هدایت شده از 🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
مصطفی بعد از آخرین خداحافظی خیلی دلتنگی کرد و گفت: «تو رفتی و تازه فهمیدم چه شده!»
آخرین دیدار و صحبتمان در سوریه بود. مصطفی زمان جدا شدن خیلی ابراز دلتنگی کرد.
بعد از اینکه من به ایران آمدم با پیامهایی که میداد بازهم بیشتر نسبت به من ابراز دلتنگی میکرد.
مصطفی میگفت: « با جداشدن از تو تازه فهمیدم که چه اتفاقی برایم افتاده است».
یک بار به مصطفی زنگ زدم و با خنده جواب من را داد؛ پرسیدم که «برای چه میخندی؟»، گفت: «الان در فکر تو بودم. فکر میکردم که یک همایش بزرگی در تهران بگیریم و همه خانوادههای مدافع را دعوت کنیم و در آن جمع تو را به عنوان
«بهترین همسر مدافع معرفی کنم».
این آخرین لفظی بود که مصطفی قبل از شهادت برای من به کار برد.
راوی همسر مکرم شهید مصطفی صدر زاده
1400/10/7
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
#شهید_مصطفی_صدرزاده #سید_ابراهیم #شهید_صدرزاده #شهید_بیضائی #شهید_عباس_دانشگر #شهیدصدرزاده_سیدابراهیم #شهید_رحمان_مدادیان #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #ایام_فاطمیه #فاطمیه #همسرم #زناشویی #چادرانه #زندگی_موفق #زنان_موفق #حجاب #محجبه #دخترونه #زندگی_سالم #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #آشتی_کردن #زنان_قدرتمند #زندگی_سالم
https://www.instagram.com/p/CYBKa8thvRc/?utm_medium=share_sheet
*گروه شهید مصطفی صدرزاده حتما عضو بشید*
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://chat.whatsapp.com/Gu5HqYMHUd1J3dGmrfcu9M
🖼 دیوارنگاره | عزت برای امنیت
◽️خشم بر خصم و مِهر بر میهن / این چنین خانهات شود ایمن
◽️در آستانه شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و همچنین بزرگداشت مقام والای #مدافعان_امنیت، در بامداد امروز، از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رونمایی شد.
💠 خانهطراحانانقلاباسلامی
✅ سازمان هنریرسانهای «اوج»
#حاج_قاسم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
🌹 *پند های لقمه ای* 🌹
*نگران حرف مردم نباش ، خداوند پرونده ای را که مردم مینویسند نمی خواند*
میان قبور شهدا قدم میزدم...
بوی عطر دل انگیز آب و خاک هوش از سرم برده بود...
همینطور که به مزار رفیق شهیدم نزدیک میشدم یاد این جمله افتادم
شهدا خاکی اند کافیست باران بزند تا عطرشان همه جا را پُر کند...
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #سی_ام
مامان با اینکه وسواس داشت، اما به ایوب #فشار نمی آورد.
یک بار که حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال #قرص_هایش، گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان.
ظرف های چینی را شکسته بود.
دستش بریده بود و کمد خونی شده بود.
مامان #بی_سروصدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد.
حالا ایوب خودش را به آب و آتش می زد تا محبتشان را #جبران کند.
تا می فهمید به چیزی احتیاج دارند حتی از #راه_دور هم آن را تهیه می کرد.
بیست سال از عمر #یخچال مامان می گذشت و زهوارش در رفته بود.
#بدون_آنکه به مامان #بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه
ایوب فهمیده بود آقاجون هر چه می گردد کفشی که به پایش بخورد پیدا نمی کند،
تمام #تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای آقاجون خرید.
ایوب به همه #محبت می کرد.
ولی گاهی فکر می کردم بین محبتی که به #هدی می کند، با #پسرها فرق دارد.
بس که قربان صدقه ی هدی می رفت.
هدی که می نشست روی پایش ایوب آنقدر میبوسیدش که کلافه می شد، بعدخودش را لوس می کرد و می پرسید:
-بابا ایوب، چند تا بچه داری؟
جوابش را خودش می دانست، دوست داشت از زبان ایوب بشنود:
_من یک بچه دارم و دو تا پسر.
هدی از مدرسه آمده بود.
سلام کرد و بی حوصله کیفش را انداخت روی زمین
ایوب دست هایش را از هم باز کرد:
_"سلام #دختر بانمکم، بدو بیا یه بوس بده"
هدی سرش را انداخت بالا
_"نه،دست و صورتم را بشویم ،بعد"
_نخیر، من این طوری دوست دارم، بدو بیا
و هدی را گرفت توی بغلش.. مقنعه را از سرش برداشت.
چند تار موی افتاد روی صورت هدی
ایوب روی موهای گیس شده اش دست کشید و مرتبشان کرد.
هدی لب هایش را غنچه کرد و سرش را فشرد به سینه ی ایوب
_"خانم معلممان باز هم گفت باید موهایم را کوتاه کنم."
موهای هدی تازه به کمرش رسیده بود.
ایوب خیلی دوستشان داشت، به سفارش او موهای هدی را میبافتم که اذیت نشوند.
با اخم گفت:
_"من نمیگذارم، آخر موهای به این مرتبی چه فرقی با موهای کوتاه دارد؟ اصلا یک نامه می نویسم به مدرسه، می گویم چون موهای دخترم مرتب است، اجازه نمی دهم کوتاه کند.
فردایش هدی با یک دسته برگه آمد خانه
گفت:
_معلمش از #دست_خط ایوب خوشش آمده و خواسته که او اسم بچه های کلاس را برایش توی لیست بنویسد
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #سی_ویکم
#رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود.
ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر هم بود خیلی #سختگیری می کرد.
چند بار خواست به بچه ها #دیکته بگوید همین که اولین غلط املایشان را دید، کتاب را بست و رفت.
مدرسه ی بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از ایوب #دعوت می کرد تا برایشان #سخنرانی کند.
#روز_جانباز را قبول نمی کرد، می گفت:
_من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز #حضرت_عباس است که جانش را داد
از طرف بنیاد، جانبازها را #حج می برند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد همراهشان ببرند.
ایوب فوری اسم #آقاجون را داد.
وقتی برگشت گفت:
_"باید بفرستمت بروی ببینی"
گفتم:
_"حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی،
بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجاااا تا کجااا"
برایم پارچه آورده بود و لوازم آرایش.
#هدی بیشتر از من از آن استفاده می کرد، با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ می کرد و می آمد مثل عروسک ها کنار ایوب می نشست.
ایوب از خنده ریسه می رفت و صدایم می کرد:
_"شهلا بیا این پدرسوخته را نگاه کن"
هدی را فرستاده بودم #جشن_تولد خانه عمه اش.
از وقتی برگشته بود یک جا بند نبود.
می رفت و می آمد، من را نگاه می کرد.
می خواست حرفی بزند، ولی منصرف می شد و دوباره توی خانه راه می رفت.
_چی شده هدی جان؟ چی میخواهی بگویی؟
ایستاد و اخم کرد
_ من #نوار میخواهم، دلم می خواهد برقصم. میخواهم مثل #دوست_هایم #لاک بزنم.
جلوی خنده ام را گرفتم:
+ خب باید در این باره با بابا ایوب حرف بزنم، ببینم چه می گوید.
ایوب فقط گفت:
_"چشمم روشن"
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#تلنگر ⚠️
#حاجقـاسم یهجـاتو
وصیـتنامشـونمیـگن؛
خدایـاوحشـتهمـهی
وجـودمرافـراگرفتهاست'
منقـادربهمھـارِ
نفـسِخـودنیسـتم
رسـوایمنڪن!
+حقیقـتاحاجـیڪه
اینـجـوریمیگـن
آدمخیلـیزیادشـرمندهمیشھ
#حاج_قاسم🍃
https://chat.whatsapp.com/GpDB9aU80kpEUd8B525boN
•°~⚡️
بایدهروقتدلگیرشدیازگناهات،
اینجوریباخدادردودلکنی↓
‹اَللّهُمَّاِنّیاَسْتَغْفِرُکَ؛
لِماتُبْتُاِلَیکَمِنْهُثُمَّعُدْتُفیهِ...›
+خدایامنروببخشبابتگناهانیکه
بهتقولدادهبودمدورشروخطبکشماما
دوبارهانجامدادم..💔!
https://chat.whatsapp.com/GpDB9aU80kpEUd8B525boN
زیارت نامهٔ شهدا 📖
🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـها را راهے کربلاے جبـهہها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــهـــداء" مےنشینیم...♥️
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨
#شادے_روح_شـهدا_صلوات
#سلامبهرفقای_شهیدم✋
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#کتاب_مرتضی_ومصطفی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
استخاره کرد، بد آمد
گفت: امشب عملیات نمیکنیم!!
بچهها آماده بودند، چند وقت بود که آماده بودند
حالا او می گفت نه!!
وقتی هم که می گفت نه، کسی روی حرفش حرف نمی زد.
فردا شب دوباره استخاره کرد و باز هم بد آمد
شب سوم عراقی ها دیدند خبری نیست،
گرفتند خوابیدند،
خیلی هاشان را با زیر پیرهنی اسیر کردیم..!
شهید مصطفی ردانی پور🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
کانال سردار شهید سر لشکر اسماعیل دقایقی
کانالی پر از مطالب شهدایی و بصیرتی حتما عضو بشین
⤵️⤵️⤵️🌹❤🌹❤
https://chat.whatsapp.com/LsW5fiYr7MrIlA3SEAzRsy
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
🏴 در میان شهدای کربلا تأثیرگذارترین نبرد از عباس ابن علی(ع) قابل مشاهده است.
@abalfazleeaam
نبرد ایشان در کربلا چنین است که گویی تمام قدرت جهان در وجود ایشان جمع شده بود و حضرت کوچکترین کوتاهی در استفاده از این قدرت نکردند.
🏴 چنان که تا زمان تیر خوردن مشک در حالی که دستان مبارک ایشان قطع شده و بر چشم ایشان تیر خورده بود، از تلاش دست نکشیده و ناامید نگشتند به همین علت است که بر ویژگی وفای به عهد ایشان تأکید فراوانی داریم.
🏴 حضرت عباس(ع) صرف نظر از رابطه برادری، با توجه به شخصیت و هدف الهی امام حسین(ع) قلباً با ایشان عهد و پیمان بسته بودند و لحظهای در همراهی امام و دفاع از ایشان و راه حق و حقیقتی که می پیمودند، غفلت نورزیدند.
🔸وفای به عهد از اصولی است که با پیشرفت و تکنولوژی در زندگی انسانها کمرنگ شد. وفای به عهد عظمت روحی است که انسان به تدریج از دست داد و همین امر از شیرینی حیات حقیقی او کاست این اصل از ره توشههای ناب و گرانبهای واقعه عاشورا است. ره توشهای که شخصیت انسان به آن نیاز مبرم داشته و غفلت از آن انسان را به سقوط میکشاند.
1400/10/8
@abalfazleeaam
#صلی_الله_علیک_یا_قمر_العشیره
#قمر_بني_هاشم
#ماه_منیر_بنی_هاشم
#ابوالفضل_العباس
#ابالفضل_العباس
#حضرت_ام_البنین
#یابن_امیرالمومنین
#یل_ام_البنین
#اخي_الحسين
#اخي_الحسن
#اخي_الزينب
#آخر_از_عشقت_عراقي_ميشوم
#يا_كاشف_الكرب_عن_وجه_الحسين_اكشف_كربي_بحق_اخيك_الحسين_عليه_السلام
#سقاي_دشت_كربلا_ابالفضل
#اب_اور_کرب_و_بلا
#يا_حامل_لواء_الحسين
#وفاء_للحسين
#يا_من_وفا_ببيعته
#يا_قطيع_الكفين
#يا_ساقي_عطاشا_كربلاء
#ساقي_العطاشا
#ساقي_بي_دست_دستم_را_بگير💚
#بي_دست_كربلا_دست_مرا_بگير
#دخيلك_يا_ابو_فاضل❤
#دخيلم_اباالفضل
#قمر_العشيرة
#علمدار_كربلا
#علقمه
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#چهارشنبه_های_زیارتی
https://www.instagram.com/abalfazleeaam/p/CYD7Nj8ojAq/?utm_medium=share_sheet