eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
321 عکس
119 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
«یاٰ مُلَقِّنْ» (روایت برادر عزیزم آقا هادی سعیدی‌فرد از شب نوزدهم رمضان) قسمت ۲از۲ نوبت بود... خیرش در هم به ما رسیده، چند سالی است که مفاتیح زیر بغل نمی‌زنم و دست به دامان نرم‌افزار مفاتیح گوشی‌های اندرویدی می‌شوم... تا مفاتیح را باز کردم، چشمم به پنجره «آخرین مشاهده من» که در صفحه اصلی نرم‌افزار بود، افتاد: «آخرین مشاهده من: زیارت امام حسین(ع) در ۱۵شعبان»! همین نیم‌نگاه کافی بود که در کسری از ثانیه فاصله ۷۴۹کیلومتری تا را طی کنم و تمام خاطرات سفرِ یادگاریِ یک‌ماه قبل من به همراه جمعی از رفقای به کربلا در نیمه شعبان را مرور کنم... شاید خیلی ها هم مثل من فقط سالی سه‌بار و آن هم در این سه‌شبِ قدر مزاحم جوشن کبیر می‌شوند، اما گمان می‌کنم برای اهل معنا همین سه‌بار هم جوشنی کبیر برای‌شان بسازد که جان‌شان را در جنگ با شیطان و از گزند گناه در امان نگاه دارد... هر بار که می خوانم، یک اسم از اسامی رب‌العالمین بیش‌تر از بقیه به چشمم می‌آید و توجهم را جلب می‌کند... شب نوزدهم امسال، آن اسمی که دلم را به سوی خودش بیش‌تر جذب کرد، «یاٰ مُلَقِّنْ» بود، ترجمه‌اش می‌شد: «ای دلبر»! آن‌قدر ذوق‌زده شده بودم که مثل بچه‌ها را که کنارم نشسته بود، با «وصفِ عیش» خودم در لذت‌بردن از «ای دلبرِ» جوشن، به یک «نصف عیش» در بین قرائت دعا مهمان کردم. ▫️▫️▫️ از ایرادات استفاده از نرم‌افزارهای مفاتیح این است که شما باید، هم تمرکز کنید روی متنِ دعا و هم چشم بپوشانید از پیام‌هایی که در حین قرائت دعا به سمت گوشی روانه می‌شوند...، اما در بین پیام‌هایی که هرچند دقیقه یک‌بار ظاهر می‌شدند، چشمم به پیامی از افتاد. با خودم گفتم احتمالاً جدید خودش را فرستاده، پیام را باز کردم، شعرِ بود، گوشه‌ای از دلم را در کوچه‌های ، در گذاشتم و یا شعر تا و رفتم، چرخی زدم و روضه مصور دیدم و برگشتم به مسجدِ خودمان: «...کوفه لبریز از مصیبت بود  باد در کوچه نوحه‌خوان شده بود شور افتاد در دل زینب پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود...» ▫️▫️▫️ دعا که تمام شد،نوبتِ با نان سنگک، شده بود... همان قوت غالب شب‌های قدرِ مسجد ما، البته فُرجه‌ای هم بود برای نماز شب احیاء و تازه‌کردنِ گلو و صله رحم بچه‌های و تبریک عید و... ▫️▫️▫️ قطعاً مابقی شب نوزدهم ۱۴۰۳ برایم لذت‌بخش است ولی هر چه می‌کنم ظاهراً رشته افکارم در همان قسمت گره خورده است، ترجیح می‌دهم کمی بیش‌تر انسانیت بخوانم و اعلامیه فوت و پخش کنم و خاک بیش‌تری روی تابوت بریزم... ✍🏻 با اندکی ویرایش و تغییر @hadisaeedifardd @qoqnoos2
2.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«آه! از خوابی که انتهایش شهادت است» امروز غزه، هنگامی که پیکر شهدای جنایت شب گذشته را از زیر آوار بیرون می‌کشند، با صحنه‌ای دردناک، اما باشکوه مواجه می‌شوند، مادر خانه با حجاب کامل خوابیده تا اگر شهید شد، پوشیده باشد... پسرک هم دست‌هایش را روی سرش حائل کرده بوده تا آسیب کم‌تری ببیند... ▫️▫️▫️ آه! از این خواب که انتهایش شهادت است... عجب خوابی... این خواب نیست که عین بیداری است! اینان مرگ را به بازی گرفته‌اند... اینان به کلام مولا جامه عمل پوشانده‌اند که «موتوا قبل أن تموتوا» این آیات حجاب است که دوباره نازل می‌شود... این قرآن مجسم است که از لابه‌لای ویرانه‌ها به گوش می‌رسد و به چشم می‌آید... @qoqnoos2
پویش ملی نذر آب💧 در ماه محرم و صفر جهت تهیه آب و حفر چاه در و 📝به نیت شهدا و بازماندگان: 🇵🇸کودکان🇵🇸مادران🇵🇸رزمندگان 🇵🇸پرستاران🇵🇸 پزشکان🇵🇸نیروهای امداد و نجات 🇵🇸خبرنگاران 🇵🇸اسرا 💳واریز کمک: ۱. گروه فرهنگی شهید القدس
5029087001597700
۲. خیریه رنگ زیتون
5041721113535455
۳. گروه جهادی بنت‌الهدی
6273817010176190
۴. بنیادخیریه‌جامعه‌ایمانی‌مشعر
5041721113532122
(روی عدد ضربه بزنید کپی می‌شود ☝️) پویش ملی محتوا و ایده درباره فلسطین جهت استفاده و اجرا در مراسم محرم و صفر 👇 🔹https://eitaa.com/uiaiir/398 🌍مجمع تشکل‌های بین‌الملل در فضای مجازی: 🔹@uiaiir 💠 احرار | هیأت و جهانی‌اندیشی@ahrar1542
هدایت شده از شعر انقلاب
تقدیم به دختر بچه این عکس، که چشمانش مرا رها نکرد... دخترک تا همین دو ثانیه پیش خانه‌ای داشت، سرپناهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش پدری داشت، تکیه‌گاهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش مادر چند تا عروسک بود غصه ناگاه قد کشید در او دختر اما هنوز کوچک بود لحظه‌ای قبل: زندگی خوشحال لحظه‌ای بعد: انفجار عزا کوچه در کوچه ترکش اندوه آسمان آسمان غبار عزا دخترک بُهت سر‌به‌زیری شد که فقط بی‌صدا تماشا کرد هر قدَر گشت بین آن آوار باز آوار تازه پیدا کرد پدر او همین دو ثانیه پیش تازه وا کرده بود قرآن را حال می‌آمد از دل آوار صوت محزون سورۀ اسرا چقدَر خاک را ورق بزند آه در جست‌و‌جوی آن قرآن روی آوار، دختری تنها زیر آوار، خانه‌‌ای پنهان دخترک یک نهال زیتون شد ریشه زد در حیاط آن خانه سایه انداخت بر تمامی شهر قد کشید از میان ویرانه بر لبش آیۀ توکل داشت چشم‌هایش اگرچه غمگین بود خانه‌اش را گرفت در آغوش نام آن دخترک فلسطین بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«یحیای غزه» نوشته حجت‌الاسلام سیدمهدی خضری در رثای یحیی سنوار کجا بودی، پیدایت نبود؟ شاید رفته بودی راه آب را برای بچه‌های باز کنی مخزن‌های آب  منهدم‌شده آزارت می‌داد و صف‌های طولانی آب و دبه‌های خالی در دست کودکان بچه‌ها، پوست واستخوان شده‌اند کمبود غذا بچه‌ها را آب کرده و تو را خجالت چه‌قدر برای تو سخت بود که مادران برای آرامش بچه‌ها قصه شجاعت تو را تعریف می‌کردند گفته بودی بگذار کربلا بشود بگذار دست‌هایم  را، انگشتانم را، قطع کنند بگذار دهر بر مراد سفلگان بچرخد ما تن به ذلت صهیون نمی‌دهیم سرنوشت ذلت‌بار پسر خلیفه دوم، را خوانده بودی و سرنوشت را... اولی را انتخاب کرد و تو را و تو محیای محیا و مماتی ممات را همان حسینی که به فرمود : «از پستی دنیا همین بس که سر را به زن بدکاره بنی‌اسرائیل هدیه دادند» و چه‌قدر برای پدرت دعا کردی که نامت را نهاد راستی، چرا از کربلا به این صحنه اقتدا کردی قصه عطش قصه دست قصه وَقَفَ العباس متحیرا یحیای غزه همان بهتر که پیکرت به اردوگاه برنگشت... ✍🏻 🆔 @Khezri_ir با اندکی تغییرات 🆔 @qoqnoos2
هدایت شده از شعر انقلاب
پنج‌شنبه است و من فکر می‌کنم به غنچه‌ای که ناشکفته ماند در سکوت سرد زندگی لحظه‌ای ترانه خواند آرزوی سرخ او پرنده شد پرید فصل تازه را ندید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
🚩 «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بر...» 🔸 بر سر آرمان قدس ایستاده، هرچند با دست خالی... و رنگ سفید پیراهنش، نشانه تسلیم نیست، نشانه پاکی قلب و نیت اوست... 🔸 این‌جا بنا فرو ریخته، اما مبنا نه! در جنگ عزم‌ها و اراده‌ها، تانک‌ها و زره‌پوش‌های فوق پیشرفته شیطان، مقهور اراده مؤمنین هستند... 🔸 دکتر پزشک العدوان اهل زیرمیزی نیست، بلکه اهل زدن زیر میز ظالمین است... فضل الله المجاهدین بر شیوخ خوش‌نشین فضل الله المجاهدین بر پست‌های بالانشین فضل الله المجاهدین بر چشم‌های بدبین فضل الله المجاهدین بر نمازگزاران بی‌دین فضل الله المجاهدین بر مدیران پشت میزنشین فضل الله المجاهدین بر مدعیان حومه‌نشین ✍🏻 🆔 @Khezri_ir
📌 سؤال مهم: وضعیت غذا و آب در چه طوریه؟ این‌ها که پول جمع می‌کنند چه طوری می‌رسونند؟ پاسخ: جاهای مختلف غزه فرق دارد؛ برخی جاها غذا نیست و مردم مجبور به کوچ هستند، در همین روزها بسیاری دوباره طعم آوارگی را چشیدند جاهایی هم که مواد غذایی هست، به شدت کم و بسیاربسیار گران هست و به علت، همین کمبود، هر روز هم گران‌تر می‌شود... یک گرانی سرسام‌آور و باورنکردنی! در این شرایط، اکثریت مردم که از حیث مالی ضعیف هستند، توان خرید را ندارند گروه‌های خیریه در غزه فعالیت دارند، اما آن‌ها هم شدیداً احتیاج به کمک مالی دارند میزان بسیار کمی هم هنوز دامپروری و کشاورزی وجود دارد که از آن طریق هم کمک‌هایی تهیه می‌شود کمک‌های ارسالی ما، فقط و فقط به‌صورت نقدی و غیرمستقیم، گاه با چند واسطه و جابه‌جایی‌های مکرر انجام می‌گیرد؛ اما از راه‌های مطمئن به دست افراد خبیر و امین در خود غزه می‌رسد (که شرح بیش از این جزئیات هم خلاف مصلحت می‌باشد.) نتیجه این‌که: فرآیند رساندن کمک‌ها سخت است، ولی الحمدلله هم‌چنان می‌رسد، اگرچه قیمت‌ها بسیار بالاتر از حد تصور هست. 🇵🇸 جهت دریافت شماره کارت برای واریز نذورات، کلمه غزه را به شماره ۳۰۰۰۱۵۴۲ ارسال نمایید. 🚩 احرار | هیأت و جهانی‌اندیشی ▫️@ahrar1542 ✍️ ▫️@qoqnoos2
«هلا مجسمه‌های عرب!» چه‌قدر خسته‌ام این روزها، دلم تنگ است دلی نمانده برایم، خودت ببین! سنگ است! چه‌قدر گریه بباریم؟ آسمان تشنه‌است چه‌قدر زنده بمانیم؟ بیش از این ننگ است شهید بعد شهید و یتیم بعد یتیم نگاه کن پسرم! آه، اسم این جنگ است.. هلا مجسمه‌های عرب! روایت‌مان چه‌قدر از غم مظلوم ناهماهنگ است میان سیرهٔ پیغمبر و سیاق شما هزار بادیه راه و هزار فرسنگ است زمان رسیده به پایان ماجرای زمین جهان برای خبرهای خوب دلتنگ است ✍🏻 🏷 | ▫️@Shere_Enghelab ▫️@qoqnoos2
گرسنگی نه شام، نه صبحانه و نه حتی چاشت دیدم زِ عطش رو به سیاهی بگذاشت مادر! تو به من بگو که وقتی مُردم بعد از آن هم، گرسنگی خواهم داشت؟ ✍🏻 🏷 | ▫️@Shere_Enghelab ▫️@qoqnoos2
«اگر این کنی، من این ننگ را به کجا برم؟»
(یادداشت سرکار خانم دکتر فاطمه میری‌طایفه‌فرد)
در این روزها بیش‌تر فکر می‌کنم، انگار چشمانم بیش‌تر نعمت می‌بیند، حتی همان چیزهایی که قبلاً نعمت به حساب نمی‌آمد. دانه‌های برنج توی سفره، انگار باارزش‌تر شده؛ آبی که از دوش حمام می‌آید با اهمیت‌تر شده، انگار نان بابرکت‌تر شده... کمی هم غذا توی گلویم گیر می‌کند، مشکل از غذا که نیست، غذا همان است و گلو همان؛ مشکل از غصه است، از خجالت است؛ خجالت‌زده‌ام برای آبی که می‌خورم و فرزند فلسطین تشنه است. خجالت‌زده‌ام برای تمام روضه‌هایی که شنیدم و امروز در غزه می‌بینم. این خجالت بدچیزی است. انگار باید رجوع کنی‌ به خودت، به این که من چه‌قدر می‌توانستم به غزه کمک کنم و نکردم. مثلاً توانستم از چادر نشان‌کرده در سامرا که چشمم را گرفته بود، بگذرم؟! یا از کلی فانتزی‌های سر کوچه، توی پاساژ، توی خیابان خیام؟ سالاریه؟ ▫️▫️▫️ فلسطین! ببخش من را برای دوست‌داشتن عافیت‌طلبانه‌ام. ببخش که عافیت زندگی زیر پرچم من را از مظلومیت تو غافل کرد. ببخش که این شدم... این که باید بشنوم طفل تو از گرسنگی بمیرد و من از غصه نمیرم، این شرم کشنده است. شرم روزهایی که روضه مجسم شده است. از تو چه پنهان که من را به سخت‌جانی خود این گمان نبود... ▫️▫️▫️ من کار ندارم که آل سعود هیچ غلطی نمی‌کند، من حالم از خودم بد است؛ من از مصر ناامیدم، ولی امید داشتم روزی به درد فرزندان پیامبر(ص) بخورم، ولی الآن پای در گِل عادات سخیفم. اصلاً بیا من را... ما را... ببخش! ببخش و ما را با سعودی و ترکیه و مصر و اردن توی یک کفه نگذار که اگر این کنی، من این ننگ را به کجا برم؟ ✍🏻 ▫️@del_gooye ▫️@qoqnoos2
«دادگاه بزرگ وجدان» غزه در خون خویش ‌غلتان است دادگاه بزرگ وجدان است دل من بود زیر بمباران... سوخت جانم، چه جای کتمان است؟ هر طرف نعش طفلی افتاده دل من مثل کودکستان است آی دنیا نگاه کن! دل من مثل این خانه‌هاست ویران است مثل آن مادرِ پسرمرده زلف لالایی‌اش پریشان است دل من بس‌که خون از او رفته‌است زرد مانند برگ‌ریزان است نیست باریکه‌ای غریب... ببین غزه دیگر برای من جان است پرچمی زنده، باد را لرزاند شک ندارم زمان طوفان است دل من، رنگ انتقام بزرگ رنگ خون‌خواهی شهیدان است دست و پا می‌زنند خون‌خواران عمر این ظلم رو به پایان است هان! حقوق بشر چه شد؟! غزه دادگاه بزرگ وجدان است ✍🏻 🏷 | | ▫️@Shere_Enghelab ▫️@qoqnoos2