🔻 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔅 چند سالی از تولد مهدی نگذشته بود که پدر دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت، مهدی به همراه مادر و برادرش به شیراز رفتند وتا کلاس پنجم ابتدایی در شیراز درس خواند و بعد از آن با خانواده به کرج مهاجرت کردند.
🔹در کرج شروع به کار کرد تا هفده سالگی که برای خدمت سربازی به سپاه پاسداران رفت، در حین خدمت به عضویت سپاه درآمد و تا زمان شهادت در سپاه بود.
🔸 همزمان با عضویت در سپاه به درس خواندن ادامه داده و چون در قسمت نیروی دریایی سپاه بود بیشتر مواقع در قشم حضور داشت. مهدی بعلت فیزیک بدنی قوی که داشت دوره های مختلف غواصی رزمی و ورزشی را در سپاه گذرانده بود
🔹حین انجام کار، مهدی درس میخواند و تا زمانی که در قشم حضور داشت موفق به اخذ دیپلم میشود و در سن بیست و پنج سالگی ازدواج کرد.
✍🏼 راوی: همسر شهید
#شهید_مهدی_عسگری🌷
#شهید_مدافع_حرم
➕باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💌 #سنگر_خاطره | #سیره_شهدا
🔻 یکی از بچه های روستا در جبهه مسؤول تدارکات بود. باید سهمیه ی غذایمان را از او می گرفتیم. علی به شوخی گفت: «موقع غذا به خاطر هم ولایتی بودن دو تا کمپوت اضافی بده.»
غلام رضا با ناراحتی گفت: «آن وقت تمام اجر و زحماتمون با یک اشتباه از بین می رود ما هم دیگر مورد موهبت خدا قرار نمی گیریم.»
🔅 از جبهه آمد. لباس هایش را که پاره شده بود، با دست می دوخت. گفتم: «این همه می جنگی نباید یک لباس درست و حسابی بهت بدهند؟»
خیلی جدی گرفت: «این لباس بیت الماله.»
بعد از دوختن لباس گفت: «پدرجان ما برای دفاع از کشورمان می جنگیم و به تکلیف عمل می کنیم. لباس نو هم که بپوشیم توی جبهه خاکی و پاره می شود. هدف ما یک چیز دیگر است.
باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
@rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄