eitaa logo
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
167 دنبال‌کننده
285 عکس
59 ویدیو
1 فایل
امام خامنه ای: درجمهوری اسلامی هرکجا که قرارگرفتیدآنجارا مرکزدنیابدانیدوآگاه باشیدکه همه کارهابه شمامتوجه است. به_حکم_آتش_به_اختیار قدمی برداریم درجهت دغدغه های رهبرمان دغدغه هایی ازنوع فرهنگی!✌ راه ارتباطی شما: @Fateme_art70
مشاهده در ایتا
دانلود
 به تقویت اهمیت می داد. از دوره خلبانی آمریکا که برگشت، برای هیچ کس سوغاتی نیاورده بود. ساکش را که باز کرد. داخلش قرآن بود و مفاتیح و نهج البلاغه و لوازم معمولی زندگی اش. حج هم که رفتم، توصیه کرد خودم را با خرید مشغول نکنم. فقط یک چیز برای دل خوش کردن بچه ها بیاورم. 🌹 @rahe_ebrahim
💜 💠اگر با دعوت آمده بود، سفارش می کرد فقط یک نوع غذا درست کنم و اگر ناخوانده هم بود، می گفت هر چه که خودمان داریم، باهم می خوریم حتی اگر نان و ماست باشد. 💠یک شب داشتیم رفت بیرون تا میوه بخرد. برگشتنی دیدم که سیب های کوچک و پلاسیده خریده بود. 💠گفتم: ! این ها چیست که خریده ای؟ با چه رویی اینها را جلوی بگذاریم. می گفت: چه فرقی می کند، پوستش را بکنی همه شان شکل هم اند. دیده بود که پیرمردی بساط کرده و کسی سیب هایش را نمی خرد. همه را خریده بود.  @rahe_ebrahim
🔸توی این عصر پیچیده ی تکنولوژی،آقا علیرضا یک گوشی موبایل ساده داشت. بهش میگفتم بهتره گوشیتو عوض کنی و گوشی پیشرفته تری بخری. میگفت: همین که بشه باگوشی تماس گرفت و گاهی هم مداحی گوش کرد کافیه. هیچوقت نمیخوام وارد بشم. 🔻یه روز به من گفت: "فرض کن به محضر (عج) رسیدیم،و امام قصد گوشی موبایل ما را دارند. بنظرت 👈محتویات گوشی ما در حدی هست که بدون دلهره و ترس آن را تقدیم ایشان کنیم؟؟ پیامکها،فیلمها،عکسها،جوری هست که مانع این کار نشه؟؟ درسته که نمیان به طور مستقیم گوشی مارا بررسی کنن،اما یقیناً از محتویات گوشی مطلع هستن. خدا کند که آن روز شرمنده نشیم." همیشه پیامهای اخلاقی و معنوی را در گوشیش ذخیره میکرد. 🔹میگفت ما باید از نعمتهایی که خدا در زندگیمان قرار داده درست استفاده کنیم. که خدای ناکرده در دنیا دچار شرمندگی و در آخرت مشمول عذاب الهی نشویم... 🌹 join⤵️⤵️ @rahe_ebrahim
💛 🌈 نزدیک خانه ی پدرم، خانه ای اجاره کردیم و چیدیم. سرِ خریدن با خیلی ماجرا داشتیم. مدام با پدر و مادرم کل کل داشت که چرا این قدر پول خرج می کنید و ما اصلا به این لوازم نیاز نداریم. گیر داده بود که نمی خواهیم. نگران بود: "شاید یکی که نداره بیاد ببینه و دلش بخواد." 🌹 @rahe_ebrahim
🌹 💠آمده بود مرخصی. زمستان بود و برف سنگینی به ارتفاع یک متر باریده بود و تمام کوچه، خیابان، باغ و جنگل را پوشانده بود. باد سردی هم می وزید و بیرون رفتن را سخت می کرد. 💠یک استکان چای دارچین دستش دادم. بعد اورکتش را انداخت روی دوشش و پارو را برداشت و رفت. گفت: زهرا خانم! می روم ببینم اگر راه بسته شده، راه را باز کنم. 💠وقتی برگشت نزدیکی های غروب بود. دستکش ها، کلاه و لباسش برفی و گل آلود بود. می گفت: با چند تا از مردهای محله جاده و کوچه باغ ها را باز کردیم تا عبور و مرور راحت تر شود. این برفی که من می بینم حالا حالاها قصد آب شدن ندارد. @rahe_ebrahim
🌈❤ روزهایی که خانه بود، در کارهای منزل کمکم می کرد. یک روز جمعه دیدم آستین هایش را بالازد و رفت آشپزخانه. گرفت و در را به رویم بست. شروع کرد به تمیز کردن آشپزخانه. هر چه اصرار  و التماس کردم که چرا این کار را می کنید؟ گفت: به خاطر و کمک به شما. تا همه ظرف ها و کف آشپزخانه را نشست و همه را چیز را سر جایش قرار نداد از آنجا بیرون نیامد. شده بود مثل دسته گل. این طوری محبتش را به من نشان می داد. 🌹 @rahe_ebrahim
🌹 🔹یک روز که آمدم خانه چشم هایش سرخ شده بود. نگاه کردم دیدم کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب را در دستهایش گرفته است. بهش گفتم: گریه کردی؟ 🔹یک نگاهی به من کرد و گفت: راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی می شه؟ 🔹مدتی بعد برای گروه خودشان یک صندوق ساخته بود و به دوستهایش گفته بود:هرکی کنه باید پنجاه تومن بندازه توی صندوق باید جریمه بدیم تا دیگه تکرار نشه. ⛔️ @rahe_ebrahim
🌹 ● برای خواندن کاری به من نداشت ، اصرار نمی‌کرد با هم بخوانیم. ● خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هرشب بلند میشد برای تهجد، نه ، هروقت امکان و فضا مهیا بود ، از دست نمی‌داد. گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا می‌کرد ، گاهی فقط به یک سجده. کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند. ● می‌گفت: «آقای بهجت می فرمودند: اگه شدی و دیدی هنوز نگفتن و فقط یه به جا بیاری که سحر رو شدی ، همونم خوبه!» @rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#درس_اخلاق #ایمان آن است که به هنگام سخن از #دیگران از خداوند پروا کنی. #حضرت_علی_علیه_السلام #نه
🌈❤️ از خودمان که حرف می زدم، چیزی نمی گفت. آمده بود بیمارستان، قبل از تولد احسان. به شوخی می گفتم: وای ! بچه مان آن قدر زشت است که با تو مو نمی زند. می خندید. اما تا می خواستم حرف دیگران را بزنم. می گفت: برو بند ب. حرف دیگری بزن. از این حساسیت هایش که نشانه سلامت روحش بود خوشم می آمد. 🌹 ⛔️ @rahe_ebrahim
🌹 وقتی وزیر آموزش و پرورش بود شب ها پرونده های گزینشی معلمان را به خانه می آورد. یک شب که توجه کردم دیدم برای برخی پرونده ها پنج یا شش سال ارفاق می زد و پیش از موعد دستور بازنشستگی شان را صادر می کرد. گفتم: آقای رجایی! این همه ارفاق؟ می گفت: بعضی از نیروها را باید تخلیه کنیم. باید بهشان پول بدهیم؛ حتی ازشان خواهش و تمنا کنیم که در آموزش و پرورش نباشند. @rahe_ebrahim
🌹 برای خواندن نماز شب کاری به من نداشت، اصرار نمی کرد با هم بخوانیم. خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر شب بلند میشد برای تهجد، نه، هروقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمی داد. گاهی فقط با یک سجده. کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند. می گفت: آقای بهجت می فرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن و فقط یه سجده ی شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه! @rahe_ebrahim
🌈💙 هنوز آن کاغذ را دارم؛شرایطش را خلاصه،رویش نوشته بود و پایینش را امضا کرده بود.تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ختم شد به همان کاغذ؛مختصر و مفید. بعد از باسمه تعالی،ده تا از نظراتش را نوشته بود.بعضی هایش اینطور بودند: « داشتن ایمان به خدا و خداجویی؛ مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان؛ شغل من پاسدار است؛ مشکلات آینده جنگ؛ مکان زندگی؛ انگیزه ازدواج،رسیدن به کمال.» عبارت ها کوتاه بود؛اما هر کدام یک دنیا حرف داشت برای گفتن.... 🌹 @rahe_ebrahim