eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
86 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
این‌راهیچ‌وقت‌فراموش‌نکنید ؛ تاخودرانسازیم‌وتغییرندهیم،جامعھ‌ ساختـھ‌‌نمیشود :) ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
در شب هـاۍ سرد زمستان بدون بالش و زیرانداز مـےخوابید🙅🏻‍♂ وقتـے اعتراض مۍکردیم مـےگفت : باید این بدن را آمـٰاده ڪنم باید عادت کند ڪھ روزگار طولانـے در خاڪ بماند..!🚶🏿‍♂💔 ❤️🌷 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
」 . خیلۍ بـھ والدینش احترام مۍگذاشتـ دیده بود ڪ در قرآن در چند مورد ، بلافاصلـھ پس از اطاعت از خدا ، دستوری تبعیت از والدین داده شده برایِ همین زمانۍ ڪھ ابراهیم از جبھـہ برمیگشت،اگر نیمہ شب بھ منزل مۍرسید درب خانہ را نمیزد' چون مادر و خانواده‌اش خواب بودند✨' حتۍ در سرما پشت در مۍخوابید تا آنھا برای نماز بیدار شوند . او مۍدانست دعایِ والدین عامل سعادت انسان است :)🌱 💛 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
داستانِ و .سلامٌ‌الله‌علیهٰا. 🕊﴿ مٰا تو را دوست داریٓم ﴾ پائيز سال ۱۳٦۱ بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم. اينبار نَقل همه مجالس توســلهاي ابراهيم به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود. هر جا ميرفتيم حرف از او بود! خيلي از بچه ها داستانها و حماســهآفريني هاي او را در عمليات ها تعريف ميكردند. همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره سلام‌الله‌علیها انجام شده بود. به منطقه سومار رفتيم. به هر سنگري سر ميزديم از ابراهيم ميخواستند كه براي آنها مداحي كند و از حضرت زهرا سلام‌الله علیها بخواند. شــب بود. ابراهيم در جمع بچه هاي يكي ازگردانها شروع به مداحي كرد. صداي ابراهيم به خاطر خستگي و طوالني شدن مجالس گرفته بود! بعد از تمام شــدن مراســم، يكي دو نفر از رفقا با ابراهيم شــوخيكردند و صدايش را تقليدكردند. بعد هم چيزهائي گفتند كه او خيلي ناراحت شد. آن شــب قبل از خواب ابراهيم عصباني بود وگفت: من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت را شوخي گرفتند. براي همين ديگر مداحي نميكنم! هــر چه ميگفتم: حرف بچه ها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايدهاي نداشت. آخر شب برگشتيم مقر، دوباره قسم خورد كه: ديگر مداحي نميكنم! ساعت يك نيمه شب بود. خسته و كوفته خوابيدم. قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به سختي باز كردم. چهره نوراني ابراهيم باالي سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه. من بلند شدم. با خودم گفتم: اين بابا انگار نميدونه خستگي يعني چي!؟ البته ميدانســتم كه او هر ساعتي بخوابد، قبل از اذان بيدار ميشود و مشغول نماز. ابراهيم ديگر بچهها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد. بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحي حضرت زهرا سلام‌الله‌‌علیها ! اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچهها را جاري كرد. من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم! ولي چيزي نگفتم. بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتيم. بين راه دائم در فكر كارهاي عجيب او بودم. ابراهيم نگاه معنيداري به من كرد و گفت: ميخواهي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! ُ گفتم: خب آره، شــما ديشب قســم خوردي كه... پريد تو حرفم و گفت: چيزي كه ميگويم تا زنده ام جايي نقل نكن. بعــد كمي مكث كرد و ادامه داد: ديشــب خواب به چشــمم نميآمد، اما نيمه هاي شــب كمي خوابم برد. يكدفعه ديدم وجود مقدس حضرت صديقه طاهره سلام‌الله‌علیها تشريف آوردند و گفتند: نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان ديگر گريه امان صحبت كــردن به او نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد. https://chat.whatsapp.com/Fcr9EGVf9N98qiwznrVceJ
داستانِ و .سلامٌ‌الله‌علیهٰا. 🕊﴿ مٰا تو را دوست داریٓم ﴾ پائيز سال ۱۳٦۱ بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم. اينبار نَقل همه مجالس توســل های ابراهيم به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود. هر جا ميرفتيم حرف از او بود! خيلي از بچه ها داستانها و حماســه آفرينی های او را در عمليات ها تعريف ميكردند. همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره سلام‌الله‌علیها انجام شده بود. به منطقه سومار رفتيم. به هر سنگري سر ميزديم از ابراهيم ميخواستند كه براي آنها مداحي كند و از حضرت زهرا سلام‌الله علیها بخواند. شــب بود. ابراهيم در جمع بچه های ‌يكی ازگردانها شروع به مداحی كرد. صداي ابراهيم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود! بعد از تمام شــدن مراســم، يكي دو نفر از رفقا با ابراهيم شــوخی كردند و صدايش را تقليدكردند. بعد هم چيزهایی گفتند كه او خيلي ناراحت شد. آن شــب قبل از خواب ابراهيم عصبانی بود وگفت: من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همين ديگر مداحی نمی كنم! هــر چه ميگفتم: حرف بچه ها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايده ای نداشت. آخر شب برگشتيم مقر، دوباره قسم خورد كه: ديگر مداحي نميكنم! ساعت يك نيمه شب بود. خسته و كوفته خوابيدم. قبل از اذان صبح احساس كردم كسی دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به سختی باز كردم. چهره نورانی ابراهيم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه. من بلند شدم. با خودم گفتم: اين بابا انگار نميدونه خستگی يعني چی؟ ابراهيم ديگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد. بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا سلام‌الله‌‌علیها ! اشعار زيبای ابراهيم اشك چشمان همه بچه ها را جاری كرد. من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم! ولی چيزی نگفتم. ادامه ⤵️⤵️⤵️⤵️ @rafiq_shahidam96 1400/10/17 https://www.instagram.com/p/CYbX2HVlnrA/?utm_medium=share_sheet
ماجرای کشتی شگفت انگیز ابراهیم هادی پس از پایان مسابقه رقيب ابراهیم در فینال سراغم آمد و بی مقدمه گفت آقا عجب رفیق با مرامی دارید. من قبل از مسابقه به آقا ابرام گفتم شک ندارم از شما می خورم، اما هوای ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند. کاری کن ما خیلی ضایع نشیم. رفیقتون سنگ تموم گذاشت. نمی دونی مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گریه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کردم. به جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم، نمی دونی چقدر خوشحالم.» مانده بودم که چه بگویم. کمی سکوت و به چهره اش نگاه کردم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده است. بعد گفتم: «رفیق جون، اگه من جای داش ابرام بودم، با این همه تمرین و سختی کشیدن این کار رو نمی کردم. 🦋 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم،، ╔━━━━๑♡💙♡๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑♡💙♡๑━━━━╝
∞☆🦋∞☆ 🌿 همیشه‌ میگفتـــــ : زیباترین‌ شهادتـــــ را میخواهم! یڪ بار پرسیدم: شهادتـــــ خودش‌ زیباسـتـــــ ؛ زیباترین‌ شهادتـــــ چگونه‌ استـــــ؟! در جوابـــــ گفتـــــ : زیباترین‌ شهادتـــــ این‌ استـــــ ڪه جنازه‌اے هم‌ از انسان‌ باقے نماند :) 🥀 ╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
ابراهیم ، هیچڪس از ڪارهایش مطلع نمیشد مگر اینڪھ کسانـے ڪھ همراهش بودند !☝️🏻🌱' خیلۍ از دوستانش بخاطر بازگو نڪردن ڪارهایش ، اصرار بھ گفتن میڪردند ولۍ ابراهیم میگفت : ڪاری ڪھ برایِ خُداست،گفتن‌ ندارد:)♥️ 💛' • . او مدام در تلاش بود تا گمنـٰام بماند ! اما حالا میبینیم ڪھ چگونـھ بر همـھ آشکار است :)♥ ' برنامه های تولد شهید ابراهیم هادی دوم اردیبهشت ماه که با همکاری مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی و گروه تولد آسمانی برگزار شد @rafiq_shahidam96 1401/2/9 https://www.instagram.com/tv/Cc8W1Tjo1yc/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از سروده های 🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 اگر همه عالم با هم ستیزند اگر با تیغ ، خونم را بریزند اگر شویند با خون پیکرم را اگر گیرند از پیکر سرم را اگر با آتش و خون خو بگیرم ❤️زخط سرخ،رهبربرنگردم❤️ 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
ــــــ ـــ ابراهـیمِ دلها😌💛!'
شهیدان چشم بہ راهند تا ما سر بہ راه شویم ؛ و از راهۍ کہ رفتہ‌اند بِرویم و رو به راه شویم .🗣💚! | ╔══❖•°🖤 °•❖══╗ @rafiq_shahidam ╚══❖•°🖤 °•❖══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام‌حضرت‌ساقےسلام‌ابراهیم🤚 سلام‌ڪرده‌ز زلفت‌جـواب‌میخواهیم سحـر‌رسید‌نسیم‌امد‌و‌شبم‌طے‌شـد🌙 به‌شوق‌باده‌ےتوما‌هنوز‌در‌راهـیم تبر‌بـه‌دست‌بیا‌ڪه.دوباره‌بت‌شده‌ایـم طنـاب‌و‌دلو‌بیاور.بیا‌ڪه‌درچاهیم🥺 ✨/ ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
• . ابراهیم بھ مهمان نوازی بسیار اهمیت میداد و می‌گفت : باید صله‌رحم را طبق دستورات دین و بدونِ تجمل گرایـے انجام بدیم تا رابطه خانواده‌ها همیشه برقرار باشد 🌼°. @rafiq_shahidam https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9