💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
@quransharif
#مراقبه
#دو_گوش_و_یک_زبان
لقمان حکیم بسیار سکوت میکرد. وقتی علت آن را پرسیدند پاسخ داد: «خداوند برای من دو گوش و یک زبان قرار داده، برای اینکه شنیدههایم بیش از گفتههایم باشد.»
کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
📚 موعظه خوبان، ص ۲۴۵
@quransharif
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
#نظاره_ملکوت_اعلی
🔸فیلسوف عرب یعقوب بن اسحاق کندی ,در رساله #نفس مینویسد:
🔹ارسطو نقل کرده است که در یونان پادشاهی بوده است اهل ریاضت و #مراقبه نفس
🔸این پادشاه برای مدت طولانی به حالی می افتد که گویی نه #زنده است و نه #مرده مدتی از خود بی خود می شده و سپس به خود می آمده و #هشیار می گشته است
🔸پس چون به خود می امد مردم را از #فنون و علوم #غیبی خبر می داده , وآنچه را که در انفس و سور و ملایکه می دیده , بیان می نموده است
🔹مثلا #اهل_بیت خود را از میزان #عمرشان واین که چند سال خواهند بود و چه سالی خواهند مرد خبر می داده است
🔹چون زمانی می گذشت پیشگویی اش به حقیقت می پیوست او #خسوفی را در اموس پیشگویی کرد و وقوع ان را در یک سال بعد #حتمی دانست همچنین از جاری شدن سیل در محلی دیگر خبر داده ,وقوع آن را دو سال بعد دانست , چون مدت مذکور گذشت ,هر دو پیشگویی اش به وقوع پیوست
🔴ارسطو سبب سر زدن این امور #خارق_العاده از آن پادشاه را در این دانسته است که نفس او در #شرف_جدایی از جسم بوده و حتی به جدایی و #انفصالی جزیی نیز دست یافته بوده است.
حال اگر نفس به طور #کلی و #حقیقی از بدن جدا شود چگونه خواهد شد⁉️
🔴آیا توان نظاره ملکوت اعلی را نخواهد یافت⁉️
📔استانهای عارفانه در آثار
🌿علامه حسن زاده ی آملی روحی فداه
@samad1001
@quransharif
📍شکوائیه قرآن کریم
#واجب_فراموش_شده
#امانتداری
#مراقبه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌺
و اما مردم عامی!
با قلب رئوف و روح آرامی ، نیاز آرزوشان را ، در الفاظم نشان گیرند ، بدون آنکه در اعماق فرمانم پیامی از خدا گیرند و پای در راه بگذارند ...
من از آنان گله دارم هزاران ، صد هزاران گله دارم ...
یکی خواند مرا گنگ و غلط ، با چهچی گوئی که آهنگ غنا هستم!
یکی بندد مرا بر بازویش ، بی فهم و بی درک و تأمل ، برای آنکه خیر الحافظین هستم!
یکی آویزد بر گردنش ، گوئی صلیبی از طلا هستم!
یکی نالد مرا در بزم غم ، گوئی که شعر مرده ها هستم!
یکی هم بهر حفظ مال و جانش غافل از یاد خدایش ، ببندد یک قطعه ام را بر خودش ، بر خانه اش بر جان و مال و بچه اش تا از بلا و درد و آتش در امان باشد.
من از آنان گله دارم ...
در آن دم که عزیزی از وطن عزم سفر دارد ، مادری یا خواهری یا همسری در بدرقه از من پلی بالا سرش بندد ، تا که از زیر آن اول قدم را پیش بگذارد ، و دائم از خطرها در امان باشد ، به دیوار مناره ، بر فراز گنبد و باره ، به گرداگرد تکیه ، مقبره ، مدفن و قندیل مسجدها ، با خط تزئینی و سردرهم معماوار ناخوانا ، مرا با صنعت تذهیب عرضه می دارند برای نذر دنیا و ثواب آخرت ، از باء تا سین خواندنم را با شتابی ختم می گیرند.
من از آنان گله دارم ...
تنها ذکر الفاظم ، تهی از معنی ، چون وردی مقدس ، بی تفهم بی تعقل بی تأمل بی تفکر!
تنها برای رفع حاجت یا ثواب آن نثار رفتگان و بس!
فلانی در تمام زندگانی ندارد با من هیچ آشنایی ولی هنگام تردید و بلا تکلیفی اش در انتخاب مسکن و یاری و آغاز هر کاری ، به دامانم زند دست و گشاید لای اوراقم که یابد راه خود را خوب یا بد یا میانه که بعد از آن تمام عذر و تقصیر و گناهش را به پای من بیندازد!
من از آنان گله دارم ...
برای یمن هر مسکن مرا با آب و آیینه به آنجا می برند که شاید مبارک گردد آن خانه اگر چه هر خلاف و هر گناه و هر تباهی و هلاکت ها در آن باشد!
کنار هفت سین سفره شان در صف سیر و سماق و سرکه و سنجد!
به همراه صداق زن ، به پیش چشم داماد سیه پوش و عروس نقره ای دامن ، کنار هزاران معصیت در پیش نامحرم ، به دنبال طبل و نی و آواز و رقص و پایکوبی شان!
من حاضرم اما برای چه...!!!
قرآن برای خواندن و ثواب تا کی...!!!
و برای اندیشیدن و عمل از کی...!!!
من از آنان گله دارم هزاران ، صد هزاران گله دارم ...