eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.5هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌رفقا " امشب‌بہ‌رسم‌شب‌جمعہ‌ها💔 ‌محفل‌داریم ! رأس‌سآعت‌یآزده⏰ منتظرحضورتونیم(:"
2️⃣ امشب👇🏻 ♢‌[رهبری- شبهاتی پیرامون انتخابات]♢ باشه🎬
2️⃣ امشب👇🏻 ♢‌[نقش داشتن درحکومت امام زمان- رد شدن از کنار مهدی زهرا و نشناختن ایشان]♢ باشه🎬
•°🌱 شب‌های جمعه کوه گناهان شود چو کاه معنای مغفرت اثری از نگاه توست... 💔
هرڪس شھدا را یاد ڪند او را نزد یاد میڪند 📎 یادشان ڪنیم با تا یادمان ڪنند 🌹
... انتظار‌فرج‌از‌نیمه‌ی‌خرداد‌کشم سالروز‌رحلت‌رهبر‌کبیر‌انقلاب‌و‌جهان‌تشیع حضرت‌امام‌خمینی‌‌رحمه‌الله‌علیه‌را‌تسلیت ‌عرض‌می‌کنیم‌... (ره)🖤
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند. موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.» گفت: «می ترسی؟!» گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.» پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!» محکم جوابم را داد: «می جنگند.» بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.» حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.» توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!» گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.» 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.» گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.» گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.» با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.» تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.» فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: وضو گرفتم و نمازم را با صمد خواندم. بعد از نماز، صمد مثل همیشه یونیفرم پوشید تا برود. گفتم: «کاش می شد مثل روزهای اول برای ناهار می آمدی.» خندید و طوری نگاهم کرد که من هم خنده ام گرفت. گفت: «نکند دلت برای حاج آقایت تنگ شده...» گفتم: «دلم برای حاج آقایم که تنگ شده؛ اما اگر ظهرها بیایی، کمتر دلتنگ می شوم.» در را باز کرد که برود، چشمکی زد و گفت: «قدم خانم! باز داری لوس می شوی ها.» چادر را از سرم درآوردم و توی سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده کردم. آمدم بچه ها را از خواب بیدار کردم. صبحانه را خوردیم. استکان ها را شستم و بچه ها را فرستادم طبقه پایین بازی کنند. در طبقه اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه ها می فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می رسید. بچه ها از آن ها بالا می رفتند. سر می خوردند و این طوری بازی می کردند. این تنها سرگرمی بچه ها بود. بعد از رفتن بچه ها شیر سمیه را دادم و او را خواباندم. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋 *مـجموعہ فرهنگے شہید ابـراهیم هادے 💝هادےدلہـا* *ما را در فضاے مجازے دنبال ڪنید* ⤵️⤵️⤵️⤵️ 🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی : https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/ 🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا: *@rafiq_shahidam96* http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-هـاربٌ‌مـنك‌‌الیـڪ ازتـوبِـھ‌سـوۍټـوپَنـاه‌میبـرَم(꧇ ...
بریم‌واسه‌محفل‌مون :)🌱
روزا ... یکی‌یکی‌میگذره " شب‌میدوه‌و‌صبح‌میرسه! صبح‌چشم‌هاشومیبنده وشب‌میرسہ🌙"
هرکدوم‌ازماها✋🏼 درپۍروزمرگۍهآۍخودمونیم! کہ‌چیکارکنم! فلان‌مشکل‌واسم‌پیش‌اومده!؟ تقی‌بہ‌توقی‌هم‌میخوره :/ ناامیدیہ‌گوشه‌ی‌اتاق‌کزمیکنیم [جسارت‌نشہ‌خدامیدونہ‌اول‌خودمومیگم]
غافل‌ازیہ‌آقایی‌کہ... روزوشب " آواره‌ی‌کوچه‌و‌خیابون این‌طرف‌و‌اون‌طرف‌میره "💔 نالہ‌میکنہ... گریہ‌میکنہ :)))
خداوکیلۍبرادل‌این‌آقاچیکارکردیم!؟💔 چہ‌کاربزرگۍانجام‌دادیم!؟ یکۍمیگہ‌یہ‌گناهوترک‌کردم.. بابامشتۍدمت‌گرم👌🏼 ترک‌یہ‌گناه‌براۍآقاجانمون‌‌واقعا‌خیلۍعالیہ(:
ولۍ . . . ترک‌همین‌یہ‌گناه‌کافیہ!؟. همسن‌و‌سالات‌‌‌برن‌مبلغ‌دین‌بشن.. تویہ‌گناهوترک‌کردی‌و‌تمام!؟ ترک‌یہ‌گناه‌عالیہ👌🏼 ولۍ‌آماده‌شدن‌براۍظہورخیلۍعالۍتره"♥️
رفیق.. ظہورنزدیک‌ترازاون‌چیزیہ‌ کہ‌ذهن‌وعقل‌و‌منطق‌مادرکش‌کنہ((" کوچیک‌ترین‌کارما.. دقت‌کن توظہورآقااثرداره!
پس‌تا‌دیرنشده‌یاعلۍبگو✋🏼 حیفہ‌ها🍃 حیفہ‌توحکومت‌آقانقشی‌نداشتہ‌باشیا ببین‌چطورۍمیتونۍبہشون‌خدمت‌کنی!📚 هراستعدادی‌دارۍکہ‌بہ‌دردحکومت‌مهدوی میخوره.. پرورشش‌بده🖇 یکۍمیگہ‌من‌بلدم‌خوب‌حرف‌بزنم یکۍمیگہ‌من‌بلدم‌خوب‌بنویسم📌 یکۍمیگہ‌من‌‌بلدم‌فلان‌کاروانجام‌بدم کناردرس‌خوندنت..📚 این‌استعدادتم‌‌‌پرورش‌بده :)
امام‌زمانم‌میبینن‌کہ🍃 دارۍواسشون‌خودتوآماده‌میکنی(:" یقیناومطمئناکمکت‌میکنن‌✋🏼 آخہ‌میدونۍکہ... ایشون‌بہ‌احوالات‌مابیش‌ازهرچیزۍ آگاهن "