#عباس به تقویت #تولید_ملی اهمیت می داد. از دوره خلبانی آمریکا که برگشت، برای هیچ کس سوغاتی نیاورده بود. ساکش را که باز کرد.
داخلش قرآن بود و مفاتیح و نهج البلاغه و لوازم معمولی زندگی اش.
حج هم که رفتم، توصیه کرد خودم را با خرید مشغول نکنم. فقط یک چیز برای دل خوش کردن بچه ها بیاورم.
#شهید_عباس_بابایی🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی💜
💠اگر #مهمان با دعوت آمده بود، سفارش می کرد فقط یک نوع غذا درست کنم و اگر ناخوانده هم بود، می گفت هر چه که خودمان داریم، باهم می خوریم حتی اگر نان و ماست باشد.
💠یک شب #مهمان داشتیم رفت بیرون تا میوه بخرد.
برگشتنی دیدم که سیب های کوچک و پلاسیده خریده بود.
💠گفتم: #عباس! این ها چیست که خریده ای؟ با چه رویی اینها را جلوی #مهمان بگذاریم.
می گفت: چه فرقی می کند، پوستش را بکنی همه شان شکل هم اند.
دیده بود که پیرمردی بساط کرده و کسی سیب هایش را نمی خرد. همه را خریده بود.
#شهید_عباس_بابایی
#به_روایت_همسر
#کتاب_آسمان
@rahe_ebrahim
🔸توی این عصر پیچیده ی تکنولوژی،آقا علیرضا یک گوشی موبایل ساده داشت.
بهش میگفتم بهتره گوشیتو عوض کنی و گوشی پیشرفته تری بخری. میگفت:
همین که بشه باگوشی تماس گرفت و گاهی هم مداحی گوش کرد کافیه. هیچوقت نمیخوام وارد #دنیای_مجازی بشم.
🔻یه روز به من گفت:
"فرض کن به محضر #امام_زمان (عج) رسیدیم،و امام قصد #بررسی گوشی موبایل ما را دارند. بنظرت
👈محتویات گوشی ما در حدی هست که بدون دلهره و ترس آن را تقدیم ایشان کنیم؟؟
پیامکها،فیلمها،عکسها،جوری هست که مانع این کار نشه؟؟
درسته که #امام_زمان نمیان به طور مستقیم گوشی مارا بررسی کنن،اما یقیناً از محتویات گوشی مطلع هستن.
خدا کند که آن روز شرمنده #امام_زمانمان نشیم."
همیشه پیامهای اخلاقی و معنوی را در گوشیش ذخیره میکرد.
🔹میگفت ما باید از نعمتهایی که خدا در زندگیمان قرار داده درست استفاده کنیم. که خدای ناکرده در دنیا دچار شرمندگی و در آخرت مشمول عذاب الهی نشویم...
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
#شبیه_شهدا_رفتار_کنیم
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 💛 🌈
نزدیک خانه ی پدرم، خانه ای اجاره کردیم و #جهیزیه چیدیم. سرِ #جهیزیه خریدن با #محسن خیلی ماجرا داشتیم.
مدام با پدر و مادرم کل کل داشت که چرا این قدر پول خرج می کنید و ما اصلا به این لوازم نیاز نداریم.
گیر داده بود که #مبل نمی خواهیم. نگران بود: "شاید یکی که نداره بیاد ببینه و دلش بخواد."
#شهید_محسن_حججی 🌹
#به_روایت_همسر
#سربلند
@rahe_ebrahim
#خدمت_به_مردم
#شهید_حسین_املاکی🌹
💠آمده بود مرخصی. زمستان بود و برف سنگینی به ارتفاع یک متر باریده بود و تمام کوچه، خیابان، باغ و جنگل را پوشانده بود.
باد سردی هم می وزید و بیرون رفتن را سخت می کرد.
💠یک استکان چای دارچین دستش دادم. بعد اورکتش را انداخت روی دوشش و پارو را برداشت و رفت.
گفت: زهرا خانم! می روم ببینم اگر راه بسته شده، راه را باز کنم.
💠وقتی برگشت نزدیکی های غروب بود. دستکش ها،
کلاه و لباسش برفی و گل آلود بود.
می گفت: با چند تا از مردهای محله جاده و کوچه باغ ها را باز کردیم تا عبور و مرور #مردم راحت تر شود. این برفی که من می بینم حالا حالاها قصد آب شدن ندارد.
#سیره_شهدا
#به_روایت_همسر
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 🌈❤
روزهایی که خانه بود، در کارهای منزل کمکم می کرد. یک روز جمعه دیدم آستین هایش را بالازد و رفت آشپزخانه.
#وضو گرفت و در را به رویم بست. شروع کرد به تمیز کردن آشپزخانه. هر چه اصرار و التماس کردم که چرا این کار را می کنید؟
گفت: به خاطر #خدا و کمک به شما.
تا همه ظرف ها و کف آشپزخانه را نشست و همه را چیز را سر جایش قرار نداد از آنجا بیرون نیامد. شده بود مثل دسته گل.
این طوری محبتش را به من نشان می داد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#شهید_محمد_فایده🌹
🔹یک روز که آمدم خانه چشم هایش سرخ شده بود. نگاه کردم دیدم کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب را در دستهایش گرفته است.
بهش گفتم: گریه کردی؟
🔹یک نگاهی به من کرد و گفت: راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی می شه؟
🔹مدتی بعد برای گروه خودشان یک صندوق ساخته بود و به دوستهایش گفته بود:هرکی #غیبت کنه باید پنجاه تومن بندازه توی صندوق باید جریمه بدیم تا دیگه تکرار نشه.
#به_روایت_همسر
#قرار_بندگی
#غیبت⛔️
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#شهید_محمدحسین_محمد_خانی 🌹
● برای خواندن #نماز_شب کاری به من نداشت ، اصرار نمیکرد با هم بخوانیم.
● خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هرشب بلند میشد برای تهجد، نه ، هروقت امکان و فضا مهیا بود ، از دست نمیداد.
گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا میکرد ، گاهی فقط به یک سجده.
کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند.
● میگفت:
«آقای بهجت می فرمودند:
اگه #بیدار شدی و دیدی هنوز #اذان نگفتن و فقط یه #سجدهٔ_شکر به جا بیاری که سحر رو #بیدار شدی ، همونم خوبه!»
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#درس_اخلاق #ایمان آن است که به هنگام سخن از #دیگران از خداوند پروا کنی. #حضرت_علی_علیه_السلام #نه
#زندگی_بهشتی 🌈❤️
از خودمان که حرف می زدم، چیزی نمی گفت. آمده بود بیمارستان، قبل از تولد احسان.
به شوخی می گفتم:
وای #حمید! بچه مان آن قدر زشت است که با تو مو نمی زند.
می خندید.
اما تا می خواستم حرف دیگران را بزنم.
می گفت:
برو بند ب. حرف دیگری بزن.
از این حساسیت هایش که نشانه سلامت روحش بود خوشم می آمد.
#شهید_حمید_باکری🌹
#به_روایت_همسر
#قرار_بندگی
#غیبت⛔️
#نیمه_پنهان_ماه
@rahe_ebrahim
#شهید_محمد_علی_رجایی🌹
وقتی وزیر آموزش و پرورش بود شب ها پرونده های گزینشی معلمان را به خانه می آورد.
یک شب که توجه کردم دیدم برای برخی پرونده ها پنج یا شش سال ارفاق می زد و پیش از موعد دستور بازنشستگی شان را صادر می کرد.
گفتم: آقای رجایی! این همه ارفاق؟
می گفت: بعضی از نیروها را باید تخلیه کنیم. باید بهشان پول بدهیم؛ حتی ازشان خواهش و تمنا کنیم که در آموزش و پرورش نباشند.
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
#مسئول_کشور
@rahe_ebrahim
#شهید_محمد_حسین_محمدخانی🌹
برای خواندن نماز شب کاری به من نداشت، اصرار نمی کرد با هم بخوانیم.
خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر شب بلند میشد برای تهجد،
نه،
هروقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمی داد.
گاهی فقط با یک سجده. کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند.
می گفت: آقای بهجت می فرمودند:
اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن و فقط یه سجده ی شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!
#به_روایت_همسر
@rahe_ebrahim
🌈💙
#زندگی_بهشتی
هنوز آن کاغذ را دارم؛شرایطش را خلاصه،رویش نوشته بود و پایینش را امضا کرده بود.تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره #ازدواج ختم شد به همان کاغذ؛مختصر و مفید.
بعد از باسمه تعالی،ده تا از نظراتش را نوشته بود.بعضی هایش اینطور بودند:
« داشتن ایمان به خدا و خداجویی؛
مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان؛
شغل من پاسدار است؛
مشکلات آینده جنگ؛
مکان زندگی؛
انگیزه ازدواج،رسیدن به کمال.»
عبارت ها کوتاه بود؛اما هر کدام یک دنیا حرف داشت برای گفتن....
#شهید_سید_علی_حسینی🌹
#به_روایت_همسر
@rahe_ebrahim