دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#داستان سلام #نماز را که می دادیم، به سمت کلاس پا تند می کردیم؛ اما من کمی خجالت می کشیدم. به همین
-کجا بودین؟
#راضیه گفت: رفته بودیم برای #نماز .
_یعنی چی؟ شما هر هفته همین رو دارین میگین!
بایستین اینجا میخوام ازتون درس بپرسم.
صدای پچ پچ و خنده بچه ها بالا گرفت.
من و #راضیه هم مقابل تخته، شانه به شانه هم ایستادیم و تک تک سوالات را جواب دادیم.
ساعت روی دیوار از #نیمه_شب گذشته و وقت قرارمان رسیده بود.
"سحرها همدیگر رو با اس ام اس برای #نماز_شب بیدار کنیم.
اگه هم خسته بودیم، دو رکعت به نیت #نماز_شب بخونیم و بعدش بخوابیم.
اگه هم دیگه از خستگی توان بلند شدن نداشتیم،
چند تا #ذکر بگیم و دوباره بخوابیم.
توی شرایط عادی هم بعد از #نمار تا ساعت شیش، درسای اون روز رو مرور کنیم."
#شهید_راضیه_کشاورز 🌹
#الگو
#نوجوان
#نماز_اول_وقت
#نماز_شب
@rahe_ebrahim