#خدمت_به_مردم
#شهید_حسین_املاکی🌹
💠آمده بود مرخصی. زمستان بود و برف سنگینی به ارتفاع یک متر باریده بود و تمام کوچه، خیابان، باغ و جنگل را پوشانده بود.
باد سردی هم می وزید و بیرون رفتن را سخت می کرد.
💠یک استکان چای دارچین دستش دادم. بعد اورکتش را انداخت روی دوشش و پارو را برداشت و رفت.
گفت: زهرا خانم! می روم ببینم اگر راه بسته شده، راه را باز کنم.
💠وقتی برگشت نزدیکی های غروب بود. دستکش ها،
کلاه و لباسش برفی و گل آلود بود.
می گفت: با چند تا از مردهای محله جاده و کوچه باغ ها را باز کردیم تا عبور و مرور #مردم راحت تر شود. این برفی که من می بینم حالا حالاها قصد آب شدن ندارد.
#سیره_شهدا
#به_روایت_همسر
@rahe_ebrahim