دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌹
#عقل_معاش می گوید که شب هنگام خفتن است
اما #عقل_معاد می گوید
که همه ی چشم ها در ظلمات محشر در آن هنگامه ی فزع اکبر از هول قیامت گریانند
مگر چشمی که درراه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد.
#نماز_شب
🌻🍃🌻🍃
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#شهید_گمنام🌹
💠روزی دیدم در همین #بهشت_زهرا،
#مادر_شهیدی را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت:
پسرم مطمئنم #شهید شده. #گمنام_شهید شده.
گفتم:اسمش چه بود؟
گفت: حسین.
گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی.
گفت: حسین برمی گردد.
گفتم: مگر نمی گویی حسین به #شهادت رسیده است؟
گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به #شهادت رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است.
👈گفت: #حسین، امام زمانی بود. #عاشق مهدی بود
👈 #دعای_فرج از زبانش نمی افتاد.
👈گفت: هر روز #دعای_عهد می خواند.
👈اهل #ندبه بود. اشک چشم داشت.
موقع #شهادت فقط ۱۹ سال سن داشت.
👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر #پیراهن نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس #معمولی می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به #بنده_خدایی که تمکن مالی نداشت.
👈گفت: #نماز_شب می خواند گاهی.
هر دوشنبه و پنج شنبه #روزه می گرفت.
گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر #روزه می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟
گفت: حسین، #امام_زمانی بود.
آخرین حرفش در این #دنیا این بود:
#یا_مهدی_ادرکنی💙
گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد.
گفت: حسین برمی گردد.
#حسین_قدیانی
#شب_جمعه
@rahe_ebrahim
#شهید_مصطفی_چمران 🌹
وسط شب که #مصطفی برای #نماز_شب بیدار میشد، غاده طاقت نمیآورد، میگفت:
«بس است دیگر. استراحت کن، خسته شدی.»
و مصطفی جواب میداد:
«تاجر اگر از سرمایهاش خرج کند، بالاخره #ورشکست میشود، باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد #نماز_شب نخوانیم #ورشکست میشویم.»
اما غاده که خیلی شبها از گریههای #مصطفی بیدار میشد کوتاه نمیآمد، میگفت:
«اگر اینها که این قدر از شما میترسند بفهمند این طور گریه میکنید... مگر شما چه معصیت دارید؟
چه گناهی کردید؟
خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک #توفیق است.»
آن وقت گریه مصطفی هقهق میشد، میگفت:
«آیا به خاطر این #توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟»
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
#توفیق
#نماز_شب
🌸🍃🌸🍃
@rahe_ebrahim
#پله_پله_تا_خدا
بدان وقتی که ان شاءالله آمادگی پیدا کردی شما را برای #نماز_شب صدا می زنند!
در می زنند، تکانت می دهند؛
مورد عنایت پروردگار قرار می گیری!
#آیت_الله_حق_شناس
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 💙
یک بار گفت:« میآیی #نماز_شب بخوانیم؟»
گفتم:« بله.»
او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم.
نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این #نماز_شب خواندنت... چقدر طولش میدهى؟ من که خوابم گرفت، مؤمن خدا... .»
گفت: « سعی کن خودت را عادت بدهى. #مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ترمیکند».
#شهید_حمید_باکری 🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
#پله_پله_تا_خدا
💠یک عامل کلیدی وجود دارد که اگر آن را درست پیاده کنی، به آسانی، به اوج #تقرب میرسی، سختیهایت کم و شیرین میشود و شیرینیهایت مضاعف میشود؛ این عامل کلیدی #نیّت است؛ یعنی اینکه با #نیّت و قلب خودت، کار کنی.
💠مثلاً #نیّت کن:
«خدایا میخواهم نیمهشبها زمین را با مناجات خودم چراغانی کنم...»
تو صادقانه #نیّت کن، تا خدا سحرها برای #نماز_شب بیدارت کند و توفیقش را به تو بدهد.
#استاد_پناهیان
@rahe_ebrahim
هدایت شده از دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#شهید_گمنام🌹
💠روزی دیدم در همین #بهشت_زهرا،
#مادر_شهیدی را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت:
پسرم مطمئنم #شهید شده. #گمنام_شهید شده.
گفتم:اسمش چه بود؟
گفت: حسین.
گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی.
گفت: حسین برمی گردد.
گفتم: مگر نمی گویی حسین به #شهادت رسیده است؟
گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به #شهادت رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است.
👈گفت: #حسین، امام زمانی بود. #عاشق مهدی بود
👈 #دعای_فرج از زبانش نمی افتاد.
👈گفت: هر روز #دعای_عهد می خواند.
👈اهل #ندبه بود. اشک چشم داشت.
موقع #شهادت فقط ۱۹ سال سن داشت.
👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر #پیراهن نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس #معمولی می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به #بنده_خدایی که تمکن مالی نداشت.
👈گفت: #نماز_شب می خواند گاهی.
هر دوشنبه و پنج شنبه #روزه می گرفت.
گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر #روزه می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟
گفت: حسین، #امام_زمانی بود.
آخرین حرفش در این #دنیا این بود:
#یا_مهدی_ادرکنی💙
گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد.
گفت: حسین برمی گردد.
#حسین_قدیانی
#شب_جمعه
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#داستان سلام #نماز را که می دادیم، به سمت کلاس پا تند می کردیم؛ اما من کمی خجالت می کشیدم. به همین
-کجا بودین؟
#راضیه گفت: رفته بودیم برای #نماز .
_یعنی چی؟ شما هر هفته همین رو دارین میگین!
بایستین اینجا میخوام ازتون درس بپرسم.
صدای پچ پچ و خنده بچه ها بالا گرفت.
من و #راضیه هم مقابل تخته، شانه به شانه هم ایستادیم و تک تک سوالات را جواب دادیم.
ساعت روی دیوار از #نیمه_شب گذشته و وقت قرارمان رسیده بود.
"سحرها همدیگر رو با اس ام اس برای #نماز_شب بیدار کنیم.
اگه هم خسته بودیم، دو رکعت به نیت #نماز_شب بخونیم و بعدش بخوابیم.
اگه هم دیگه از خستگی توان بلند شدن نداشتیم،
چند تا #ذکر بگیم و دوباره بخوابیم.
توی شرایط عادی هم بعد از #نمار تا ساعت شیش، درسای اون روز رو مرور کنیم."
#شهید_راضیه_کشاورز 🌹
#الگو
#نوجوان
#نماز_اول_وقت
#نماز_شب
@rahe_ebrahim
#شهید_محمدحسین_محمد_خانی 🌹
● برای خواندن #نماز_شب کاری به من نداشت ، اصرار نمیکرد با هم بخوانیم.
● خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هرشب بلند میشد برای تهجد، نه ، هروقت امکان و فضا مهیا بود ، از دست نمیداد.
گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا میکرد ، گاهی فقط به یک سجده.
کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند.
● میگفت:
«آقای بهجت می فرمودند:
اگه #بیدار شدی و دیدی هنوز #اذان نگفتن و فقط یه #سجدهٔ_شکر به جا بیاری که سحر رو #بیدار شدی ، همونم خوبه!»
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim