امام علی(علیہ السلام) فرمودند:
👌بهترین عدالت یاری مظلوم است.
#روز_قــدس
🔹#امام_خمینی(ره):
ان شاء الله یک روزی همه مسلمین با هم برادر و همه ریشههای فساد از همه بلاد مسلمین کنده بشود و این ریشه فاسد اسرائیل از مسجد الاقصی کنده بشود. و ان شاء الله تعالی با هم برویم و در #قدس نماز وحدت بخوانیم. 18 مرداد 1359
#روز_قدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و فلسطین آزاد خواهد شد...
#القدس_اقرب
#روز_قدس
🚨بهصورت زنده و تلویزیونی
🔰سخنرانی امام خامنه ای(حفظه الله)ساعت ۱۴:۳۰ روز قدس انجام خواهد شد.
🔸این سخنرانی ساعت ۱۴:۳۰ روز ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ به صورت زنده از شبکههای داخلی و برون مرزی صداوسیما و سایت و حسابهای KHAMENEI.IR در شبکههای اجتماعی پخش خواهد شد.
#روز_قدس
قدس منتظر توست
صدای دم گرفتن
حیدرحیدر وسط صحن قاسمیه ی شهر قدس ازهمین حالا هم به گوش می رسد.
#حاج_قاسم
#روز_قدس
#القدس_اقرب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خون #حاج_قاسم
کلید #فتح_قدس خواهد بود
و این کلید از آن جنس کلیدها نیست
که نچرخد؛ خواهید دید... 💣✌️🏿
-حاجحسینیکتا 🌿
🇵🇸 #فتح_قدس_خونبهایت🇵🇸
#قدس
#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# استوری روز قدس
﷽
#روز_قدس
ای قدس، ظهور مُنتَظر نزدیک است
خورشید دمیده و سحر نزدیک است
در سـنگر انتفاضه پابرجا باش☝️
یکسنگدگر بزن،ظفرنزدیکاست😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرگ_بر_اسرائیل و حامیانش
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
هنوز پیدا میشوند
در کوچههای شهر
خانههایی که صبحهای جمعه
جلوی درشان را آب و جارو میکنند
برای ظهور پسر فاطمه ...
#جمعه_های_مهدوی❤️
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
*ای به فدای خنده ات،جان و جهان فقط تویی!*❤️🦋
@rafiq_shahidam96
داداش ابراهیم میگفت:
آرزوی من (شهادت) است ولی حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائیل شهید شوم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم:جلد اول؛ ص 160
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قدس #قدس_آزاد_خواهد_شد #رفیق_شهیدم #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید_مهدی_باکری #شهید_شاهرخ_ضرغام #شهید_حسین_معزغلامی #شهدای_گمنام #مدافعان_حرم #حاج_مهدی_رسولی #حاج_حسین_یکتا #میثم_مطیعی #محمود_کریمی #محمدحسین_پویانفر #حاج_حیدر_خمسه #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #حضرت_اباالفضل #علمدار_کربلا #علمدار_کمیل #بصیرت_انقلابی #بصیرت_عمار #ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم❤ #حاج_منصور_ارضی #حاج_آقا_پناهیان #رفاقت_با_شهدا #فکه
https://www.instagram.com/p/COkAwFRBaPP/?igshid=2w7iyrlv4gdt
*بصیرت شهید ابراهیم هادی*
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://www.instagram.com/p/COkAwFRBaPP/?igshid=2w7iyrlv4gdt
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 *قسمت: صد و بیست و نُـهُـم*
*فصل چهاردهم*
چند سالی بود ازدواج کرده بودند، اما بچه دار نمی شدند. دیگر هوا کاملاً تاریک شده بود که اجازه دادند توی پادگان برویم.
کمی گشتیم تا زیر چند درخت تبریزی کهنسال جایی پیدا کردیم و زیراندازها را انداختیم و نشستیم.
چند تیر برق آن دور و بر بود که آنجا را روشن کرده بود.
پاییز بود و برگ های خشک و زرد روی زمین ریخته بود.
باد می وزید و شاخه های درختان را تکان می داد. هوا سرد بود. خانم دکتر بچه ها را زیر چادرش گرفت. فلاسک را آوردم و چای ریختم که یک دفعه برق رفت و همه جا تاریک شد.
صمد گفت: «بسم الله. فکر کنم وضعیت قرمز شد.»
توی آن تاریکی، چشم چشم را نمی دید. کمی منتظر شدیم؛
اما نه صدای پدافند هوایی می آمد و نه صدای آژیر وضعیت قرمز.
صمد چراغ قوه اش را آورد و روشن کرد و گذاشت وسط زیرانداز. چای ها را برداشتیم که بخوریم. به همین زودی سرد شده بود.
باد لای درخت ها افتاده بود. زوزه می کشید و برگ های باقیمانده را به اطراف می برد.
صدای خش خش برگ هایی، که دور و برمان بودند، آدم را به وحشت می انداخت.
آهسته به صمد گفتم: «بلند شو برویم. توی این تاریکی جَک و جانوری نیاید سراغمان.»
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
*مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا*
*ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید*
⤵️⤵️⤵️⤵️
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 *قسمت: صد و سی اُم*
🔰 *فصل چهاردهم*
صمد گفت: «از این حرف ها نزنی پیش آقای دکتر، خجالت می کشم. ببین خانم دکتر چه راحت نشسته و با بچه ها بازی می کند. مثلاً تو بچه کوه و کمری.»
دور و برمان خلوت بود. پرنده پر نمی زد. گاهی صدای زوزه سگ یا شغالی از دور می آمد. باد می وزید و برق هم که رفته بود.
ما حتی یکدیگر را درست و حسابی نمی دیدیم. کورمال کورمال شام را آوردیم. با کمک هم سفره را چیدیم. خدیجه کنارم نشسته بود و معصومه هم بغل خانم دکتر بود. خدیجه از سرما می لرزید
. هیچ نفهمیدم شام را چطور خوردیم. توی دلم دعادعا می کردم زودتر بلند شویم برویم؛ اما تازه مردها تعریفشان گل کرده بود. خانم دکتر هم عین خیالش نبود.
با حوصله و آرام آرام برای من تعریف می کرد. هر کاری می کردم، نمی توانستم حواسم را جمع کنم. فکر می کردم الان از پشت درخت سگ یا گرگی بیرون می آید و به ما حمله می کند. از طرفی منطقه نظامی بود و اگر وضعیت قرمز می شد، خطرش از جاهای دیگر بیشتر بود.
از سرما دندان هایم به هم می خورد. بالاخره مردها رضایت دادند. وسایلمان را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم.
آن موقع بود که تازه نفس راحتی کشیدم و گرم صحبت با خانم دکتر شدم.
به خانه که رسیدیم، بچه ها خوابشان برده بود. جایشان را انداختم. لباس هایشان را عوض کردم. صمد هم رفت توی آشپزخانه و ظرف ها را شست.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#قدس #قدس_آزاد_خواهد_شد #قدس_اقرب #رهبر #سخنرانی
*مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا*
*ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید*
⤵️⤵️⤵️⤵️
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 *قسمت: صد و سی و یڪم*
🔰 *فصل چهاردهم*
دنبال صمد رفتم توی آشپزخانه. برگشت و نگاهم کرد و گفت: «خانم خوب بود؟! خوش گذشت؟!»
خواستم بگویم خیلی! اما لب گزیدم و رفتم سر وقت آبگوشتی که از ظهر مانده بود. آن روز نه ناهار خورده بودم و نه شام درست و حسابی. از گرسنگی و ضعف دست و پایم می لرزید.
فردای آن روز صمد ما را به قایش برد و خودش به جبهه برگشت. من و بچه ها یک ماه در قایش ماندیم. زمستان بود و برف زیادی باریده بود.
چند روز بعد از اینکه به همدان برگشتیم، هوا سردتر شد و دوباره برف بارید. خوشحالی ام از این بود که موقع نوشتن قرارداد، صمد پارو کردن پشت بام را به عهده صاحب خانه گذاشته بود.
توی همان سرما و برف و بوران برایم کلی مهمان از قایش رسید، که می خواستند بروند کرمانشاه. بعد از شام متوجه شدم برای صبحانه نان نداریم. صبح زود بلند شدم و رفتم نانوایی.
دیدم چه خبر است! یک سر صف توی نانوایی بود و یک سر آن توی کوچه. از طرفی هم هوا خیلی سرد بود. چاره ای نداشتم. ایستادم سر صف دوتایی، که خلوت تر بود.
با این حال ده دقیقه ای منتظر شدم تا نوبتم شد. نان را گرفتم، دیدم خانمی آخر صف ایستاده. به او گفتم: «خانم نوبت من را نگه دار تا من بروم و برگردم.»
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#القدس_اقرب #القدس #قدس #قدس_آزاد_خواهد_شد #رهبر #سخنرانی #ماه_مبارک_رمضان #حاج_قاسم #القدس_لنا
*مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا*
*ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید*
⤵️⤵️⤵️⤵️
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*بصیرت شهید ابراهیم هادی*
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://www.instagram.com/p/COkAwFRBaPP/?igshid=2w7iyrlv4gdt