#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد.
الله اکبر...
ندای اذان ظهر بود.
توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.
در فضای دبیرستان صدایش پیچید.
بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط.
بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم1
#سیره_ابراهیم
#قرار_بندگی
#نماز_اول_وقت_و_حتی_المقدور_به_جماعت
#شبیه_ابراهیم_باشیم
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
با ابراهیم از ورزش صحبت می کردیم. می گفت: وقتی برای ورزش یا مسابقات کشتی می رفتم، همیشه با وضو بودم.
همیشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می خواندم.
پرسیدم: چه نمازی؟!
گفت: دو رکعت نماز مستحبی!از خدا می خواستم یک وقت تو مسابقه، حال کسی را نگیرم!
#رفیق_شهید🌸🍃
#سیره_ابراهیم
#شبیه_ابراهیم_باشیم
join⤵️⤵️
http://eitaa.com/joinchat/1721171968C28460d9486
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد.
الله اکبر...
ندای اذان ظهر بود.
توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.
در فضای دبیرستان صدایش پیچید.
بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط.
بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم1
#سیره_ابراهیم
#قرار_بندگی🌸🍃
#نماز_اول_وقت_و_حتی_المقدور_به_جماعت
#شبیه_ابراهیم_باشیم
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
💠روی موتور پشت سر ابراهیم بودم.
ناگهان یک موتورسوار دیگر با سرعت از داخل کوچه وارد خیابان شد.
پیچید جلوی ما و ابراهیم شدید ترمز کرد.
💠 #جوان موتورسوار که قیافه و ظاهر درستی هم نداشت،
داد زد: هُو! چیکار می کنی؟! بعد هم ایستاد و با #عصبانیت ما را نگاه کرد!
همه می دانستند که او مقصر است.
#ابراهیم با #لبخندی که روی لب داشت در جواب عمل زشت او گفت:
💠"سلام،
خسته نباشید!"
موتورسوار عصبانی یکدفعه جا خورد. انگار توقع چنین برخوردی را نداشت.
کمی مکث کرد و گفت:
"سلام، معذرت می خوام، شرمنده."
💠ابراهیم در بین راه شروع به صحبت کرد.
"با یک سلام #عصبانیت طرف خوابید. تازه معذرت خواهی هم کرد.
حالا اگر میخواستم من هم داد بزنم و #دعوا کنم.
جز اینکه اعصاب و اخلاقم را به هم بریزم هیچ کار دیگری نکردم."
#سیره_ابراهیم🌸🍃
#شبیه_ابراهیم_باشیم
@rahe_ebrahim
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
همیشه در کار خیر پیش قدم بود. دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای #رضای_خدا باشد.
دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن می نوشت.
روزی که خیلی برای #خدا کار انجام می
داد، بیشتر از روز های قبل #خوشحال بود.
یادم هست یکبار به من گفت:"امروز بهترین روز من است، چون خدا #توفیق داد و توانستم گره از کار چندین بنده خدا باز کنم."
📚کتاب سلام بر ابراهیم2ِ
#سیره_ابراهیم
#شبیه_ابراهیم_باشیم
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
🍃از علمائی که #ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود.
این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود.
🍃با #ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت:
دو تا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل می خوام.
حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت:
پسرم، تو تازه از من پارچه گرفتی.
#ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم و گفتم:
🍃حاج آقا، این آقا ابراهیم پیراهن های قبلی را #انفاق کرده!
بعضی از بچه های زورخانه هستند که #لباس_آستین_کوتاه می پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست.
#ابراهیم برای همین پیراهن ها را به آن ها می بخشد!
#سیره_ابراهیم
#انفاق
#کار_فرهنگی
#شبیه_ابراهیم_باشیم
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#آداب_هیئت
#شهید_ابراهیم_هادی
🔴صدای بلندگو را اجازه نمی داد زیاد کنند.
توی مداحی داد نمی زد.
وقتی هنوز هیئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت داخل محل هیئت می چرخاند تا همسایه ها اذیت نشوند.
🔴اجازه نمی داد رفقای جوان، که شور و حال بیشتری دارند، تا دیر وقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند.
مراقب بود مردم به خاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند.
🔴همچنین زمانی که هنوز چراغ روشن نشده بود هیئت را ترک می کرد.
علت این کار او را بعدها فهمیدم. وقتی شاهد بودم دوستان هیئتی، بعد از هیئت مشغول شوخی و خنده و... میشدند و به تعبیری بیشتر اندوخته معنوی خود را از دست می دهند.
📚کتاب سلام بر ابراهیم2
#سیره_ابراهیم
#شبیه_ابراهیم_باشیم
join⤵️⤵️
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
#الگوی_زیبایی_برای_دیگران_باش #مثل_شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.
#سیره_ابراهیم
#شبیه_ابراهیم_باشیم
#سالروز_شهادت
#رفیق_شهید
@rahe_ebrahim