💠حمید کتاب را برداشت و از فروشنده پرسید:
"شما این کتاب رو خوندی؟ می دونی موضوعش چیه؟"
💠فروشنده گفت:
"از ظاهرش بر میاد که درباره اثبات قیامت باشه، مقدمه کتاب رو بخونید مشخص میشه."
💠حمید جواب داد:
"چون من هزینه ای بابت کتاب ندادم حق ندارم حتی مقدمه رو بخونم، کتاب رو وقتی می تونم بخونم که خریده باشم، والا حتی یک صفحه هم مشکل شرعی داره، شاید نویسنده یا ناشر کتاب راضی نباشه."
#شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
#به_روایت_همسر
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
هر وقت اتفاقی پیش می آمد که من از حرف یا رفتار کسی #ناراحت می شدم حمید متوجه دلخوری من می شد ولی اصراری نداشت که برایش کل ماجرا را تعریف کنم.
اعتقاد داشت اگر یک طرفه تعریف کنم #غیبت محسوب می شود چون طرف مقابل نیست که از خودش دفاع کند،
برای این که من را از این فضا دور کند با هم به #تپه_نورالشهدا می رفتیم.
سوار موتور راهی فدک شدیم، کنار مزار #شهدای_گمنام نشستیم.
حمید کنارم نشست و گفت:
"تو رو به #صبر دعوت نمی کنم، بلکه به #رشد دعوتت می کنم،
نمیشه که کسی مؤمن رو اذیت نکنه،
اگر هم توی این #ناراحتی حق با خودته سعی کن از ته دل و بی منت #ببخشی
تا نگاهت نسبت به اشخاص عوض نشه و احساس بدی بهشون نداشته باشی،
اگه تونستی این مدلی #ببخشی این باعث میشه رشد کنی."
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
#به_روایت_همسر
#قرار_بندگی 🌸🍃
#گذشت_و_بخشش
#سیره_شهدا
#تمرین_کنیم
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی💜
ساعت یک نصفه شب بود حمید #وضو گرفته بود و مشغول خواندن قرآنش بود.
تا دید من داخل پذیرایی خوابم گرفته گفت:
تنبل نشو، پاشو #وضو بگیر و برو راحت بخواب.
چشم هایم نیمه باز بود، حمید قرآنش را خواند و آن را روی طاقچه گذاشت، در حالی که بالای سرم ایستاده بود گفت:
حدیث داریم کسی که بدون #وضو می خوابه چون مرداریه که بسترش قبرستانش میشه
ولی
کسی که #وضو می گیره بسترش مثل #مسجدش میشه که تا صبح براش #حسنه می نویسن.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
#به_روایت_همسر
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 💙
وقتی بیرون می رفتیم غذایی که اضافه می ماند را زیر دیوار یا زیر درخت می ریخت یا وقتی گوشت چرخ کرده می گرفتیم یک تکه از بهترین جای گوشت جدا می کرد و روی پشت بام برای گربه ها می ریخت.
همیشه هم می گفت:
"به #نیت همه #اموات."
در برنامه سمت خدا از حاج آقای عالی شنیده بود که وقتی می خواهید چیزی را #خیرات کنید به #نیت همه #اموات باشد چون از اول خلقت تا آخر به همه #اموات ثواب یکسان می رسد و اینکه هر کسی برای #اموات #خیرات و احسان بیشتری داشته باشد روز قیامت زودتر به به حسابش رسیدگی می شود تا کمتر معطل شود،
برای همین هیچ وقت غذایی که اضافه مانده بود را توی سطل آشغال نمی ریخت.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
#به_روایت_همسر
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 💙
یک بار گفت:« میآیی #نماز_شب بخوانیم؟»
گفتم:« بله.»
او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم.
نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این #نماز_شب خواندنت... چقدر طولش میدهى؟ من که خوابم گرفت، مؤمن خدا... .»
گفت: « سعی کن خودت را عادت بدهى. #مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ترمیکند».
#شهید_حمید_باکری 🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
#شهید_حمید_باکری 🌹
💠حمید آلمان که می خواست برود، نشسته بود خودش و اعتقاداتش را روی کاغذ پیاده کرده بود. می خواست وقتی آنجا می رود یادش نرود که کیست و برای چه آمده است؟!
نامه پر بود از نقاط مثبت و منفی اش؛ از خصلت های ارثی تا خصلت های تأثیر گرفته شده از خانواده و محیط.
💠می گفت: اینها را نوشتم تا وقتی رسیدم آلمان #غرور برم ندارد و یادم نرود چه کسی هستم و برای چه آمده ام و نباید به خطا بروم.
همه را نشانم داد. البته این ها را به این قصد به من نشان داد تا نقاط ضعفش را بدانم و خیلی پیش خودم بزرگش نکنم.
#به_روایت_همسر
#کتاب_نیمه_پنهان_ماه
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی ❤️
بعضی رفتار ها در خانه برایش ملکه شده بود، در بدترین شرایط آنها را رعایت می کرد،
حتی حالا که کمرش درد می کرد مقید بود بعد از غروب آفتاب حتما نشسته آب بخورد، می گفت:
"از امام صادق علیه السلام روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم رزقمون #بیشتر می شه."
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
#به_روایت_همسر
#نکته
#رزق_مادی
@rahe_ebrahim
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌹
توی خانه که بود، اصلاً و ابداً نمیشد مثلا بگوییم:
امروز این همسایه رفت خانه ی آن همسایه. تا میخواستیم حرف کسی را بزنیم، زود میگفت:
این صحبت ها به ما مربوط نیست، ما برای خودمون کار و زندگی داریم، چه کار داریم به این حرف ها؟
خودش حتی از حرف های بیهوده عجیب پرهیز داشت، تا چه برسد به #غیبت و #دروغ و این قبیل گناهان.
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
#قرار_بندگی 🌸🍃
#غیبت⛔️
@rahe_ebrahim
#شهید_حسین_املاکی🌹
💠دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای #مسجد یک #کتاب_خانه درست کردیم و مقداری #کتاب هم در آنجا قرار دادیم.
💠فردا به لنگرود می روم تا #کتاب های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم
تا #جوانان روستا در ایام فراغت شان بیایند و #کتاب مطالعه کنند.
بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک #کتاب_خانه درست کرده بود.
نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود.
💠می گفت:
هر وقت فرصت کردی این #کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه #معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها غذای #روح است و انسان را به خدا نزدیک می کند.
#به_روایت_همسر
#نیمه_پنهان_ماه
#سیره_شهدا
#کار_فرهنگی
#آتش_به_اختیار
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 💜
هنوز آن کاغذ را دارم؛ شرایطش را خلاصه،رویش نوشته بود و پایینش را امضا کرده بود. تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ازدواج ختم شد به همان کاغذ؛مختصر و مفید.
بعد از باسمه تعالی،ده تا از نظراتش را نوشته بود. بعضی هایش اینطور بودند:
« داشتن #ایمان به خدا و خداجویی؛
مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان؛
شغل من پاسدار است؛
مشکلات آینده جنگ؛
مکان زندگی؛
#انگیزه ازدواج،رسیدن به #کمال.»
عبارت ها کوتاه بود؛اما هر کدام یک دنیا حرف داشت برای گفتن.
#شهید_سید_علی_حسینی🌹
#به_روایت_همسر
#سیره_شهدا
#خواستگاری
@rahe_ebrahim
#زندگی_بهشتی 💙
شهردار ارومیه که بود، دو هزار و هشتصد تومان حقوق می گرفت. یک روز بهم گفت:
بیا این ماه هر چی خرجی داریم روی کاغذ بنویسیم، تا اگه آخرش چیزی اضافه اومد بدیم به یه #فقیر.
همه چیز را نوشتم؛ از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخم مرغ.
آخر ماه که حساب کردیم، شد دو هزار و ششصد و پنجاه تومان.
بقیه ی پول را #لوازم_التحریر خرید، داد به یکی از کسانی که شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند.
گفت: اینم #کفاره #گُناهان این ماهمون.
#شهید_مهدی_باکری🌹
#به_روایت_همسر
#یادگاران
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim