#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
💠درجه و مقام در روحیه و تلاش او تأثیری نداشت، چه آن وقتی که بنی صدر درجه افتخاری به او داد، چه زمانی که آن درجه را از او گرفت، صیاد همان صیاد بود.
💠می گفت: "مهم اجرای امر اسلام و تکلیفی است که امام (ره) از ما خواسته است".
💠وقتی هم که قرار بود با بنی صدر جلسه ای داشته باشد، ابتدا به مشهد مقدس و به پابوس امام رضا(علیه السلام) می رفت و از آن آستان مقدس تقاضای کمک می کرد و می گفت:
"این طوری احساس می کنم در بحثها و استدلال هایم از پشتوانه عظیمی برخوردارم."
آنگاه عازم جلسه می شد.
@rahe_ebrahim
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
خیلی مواظب بود که #اسرافی صورت نگیرد.
برای برنامه ای رفته بودیم کردستان، بعد از فیلم برداری از منطقه به فیلمبردار گفت:
چند دقیقه از فیلم باقی مانده؟
فیلمبردار جواب داد: دو دقیقه
شهید صیاد گفت: حتما آن را در جایی استفاده کن که #اسراف نشود.
فیلمبردار هم روی جعبه نوشت:
فیلم دو دقیقه خالی دارد.
📕 امیر دلاور
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
🍃اوایل انقلاب ماشین ژیان داشت. بهش گفتم:
"این همه ماشین توی پارکینگ، چرا یکیش رو بر نمی داری سوارشی؟"
می گفت:
همین هم از سرم زیاده.
🍃از استانداری دو تا حواله پیکان فرستادند.
هر پیکان، چهل و پنج هزارتومان. یکی برای صیاد و یکی برای من.
صدایش را در نیاوردم. نود هزارتومان جور کردم و ریختم به حساب
وقتی فهمید، با ناراحتی گفت:
"کی پیکان خواسته بود؟"
🍃ماجرا را گفتم. ژیانش را گرفتم و بیست هزار تومان فروختم و بیست و پنج هزارتومان هم براش وام گرفتم تا خیالش راحت شد.
چند سال بعد ستاد مشترک ارتش بهش حواله #حج داد قبول نکرد که با پول ستاد به حج برود، پیکانش رو فروخت خرج مکه اش کرد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
#بیت_المال
@rahe_ebrahim
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
بعد از جلسه گفت:
💠جلسه امروز همه اش اداری نبود.
حرف و کار شخصی هم کنارش بود.
هر چقدر بابت پذیرایی دادید بنویسید به حساب من!
#مسئول_کشور
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
خیلی مواظب بود که #اسرافی صورت نگیرد.
برای برنامه ای رفته بودیم کردستان، بعد از فیلم برداری از منطقه به فیلمبردار گفت:
چند دقیقه از فیلم باقی مانده؟
فیلمبردار جواب داد: دو دقیقه
شهید صیاد گفت: حتما آن را در جایی استفاده کن که #اسراف نشود.
فیلمبردار هم روی جعبه نوشت:
فیلم دو دقیقه خالی دارد.
📕 امیر دلاور
#سیره_شهدا
#اسراف🚫
#بیاموزیم
@rahe_ebrahim
🌀آمده بود بيمارستان. كپسول اكسيژن مى خواست ؛ امانت، براى مادر مريضش.
سرباز بخش را صدا زدم، كپسول راببرد. نگذاشت.
هرچه گفتم: «امير، شما اجازه بفرماييد.»
قبول نكرد. اجازه نداد. خودش برداشت.
🌀گفت:
«نه! خودم مى برم. براى مادرمه»
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#مسئول_کشور
#سیره_شهدا🌸🍃
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 🌈❤
روزهایی که خانه بود، در کارهای منزل کمکم می کرد. یک روز جمعه دیدم آستین هایش را بالازد و رفت آشپزخانه.
#وضو گرفت و در را به رویم بست. شروع کرد به تمیز کردن آشپزخانه. هر چه اصرار و التماس کردم که چرا این کار را می کنید؟
گفت: به خاطر #خدا و کمک به شما.
تا همه ظرف ها و کف آشپزخانه را نشست و همه را چیز را سر جایش قرار نداد از آنجا بیرون نیامد. شده بود مثل دسته گل.
این طوری محبتش را به من نشان می داد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim