🌼١١نفري كه به بهشت نميروندحتمابخون🔥🔥🔥
1.كساني هستندكه درحالي از قبر بلند ميشوند كه فاقددست و پا هستند
اين افرادكساني هستندكه همسايگان خود را اذيت ميكنند.😔
2.كساني هستند كه در نماز غفلت وسستي ميكردند و در حالي از قبرخارج ميشوند كه صورتي همانندخوك دارند.😔
3.كساني كه زكات اموال خويش را نمي پردازند درحالي از قبر خارج ميشوند كه شكم آنهامانند كوهان شتر و پر از مار و كژدم مي باشد.😔
4.كساني هستند كه مال را بر عهد و پيمان الهي ترجيح دادند درحالي ازقبرخارج ميشوندكه از دهانشان خون جاري است.
(پناه بر خدا)😔
5.كساني هستند كه در خفا و پنهاني گناه مي كردند و از خداوند كه در هر حال، ناظر، بينا و شنوا است نمي ترسيدند.
ودرحالي از قبر خارج ميشوند كه جسم وتن آنها بادكرده و پوسيده است
سبحان الله😔
6.كساني هستندكه شهادت دروغ مي دادند درحالي از قبر خارج خواهند شد كه گردنشان قطع شده است😔
7.كساني هستند كه كتمان شهادت مي كنند و عمدا" گواهي نمي دهند در حالي از قبر خارج ميشوند كه ازدهانشان خون وچرك جاري است 😔
8.گروه زناكاراني هستندكه بدون توبه وفات كردند در حالي ازقبرخارج خواهند شد كه كور هستند.😔
9.كساني هستندكه مال يتيمان را به ناحق خورده اند درحالي از قبرخارج ميشوند كه چهره هايشان سياه وچشمها و شكمشان پراز آتش است.😔
10.كساني هستندكه نافرمانی پدر و مادر را ميكنند درحالي از قبر خارج خواهند شد كه جسمشان گرفتاربيمارى برص وجذام شده است.😔
11.كساني هستند كه شراب مينوشند در حالي از قبر خارج ميشوند كه نابينا هستند و دندانهاي آنها مثل شاخ فيل و لبهاي آنها بر سينه هايشان آويزان و زبان آنها بر قسمت رانها آويزان است وازشكم آنهاكثافت بيرون مي آيد
الله اكبر سبحان الله😔
12.حضرت رسول اكرم مي فرمايد:
گروه دوازدهم هم در حالي خارج ميشوند كه چهره آنها مانند شب چهارده نوراني و از پل صراط مانند برق مى گذرند
اينهاهمان گروهي هستند كه به نماز اهتمام مي ورزيدند و عمل نيك انجام ميدادند🤩
اگه خواستی ثواب ببری و اون دنیا غافل گیر شی واسه دوستات بفرست خجالتم نداره
انشاءالله که شما گروه دوازدهم هستی، التماس دعا
@ranggarang
24254251862900.mp3
12.03M
این👆🏻فایل صوتی 🎧 دربارهی فالگیری، سرکتاب باز کردن و . . . است!
حداقل یک بار شنیدن و گوش دادن 👂 برای همهی خانوادهها به ويژه خانمها واجب است.
📢در ثواب نشر سهیم باشید📢
@ranggarang
✨ امام على عليهالسلام
أفضلُ المؤمنينَ أفضلُهُم تَقْدِمَةً مِن نفسِهِ و أهلِهِ و مالِهِ.
برترين مؤمنان آن كسى است كه از جان و خانواده و دارايى خود (در راه خدا) بيشتر مايه بگذارد.
📚 نهج البلاغه، نامه ۶٩
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️با چهار کس مهربان باش
پدر ، مادر ، برادر ، خواهر
♥️به چهار چیز خود را آراسته کن
صبر ، کَرَم ، بردباری ، علم
♥️به چهار گروه نزدیک شو
مخلص ، باوفا ، کریم ، صادق
♥️چهار چیز را از زندگیت قطع نکن
نماز ، قرآن ، ذکر خدا ، صله رحم
@ranggarang
نمکدان را که پر می کنی
توجهی به ریختن نمکها نداری …
اما زعفران را که میسابی
به دانه دانه اش توجه می کنی...
حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه
نیست ولی بدون زعفران ماهها و سالها
میتوان آشپزی کرد و غذا خورد ..
مراقب نمکهای زندگیمان باشیم…
ساده و بی ریا و همیشه دم دست …
که اگر نباشند وای بر سفره زندگی👌🏻
#منتظر_ظهور
@ranggarang
صیاد_۲۰۲۳_۰۲_۱۰_۱۲_۳۵_۵۶_۶۱۰.mp3
9.9M
#علیرضاافتخارے
صیـاد...
@ranggarang
#کوروش
«روز کوروش»
#قسمت_دوم🎬:
دختر با تعجب به حرکات عمویش خیره شده بود و وقتی وارد اتاق مخفی که هیچوقت از وجودش خبر نداشت،شدند. همانطور که در نور مشعل روشن کنار در، بر دیوار و وسایل عجیب و غریبی که بر آن اویزان شده بود نگاه می کرد گفت: پناه بر یهو، اینجا کجاست؟! اتاقی که تقریبا نصف اتاق کناری بود، اما کمی تاریک و مخوف..
مرد دستی به دیوار کشید و سپس زنجیر دانه درشت سیاه را در دست گرفت وگفت: اینها گنجینه های من است که هر کدام برایم هزاران راز دارد و جلوتر رفت و خنجری را که روی دریچه سنگی کنار مشعل بود برداشت و از غلاف بیرون کشید و ادامه داد و این برای روزیست...
دخترک به میان حرفش دوید و گفت: همان روزی که قرار است پادشاه را بکشید؟!
مرد که انگار یادش افتاده بود برای چه او را به اینجا اورده به طرف دختر رفت دست او را در دست گرفت و به سمت سکوی سنگی بغل دیوار برد و روی آن نشست وگفت: تو از کجا دانستی؟!
دختر خنده ریزی کرد وگفت: من هر وقت با میهمانانتان در اتاق بغلی دور هم جمع میشوید از درز پنجره ای که به حیاط باز می شود همه چیز را میبینم وگوشهایم را هم تیز می کنم...
مرد با عصبانیت نگاهی به او کرد و گفت: برای کسی که نگفتی؟
دختر شانه ای بالا انداخت وگفت: من چه کسی را میبینم که بگویم؟! دختران دو همکیش تان هم که مدتهاست نزد من نیامده اند...
مرد نفسش را آرام بیرون داد و گفت: فراموش نکن هر چه که میشنوی و می بینی را نباید به کسی بگویی فهمیدی!
دختر سرش را تکان داد و مرد ادامه داد: آن دو مردی که اوردم اینجا آنها هم مانند من سربازی ساده اند، اما من باهوشم و آنها خیلی خرفت و نافهم هستند، من نقشه قتل شاه را کشیدم انها می خواهند اجرا کنند و سر موعد مقرر، من دست انها را رو می کنم تا خودم را به چشم شاه بیاورم و..
دختر دست هایش را بهم زد و گفت: فهمیدم...بقیه اش را فهمیدم، عجب زیرکی هستید و بعد سرش را پایین انداخت و ارام تر گفت: این نقشه طولانی ست، من دلم گرفته، می خواهم اکنون بیرون از خانه بروم و بعد سرش را بالا آورد و با لحنی پر از التماس ادامه داد: عموجان، اجازه بدهید بیرون بروم، قول میدهم که مانند زنان پارسی، مو و زینت هایم را بپوشانم و مانند آنها روبنده بر چهره زنم تا چشم هیچ کس صورت مرا نبیند، اجازه میدهی؟!
مرد از جا بلند شد، همانطور که اهرم کنار دیوا را می کشید گفت: هم اکنون به قصر شاه می روم، برو به درگاه یهو دعا کن که کارهایم همانطور که خواستم پیش برود، وقتی برگشتم، قول می دهم اجازه دهم تو با همین شرایطی که گفتی اندکی بیرون از خانه سیر و سیاحت کنی..
دختر شانه به شانه عمو از اتاق مخفی بیرون امد و چاره ای نداشت جز اطاعت..
ادامه دارد
🖍به قلم:ط_حسینی
@ranggarang