📌مدرسه اگر تربیتی باشد، حتی خادم و نگهبانش هم می تواند مربی باشد!
چند شب پیش، داشتم از سمت صحن جوادالأئمه وارد حرم مطهر می شدم که «حاج علی» را دیدم؛ خادم و نگهبان مدرسه ای که چند سال در آن تحصیل می کردم. یکی دو سالی است که بازنشسته شده، ولی هنوز هم برای ما همان حاج علیِ سابق است؛ باصفا و دوست داشتنی. با هم کربلا رفته ایم، ولی بعید می دانم مکه رفته باشد؛ اما خیلی از بچه های مدرسه او را حاج علی صدا می کنند.
جلوی حوض وسط صحن به هم رسیدیم. با همان گرما و صفای همیشگی سلام و احوال پرسی کرد؛ هم احوال خودم و خانواده ام را پرسید، هم سراغ چند نفر از بچه های مدرسه را گرفت. بعد هم شروع کرد مرا از احوال یکی دو نفر از بچه ها مطلع کردن. تا اینکه رسید به گلایه از اوضاع این روزهای بچه ها که چرا این طور شده اند؛ چرا درس نمی خوانند؛ چرا هیچ چیز را جدی نمی گیرند؛ دورۀ شما اگر بازیگوشی هم میکردید، درستان را هم می خواندید و از این دست حرف ها.
اطلاعات تَر و تازه اش از اوضاع بچه های مدارس، به دلیل این است که هنوز هم در مدارس رفت و آمد میکند. درست است که بازنشسته شده است، ولی نه فقط مدیر مدرسۀ خودمان، که بقیه مدیران مدارس از خدایشان است با مثل حاج علی همکاری کنند.
گلایه های از سرِ دغدغه و سوزش که تمام شد، نوبت تحلیل و ارائه راهکار رسید. گفت: «میدانی چرا خیلی از بچه های این دوره این طور شده اند؟» اصلاً نوبت نداد چیزی بگویم؛ بلافاصله گفت: «چون قدیم همۀ پدر و مادرها برای درآوردن خرج زندگی زحمت می کشیدند و رزقشان حلال بود، ولی الآن هستند کسانی که دارند روزی بی زحمت میگذارند سرِ سفره بچه هایشان؛ نتیجه اش هم می شود این».
انگار دلش پر بود، ولی راستش را بخواهید، احساس کردم فرستادۀ خداست تا در آن شب و در وسط آن صحن یک تذکر اخلاقی به من بدهد و برود. ادامه داد: «قصۀ نهیب امام کاظم به صفوان جمال را که شنیده ای! مگر امام به صفوان نفرمود همین اندازه که وقتی شترهایت را برای حج به هارون کرایه میدهی، در دلت آرزو میکنی که اتفاقی برایش نیفتد تا برگردد و کرایۀ تو را بدهد، در باطل او شریک میشوی».
در آن لحظه متوجه ربط این داستان به بحث مان نشدم، ولی حاج علی ذهنم را معطل نگذاشت و این طور حرفش را پی گرفت: «چطور میشود کسی سود و درآمدش وابسته به ضرر کردن دیگران باشد و چطور میشود کسی از ضرر کردن عده ای مؤمنان و محبان اهل بیت خوشحال شود، چون خودش دارد سود می کند؛ بعد هم خودش را شیعه و محب اهل بیت بداند و ادعا کند که روزی حلال می برد سرِ سفرۀ زن و بچه اش؟ آخر این چه وضع بازار بورس و دلار و طلاست؟!»
کاری به تحلیل حاج علی از بازار امروز و تشبیه دلالان این بازارها به ماجرای صفوان جمال ندارم، ولی اصل دغدغه مندی اش برایم زیبا و درس آموز است؛ اینکه بی دغدغگی و تنبلی و درس نخواندن بچه های این دوره برایش مهم است و به این فکر میکند که ریشۀ مشکل کجاست و دوست دارد هر اندازه که دستش می رسد، کاری بکند.
خداحافظی کردیم و رفتم برای زیارت. در راه با خودم فکر میکردم که ده دقیقه بیشتر با هم نبودیم، ولی حاج علی روی همین صحنۀ کوتاه، چند مورد از نقش های مربی را برایم بازی کرد و رفت: هم از خودم و چند نفر از کسانی که با آن ها مرتبط بودم احوالپرسی کرد، هم مرا از احوال چند نفر دیگر مطلع کرد، هم سعی کرد با به اشتراک گذاشتن سوز خودش برای بچه های مدرسه سوز تربیتی مرا تازه کند، هم با تحلیلش به من یک تذکر داد. مثل همان سال های مدرسه، که وقتی داشتیم برای زیارت به حرم می رفتیم، جلوی در مدرسه و در باجۀ نگهبانی ما را می دید و با یکی دو جملۀ ساده اما مهم، راهی زیارتمان می کرد.
مدرسه اگر بخواهد تربیتی باشد و اگر بخواهد محصلانش را پیش از تعلیم و بیش از آن، تربیت کند، باید همه چیز و همه کسش مربی باشد؛ حتی خادم و نگهبانش.
«هر بقالی، بنایی، نجارى، طبيبى و مهندسى بايد قبلاً تربيت شود و نه تنها تربيت كه مربى ديگران هم باشد.
اين سازندگى اولين و بزرگترين وظيفه است و با ساير مشاغل و برنامهها منافات ندارد.
عطار هنگامى كه دارد چاى را در پاكت می ريزد می تواند شناختى در مغز و عشقى در دل و وسعتى در روح طرف بگذارد و چاى كشيدنش به او درسهايى بدهد.
بناء هنگامى كه دارد آجرها را به هم پيوند می زند و بر روى هم می گذارد، می تواند از پيوندها و وحدتها و همدستی ها و فداكاری هاى خود نمونههايى در دسترس بگذارد و سازندگی هايى داشته باشد.
هر كس در هر كجا می تواند مربى و سازنده باشد. چراغ روشن در هر كجا كه هست می تواند نور بپاشد و راهها را روشن كند». (علی صفایی حائری، مسئولیت و سازندگی، ص۴۵)
#خاطرات_تربیتی
#مربی
#رزق_حلال
💠 مدرسه تراز انقلاب اسلامی
🆔️ @mettaa
۱۴