دل از جفای که نالد؟
شکایت از که کند؟
به شهرِ طفلان افتاده مرغِ بی پَرِ ما
دگر چه بخیه؟
چه مرهم؟
ز هر دو کار گذشت...
که زخم همچو قفس گشت
جزوِ پیکرِ ما
{ ابوطالب #کلیم_همدانی }🍂
ما ز آغاز و ز انجامِ جهان، بیخبریم
اول و آخرِ این کهنهکتاب افتادهست
☁️🍂
{ #کلیم_همدانی }
نامهام را میبَری قاصد،
زبانی هم بگو
خامه شد فرسوده،
وَر نه
شِکوه پایانی نداشت...
🍂
#کلیم_همدانی
قطعِ امید کرده نخواهد نعیمِ دَهر
شاخِ بُریده را نظری بر بهار نیست
دل را که باشد آتشِ شوقی، به غم چه کار؟
آیینهی گداخته، جایِ غبار نیست
لوحِ مزارِ خویش ز دیوانِ خود کنم
یعنی مرا به غیرِ سخن، یادگار نیست
🍂
#کلیم_همدانی
عکس از #معصومه_صابر
مرا به گوشهی مکتوبِ غیر، یاد مکن
جدا به نامِ من، ای دوست! خطِّ نسیانْ کش
🍂
#کلیم_همدانی
داریم در فراقت، اشکِ بهانهجویی
بَدخویتر زِ طفلِ از شیر واگرفته!
🍂
#کلیم_همدانی