#شهید_مصطفی_ردانی_پور🌹
یک گوشه ی هنرستان #کتاب_خانه راه انداخته بود؛
#کتاب_خانه که نه!
یک جایی که بشود کتاب رد و بدل کرد، بیش تر هم کتاب های #انقلابی و #مذهبی.
بعد هم #نماز_جماعت راه انداخت، گاهی هم بین نماز ها حرف می زد. خبرش بعد مدتی به ساواک هم رسید.
#کتاب_یادگاران
#کار_فرهنگی
#آتش_به_اختیار
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#شهید_حسین_املاکی🌹
💠دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای #مسجد یک #کتاب_خانه درست کردیم و مقداری #کتاب هم در آنجا قرار دادیم.
💠فردا به لنگرود می روم تا #کتاب های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم
تا #جوانان روستا در ایام فراغت شان بیایند و #کتاب مطالعه کنند.
بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک #کتاب_خانه درست کرده بود.
نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود.
💠می گفت:
هر وقت فرصت کردی این #کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه #معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها غذای #روح است و انسان را به خدا نزدیک می کند.
#به_روایت_همسر
#نیمه_پنهان_ماه
#سیره_شهدا
#کار_فرهنگی
#آتش_به_اختیار
@rahe_ebrahim
#آتش_به_اختیار
یک گوشه ی هنرستان #کتاب_خانه راه انداخته بود؛
#کتاب_خانه که نه! یک جایی که بشود #کتاب رد و بدل کرد، بیش تر هم کتاب های #انقلابی و #مذهبی.
بعد هم #نماز_جماعت راه انداخت، گاهی هم بین #نماز ها حرف می زد.
خبرش بعد مدتی به ساواک هم رسید.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🌹
#کار_فرهنگی
@rahe_ebrahim
#شهید_حسین_علی_عرب_اردستانی🌹
گوشه #کتاب_خانه مقر انرژی اتمی به نام #اردستانی سند خورده بود.
صبحگاه تمام نشده می دوید سمت #کتاب_خانه و تا ظهر سر و کله اش پیدا نمی شد.
با هیکل لاغرش خیمه می زد روی #کتاب ، شر شر عرق می ریخت؛ اما #کتاب می خواند.
برگه های کوچکی هم داشت که از #کتاب_ها یادداشت برداری می کرد.
#روایات جدید را می نوشت. هر وقت هم که وقت خالی پیدا می کرد، خودش بود و مرور یاداشت هایش؛ مثل زمانی که بعد از صبح گاه، از لای شیارها بالای کوه می رفتیم.
#سیره_شهدا
#به_روایت_حاج_حسین_یکتا
#کتاب_مربع_های_قرمز
@rahe_ebrahim