کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
. بسم الله . 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (48) 🌺 . #آدمخوارها 1 #مشروب_فروش (#راوی :جمعی از دوستان شهيد) . #س
#شهید_شاهرخ_ضرغام (49)
#آدمخوارها 2
#مجید_گاوی
(#راوی جمعی از دوستان شهيد)
در آبادان شخصی بود که به مجيدگاوی مشهور بود.
می گفتند گنده لات اينجا بوده. تمام بدنش جای چاقو و شکستگی بود🔪. هرجا می رفت، يک کيف سامسونت پر از انواع کارد و چاقو همراهش بود. 💼🔪می خواست با عراقی ها بجنگد اما هيچکدام از واحدهای نظامی او را نپذيرفتند تا اينکه سيد او را تحويل #شاهرخ داد.#شاهرخ هم در مقابل اين افراد مثل خودشان رفتار میکرد.😉👋 کمی به چهره مجيد نگاه کرد. با همان زبان عاميانه گفت: ببينم، میگن يه روزی گنده لات آبادان بودی.😂 میگن خيلی هم جيگر داری💪، درسته!؟ بعد مکثی کرد و گفت: اما امشب معلوم میشه، با هم میريم جلو ببينم چيکاره ای⁉️!شب از مواضع نيروهای خودی عبور كرديم.🌄 به سنگرهای عراقی ها نزديک شديم🚶♂. #شاهرخ مجيد را صدا کرد و گفت: میری تو سنگراشون، يه افسر عراقی رو میکشی🤨 و اسلحه اش رو مياری✔️. اگه ديدم دل و جرات داری ميارمت تو گروه خودم.🤍🔪مجيد يه چاقو از تو کيفش برداشت و حرکت کرد🚶♂. دو ساعت🕰 گذشت و خبری از مجيد نشد.🥲
به #شاهرخ گفتم: اين پسر دفعه اولش بود.✌️
جلو، هنوز حرفم تمام نشده بود که در تاريکی شب احساس کردم کسی به سمت ما می آيد. اسلحه ام را برداشتم. يکدفعه#مجيد داد زد: نزن منم مجيد! پريد داخل سنگر و گفت: بفرمائيد اين هم اسلحه، #شاهرخ نگاهش کرد و با حالت تمسخرگفت: بچه، اينو از کجا دزديدی!؟مجيد يکدفعه دستش رو داخل كوله پشتی برد و چيزی شبيه توپ را آورد جلو. در تاريکی شب سرم را جلو آوردم. يکدفعه داد زدم: وای!! با دست جلوی دهانم را گرفتم، سر بريده يک عراقی در دستان مجيد بود.👋
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》