eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
388 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
10.2هزار ویدیو
87 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 : 💠 نوزادی، بیماری لاعلاج داشت. پدرش از زبان نوزاد نامه‌ای به حضرت علی اصغر می‌نویسد و به کسی که عازم بود می‌دهد که در ضریح امام حسین بیاندازد. در نامه نوشت: من مانند تو شیرخوارم و مریض و.... پس از مدتی علیه السلام به خواب پدر آمده می‌گوید فرزندت را شفا دادیم. پدر خوشحال از شفای فرزندش اما متعجب از اینکه چرا امام رضا به خوابش آمده؟! نامه که به حضرت علی اصغر نوشته شده بود و در ضریح اباعبدالله انداخته بودند! پس از مدتی پدر ،حامل را می‌بیند و او می‌گوید نتوانستم کربلا بروم. ناگزیر رفتم مشهد و نامه‌ای که دستم مانده بود را در ضریح امام رضا انداختم! 🆔 @rahekhoda
11.mp3
زمان: حجم: 3.47M
🎙استفاده از شیوه تداعی معانی 💠 در تربیت فرزندان 🔴 🆔 @rahekhoda
FotrosGroup_Ostad_Moavenian.mp3
زمان: حجم: 4.66M
🎙 حجت الاسلام معاونیان 🎵 نتیجه نوکری و خدمتگزاری به آستان امام حسین علیه السلام ؛ داستان مشهدی حسن (کفش جفت کن هیئت تهران) @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان عج توبه کنندگان رو دوست داره آغوش پر مهر امام رئوف همیشه به روی بندگان خدای رحمن باز است. مگر نشنیدی قصه ”حر ” در کربلا؟! @rahekhoda
‌❤️امام حسين عليه السلام به ابن عباس فرمودند: ‌ ☘️هرگز سخن بيهوده مگوى؛ زيرا بيم گناه براى تو دارم و سخن سودمند نيز هرگز مگوى، مگر اين كه آن سخن به جا باشد.🌻 ‌ 📚بحارالأنوار : ۷۸/۱۲۷/۱۰🌿 ‌ ‌@rahekhoda
وقتی به جای خصوصی سازی، آشنا سازی صورت می‌گیره، نتیجه هم بهتر از این نمیشه! تصویری دردناک از انبار در سال ۸۶ (زمان خصوصی شدن و تحویل به سهامدار) و سال ۹۶... @rahekhoda
دخترها مثل سیب ، روی درخت هستند. بهترینشون روی بالاترین قسمتند. مردها بهترین رو نمیخوان، چون میترسن در ازای به دست آوردنشان آسیب ببینند. در عوض آنهایی که روی زمین افتاده ، و زیاد خوشمزه نیستند رو انتخاب می کنند. شاید چون آسان بدست میان. به همین دلیل سیب های قله درخت فکر میکنند که مشکل از اونهاست. در حالی که اون ها فقط بزرگ هستند. در حقیقت باید صبورری کنند تا مرد درست از راه برسه و شهامت چیدن سیب از قله درخت رو داشته باشه. نباید برای اینکه کسی به ما دست یابی پیدا کنه، مثل سیب های به زمین افتاده بشیم، کسی که عاشق ما باشه، برای بدست آوردن ما همه کاری انجام میده. @Rahekhoda
⚫️ ☑️يكي از اهل كوفه روايت كرده است : «من نديدم كسي را كه فرزندان و يارانش كشته شده باشد اما اينگونه شجاع و پر جرأت باشد. مردان سپاه بر او مي تاختند اما او با شمشير بر آنان حمله مي كرد و نزديك به 2000 نفر از سپاه يزيد را كشت ، تا اينكه به فرمان عمر سعد لشكريانش ازهمه سو به امام (علیه السلام) حمله کردند. 🔴 در اين لحظه يكي از دشمنان سنگي زد كه به پيشاني حضرت اصابت كرد و خون بر صورت وي جاري شد. امام خواست آن خون را پاك كند كه تيري سه شاخه و زهر آلود بر سينه و قلب حضرت نشست. 🌹امام گفت : «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» و سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت : « خدايا تو مي داني این قوم مردي را مي كشند كه روي زمين پسر پيغمبري غير از او نيست». 🔘 آنگاه تير را گرفت و از پشت بيرون كشيد خون مانند ناودان بيرون جست، پس امام دست خود را از آن خون پر كرد و به سوي آسمان پاشيد . حاضران مي گويند حتی يك قطره از آن خون به زمين برنگشت و از آن لحظه، آسمان كربلا سرخ شد . سپس دوباره دست خود را از آن خون پر كرد و صورت و محاسن خويش را با آن آغشته نمود ♨️«زرعه بن شریک» به حضرت نزدیک شد و شمشیری به دست چپ آن حضرت زد. سپس شخصی دیگر، از پشت، تیغ بر شانه امام (علیه السلام) وارد آورد که حضرت از شدت آن ضربت، با صورت بر خاک افتاد... 🌹امام افتان و خیزان بود ؛ گاه به مشقت از جای برمی خاست ولی دوباره بر زمین می افتاد ... 🌹 امام در گودال قتلگاه افتاد و واپسین راز و نیاز خود با خدای خویش را آغاز کرد. و هر چه می گذشت زیباتر و برافروخته تر می شد... یکی از راویان نوشته است: «به خدا قسم ، هیچ کشته به خون آغشته ای را نیکوتر و درخشنده روی تر از حسین ندیدم. ما برای کشتن وی رفته بودیم ولی رخسار و زیبایی هیئت او ، اندیشه قتل وی را از یاد من برد... 🔥شمر بر سر یارانش فریاد کشید:«چرا این مرد را منتظر گذاشته اید؟!» 🔥آنگاه خود تیغ به دست گرفت و به همراه سنان برای بریدن رأس مطهر امام (علیه السلام) رهسپار شد ... ▪️زیر خنجر بود ، اما دیده باز ▪️اشک او بر گونه ، سرگرم نماز ▪️اشک او می شست خونِ گونه را ▪️شرمگین می کرد این گردونه را ▪️مست بودو اشک دیده ،باده اش ▪️خاک گرم کربلا، سجاده اش ▪️ در دل گودال کرد ازبس سجود ▪️شد زفرط سجده چشمانش کبود ▪️یک نفر «پهلو شکسته» در برش ▪️کیست یارب این،به غیراز مادرش؟ ▪️مادرش آمد و لیکن مضطر است ▪️بر گلوی تشنه ی او خنجر است ▪️خنجر از بس بوسه زد بر حنجرش ▪️رفت تا گردون صدای مادرش... 🔥لعنة الله علی قوم الظالمین🔥 ⬛️آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)... 📕امالی شیخ صدوق،مجلس 30 📕ارشاد،شیخ مفید،ج2 📕در کربلا چه گذشت،شیخ عباس قمی @Rahekhoda
🌱حکایت شب اول قبر آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند : شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم . دوستان چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟! پرسيدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن... وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم.... همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم. صدايی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور ! نوری چشم نواز و آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند. بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد. و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد. ‌‌@rahekhoda
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«سماح» سامانه‌ای برای تسهیل شرایط زائران کربلا یا مجرایی برای کاسبان اربعین؟ درآمد ناشی از سامانه سماح به جیب چه کسانی میرود؟ چرا مسافران ترکیه ، تایلند و اروپا بیمه اجباری و سامانه سماح ندارند؟! @rahekhoda