#روایتگری
بچهها جنگِ روایتها شروع شده؛ که اون طرفِ این جنگ هالیوود هست و بالیوود هست و اینترنت هست و فضا مجازی و اون همه امکانات و این طرف هم چهارتا بچه بسیجی!
در این جنگ و وسط این بزنبزنها کسی میبَره که درست بجنگه و اگه به من بگید که درست جنگیدن چجوریه؟ به شما میگم "مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ" (۲۳ احزاب)
#حاج_حسین_یکتا
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
#شهید_داوود_دانایی
راوی_همسر_شهید
🌷 همیشه عادتش بود وقتی از جبهه برمی گشت و میخواست بیاید خانه
توی راه یک جعبه شیرینی برایم می خرید و با خودش می آورد.
وارد کوچه که می شد
با همه ی اهل محل و هرکسی که توی راه میدید
سلام و احوال پرسی می کرد
🌷 و به آنها شیرینی تعارف می کرد.
همه هم یک شیرینی از داخل جعبه بر می داشتند...
تا بیاید خانه با پانزده بیست نفری سلام و علیک می کرد...
به خانه که می رسید و می رفتم در را باز می کردم دیگر چند شیرینی بیشتر توی جعبه نمانده بود...
مثلا شیرینی را برای من آورده بود..!
🌷 چادرم را می گرفتم جلوی دهانم و آرام می خندیدم...
خودش هم از این صحنه خنده اش می گرفت.
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
یکبار مشغول کار بودیم که تلفن روحالله زنگ خورد📱. نمیدونم چه کسی پشت خط بود که روحالله با دیدن شمارهاش سریع تلفن رو جواب داد. حرکاتش را زیر نظر داشتم.
خیلی شمرده شمرده و با احترام کامل صحبت میکرد.
برایم جالب شد بدونم چه کسی پشت خطه که روحالله اینقدر محترمانه با او صحبت میکن آن شخص رو «شما» خطاب میکرد و معلوم بود خیلی برایش عزیز است که اینطوری با او صحبت میکند.
تلفنش که تموم شد پرسیدم کی بود؟
گفت: بابام
خیلی تعجب کردم. باورم نمیشد. روحالله در نهایت ادب و احترام با پدرش صحبت میکرد.
این همه احترام در کلام با پدرش واقعابرایم شیرین و جالب بود.
به نقل از: سیدمحسن مرتضویان(دوست و همرزم شهید)
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✅علقمه-راهیان نور دانش آموزی شهرستان جهرم
📸عکاس خادم الشهداء خانم نصیری فر
خبرنگار جهاد رسانه ای شهید رهبر
➕ باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
🆔 @rahianenoor_press
✅کربلای 5-راهیان نور دانش آموزی شهرستان جهرم
📸عکاس خادم الشهداء خانم نصیری فر
خبرنگار جهاد رسانه ای شهید رهبر
➕ باشگاه خبرنگاران راهیان نور👇
🆔 @rahianenoor_press
#وصیت_نامہ
شهدا حجت را بر همہ تمام ڪردند و جاے هیچ گونہ عذر و بهانہ اے نیست. همه ما در قبال خون شهدا مسئول هستیم، پس بڪوشیم ڪہ دِین این شهدا را ادا ڪنیم تا فردا شرمنده ے آنها نباشیم.
#علی_نقی_ابونصری
📚ڪتاب تا ڪربلا، صفحہ 168
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
پسرم خیلی مهربان و مردمدار بود. همه او را دوست داشتند🌺. در آخرین دیداری که حدود یک ماه و نیم قبل بود، به من گفت بابا حلالم کن.
به او گفتم که من را روز قیامت شفاعت کند😔 و از اینکه پسرم در این راه قدم گذاشت راضی بودم، امیدوارم که خداوند نیز از پسرم راضی باشد.
راوی:پدرشهیدمدافعحرم
#شهید_حامد_سلطانی
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💢 وصیت نامہ جالب یک شهید ۱۳ سالہ
درتشیع جنازه من ،
پرچم امریکا را بہ اتش بڪشید
تا مردم بدانند ڪہ من ضدامریڪایے وتابع ولایت فقیہ هستم.
#شهید_محمدرسول_رضایے🌷
#مرگ_بر_امریڪا
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
چند دوست صمیمی داشت که روزهای آخری که می خواست برود به آنها گفته بود دعا کنید خداوند ما را پودر کند.❗️در این چند سال هرچه خواستیم دنبال کارهای مزار یادبودش برویم انگار کسی جلوی کار را می گرفت.😕 دلش می خواست گمنام و بی نام و نشان مثل حضرت زهرا(س) باشد.😔
#پدر_شهید با اشاره به شهادت فرزندش بیان کرد: همیشه به دوستانم می گویم مداح ها فقط روضه ای از علی اکبر (ع) امام حسین خوانده اند ولی من با جان حس کردم.💔
وقتی در حال رفتن بود او را از پشت سر نگاه کردم، بعدا از دوستانش شنیدم که به آن ها گفته بود حس کردم پدرم من را نگاه می کند برای همین برنگشتم او را ببینم تا دلم نلرزد.😔زمانی که از منطقه تماس گرفت، گفتم مراقب باش، حضرت زینب (س) به شما احتیاج دارد کاری کنید که ریشه داعش و تکفیری ها کنده شود
راوی:پدرشهیدمدافعحرم
#شهید_محمدرضا_بیات
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
هیچوقت از مرتضی نشنیدیم که غیبت کسی را کند☝️. حتی دوست نداشت اطرافیانش پشت سر کسی صحبت کنند.
اگر کسی جلوی او از کسی بد میگفت با خنده و شوخی بحث را عوض میکرد🌹. حتی دوست نداشت پشت سر کسانی که در حقش ظلم کرده بودند هم بدگویی شود. بار غصهها و مشکلات را بهتنهایی بهدوش میکشید اما درباره کسی بدگویی نمیکرد.👌
راوی: مادر شهید
مرتضی حسین پور قمی
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
#نماز_جماعت_در_شب_عروسی
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺍﺳﺖ
ﺷﻐﻠﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻃﺮﻩﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﺎ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ . ﺧﺐ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖﻫﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻃﺮﻑ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ. ﺭﻭﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻦ ﺑﺒﺮﺩ ﺩﺭ ﻋﻘﺐ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻓﯿﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺍﺭﯼ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟! ﺧﻨﺪﯾﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺳﺎﻟﻦ ﺍﺫﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻦ ﭘﺨﺶ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩ.
ﺁﺧﺮ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺗﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺜﻞ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﻗﻮﺕ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺷﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﺶ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻮﺩ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ.
#شهید_عبدالله_باقری🌷
#راوی : #همسر_شهید
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#روایتگری
حاج حسین یکتا: رفقاي شهيدم پشت پيراهنشان نوشته بودند راه #قدس از #كربلا ميگذرد. به كربلا رسيديم. به قدس هم ميرسيم؛ با پيراهنهايي كه پشتش نوشته: #مرگ_بر_آمريكا
➕ به کانال باشگاه خبرنگاران راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_press
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄