eitaa logo
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
161 دنبال‌کننده
285 عکس
59 ویدیو
1 فایل
امام خامنه ای: درجمهوری اسلامی هرکجا که قرارگرفتیدآنجارا مرکزدنیابدانیدوآگاه باشیدکه همه کارهابه شمامتوجه است. به_حکم_آتش_به_اختیار قدمی برداریم درجهت دغدغه های رهبرمان دغدغه هایی ازنوع فرهنگی!✌ راه ارتباطی شما: @Fateme_art70
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من می گفت: "طوری و کن که احترامت را داشته باشند. می گفت: "این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره." @rahe_ebrahim
رطب بده به گدایت برای افطارش شفا بده به دل و سینه ی گرفتارش کمک کنید نیفتد درون این #دنیا دعا کنید نیفتد به دوزخ آمارش #مجتبی_کرمی @rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
🌹 💠دعوت شدیم خانه‌ی یکی از اقوام که از قضا هم داشتند. همین موضوع باعث شد تا رضا درباره اهداف شبکه‌های ماهواره‌ای برای صاحب‌خانه و بقیه صحبت کند. 💠توضیحاتی در مورد چگونگی تشکیل این شبکه‌ها، منابع مالیشان، اهدافشان و حامیانشان داد. چند نفری شروع کردند به رضا... 💠بعد از مهمانی، من با رضا تند برخورد کردم که چرا شروع می‌کنی از این حرف‌ها می‌زنی که بخوان مسخره‌ات کنن؟ 💠اما رضا گفت: من وظیفه‌ام را انجام دادم، در قبال این خانواده توضیحات رو دادم، دیگه اون از من نمیپرسن که چرا دیدی و میدونستی اما چیزی نگفتی! @rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
🌹 💠روزی دیدم در همین ،  را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت: پسرم مطمئنم  شده.  شده. گفتم:اسمش چه بود؟ گفت: حسین. گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی. گفت: حسین برمی گردد. گفتم: مگر نمی گویی حسین به  رسیده است؟ گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به  رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است. 👈گفت: ، امام زمانی بود. مهدی بود 👈 از زبانش نمی افتاد. 👈گفت: هر روز می خواند. 👈اهل بود. اشک چشم داشت. موقع فقط ۱۹ سال سن داشت. 👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به که تمکن مالی نداشت. 👈گفت: می خواند گاهی. هر دوشنبه و پنج شنبه می گرفت. گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟ گفت: حسین، بود. آخرین حرفش در این این بود: 💙 گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد. گفت: حسین برمی گردد. @rahe_ebrahim
از بدی دل بستن به مال می گفت اما قبل از همه خودش به آن عمل می کرد. می گفت: "خداوند در قرآن فرموده: مومنین از آنچه خدا آنها کرده کنند. اینکه اضافه مال را بدهی می شود اما باید از آنچه به آن داری بگذری. 🌹 @rahe_ebrahim
حضوردر کنار اخلاق و رفتار ما را تغییر داد. و با ارزش ترین مواهب برایش هیچ ارزشی نداشت. بارها دیده بودم که ، تسبیح شاه مقصود گران قیمت خریده. واقعا هم این تسبیح زیبنده دست بود. وقتی یکی از دوستان می گفت: چه تسبیح زیبایی داری! بلافاصله تسبیح را می کرد نه تنها تسبیح که بارها حتی پیراهنش را بخشیده بود. 🌹 @rahe_ebrahim
🌹 آزمایشگاهی بیش نیست نگاهی به کوله پشتی ات بینداز... @rahe_ebrahim
این یک دوره  و  است نه فقط برای پاداش گرفتن در آخرت و دیگر هیچ، بلکه برای  یافتن برای زندگی بسیار جذاب‌تر،  که  زندگی در آنجاست.   @rahe_ebrahim
اگر طالب زرق و برق هستی، آن را دیر یا زود به دست می آوری، ولی چیزی در آن نیست اما اگر بخواهی وجود حق تعالی تو را صدا کند و دستت را بگیرد مقداری معرفت پیدا کن و با او کن. @rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
🏴 فرمود: "حریص بر مثل کرم ابریشم است که هرچه پیله اش بیش تر شود بیرون آمدنش مشکل تر میشود." دیگر از بدم آمد! 📚کتاب آفتاب دانش  @rahe_ebrahim
🌸🍃 💠وقتی انسان به سوی  نرود و خیلی مشغول  شود،  به دنیا می گوید او را مشغول خودش کند که به در خانه ی من نیاید. 💠خیلی اوقات گرفتاری های ما مجازات پروردگار عالم است و چون سراغ نرفته ایم گرفتاری داریم. @rahe_ebrahim
🌹 💠روزی دیدم در همین ،  را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت: پسرم مطمئنم  شده.  شده. گفتم:اسمش چه بود؟ گفت: حسین. گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی. گفت: حسین برمی گردد. گفتم: مگر نمی گویی حسین به  رسیده است؟ گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به  رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است. 👈گفت: ، امام زمانی بود. مهدی بود 👈 از زبانش نمی افتاد. 👈گفت: هر روز می خواند. 👈اهل بود. اشک چشم داشت. موقع فقط ۱۹ سال سن داشت. 👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به که تمکن مالی نداشت. 👈گفت: می خواند گاهی. هر دوشنبه و پنج شنبه می گرفت. گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟ گفت: حسین، بود. آخرین حرفش در این این بود: 💙 گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد. گفت: حسین برمی گردد. @rahe_ebrahim