7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدیویی از رهگیری دقیق چند گلوله شلیک شده به سمت یک هدف در شرق تهران توسط پدافند هوایی ایران
@ranggarang
رنگارنگ 🌸
ویدیویی از رهگیری دقیق چند گلوله شلیک شده به سمت یک هدف در شرق تهران توسط پدافند هوایی ایران @rangg
🔴منابع اسرائیلی: ایران اثبات کرد از یک پدافند بسیار قوی برخوردار است...
@ranggarang
😎من که شخصاً از خدامه انفجارها کار اسرائیل باشه
مرگ یبار شیون یبار کارشو تموم کنیم بره
این غده سرطانی رو بالاخره یکی باید حذفش کنه
🔶حرامیان اون همه ادعا و سروصدا و هارت و پورت همین...
🔷مثل سوسک اومدید و رفتید اسمشم گذاشتید حمله به ایراااان😂
رنگارنگ 🌸
😎من که شخصاً از خدامه انفجارها کار اسرائیل باشه مرگ یبار شیون یبار کارشو تموم کنیم بره این غده سرط
🔴یک مقام ارشد آمریکایی: پاسخ اسرائیل به ايران پایان یافته است و از تهران میخواهیم که پاسخی ندهد یا تشدید نکند.
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سخنگوی ارتش اسرائیل نیز پایان عملیات را اعلام کرد.
🔹 اسرائیل نام این عملیات ناموفق را ایام توبه گذاشت.
پ ن؛
احتمالا منظورشون اینکه توبه کردند دیگه غلط اضافی نکنند😁😂
@ranggarang
شاهزاده ای در خدمت
قسمت سی و چهارم :
درب خانه باز شد و وارد خانه شدند.
حسن و حسین دست فضه را رها کردند و مانند پرندگان سبک بال ،شروع به دویدن داخل حیاط کردند.
فضه نگاهش از حیاط خاکی به در و دیوار ساده و فقیرانهٔ اتاق ها کشیده شد.
همانطور که محو ظاهر ساده خانه بود ، فاطمه به طرفش آمد و در حالیکه دستش را می گرفت ، فرمود : بیا تا خانه را نشانت دهم...
فضه بدون اینکه حرفی بزند در همان حالت بهت و شگفتی به دنبال خانم خانه روان شد ، از اتاقی به اتاق دیگر ،همه را دید و روی زیبای دختران فاطمه را که در اتاقشان گرم بازی بودند ،بوسید...
خانه ای ساده با وسیله هایی اندک که شامل چند کاسه و لیوان و ظرف سفالی و چند ظرف مسی می شد و کف اتاقها هم حصیرهایی از جنس شاخه های درخت نخل ،به عنوان فرش پوشیده شده بود.
قلب فضه از دیدن اینهمه سادگی و فقر به هم فشرده شد ، او که در قصر رشد یافته بود ، آن زندگی های شاهانه با این زندگی ساده را مقایسه می کرد ، انگار کار جهان برعکس بود .
چون اگر می خواستند بزرگ یا به اصطلاح شاهی برای این دنیا انتخاب کنند ، بی شک کسی جز پیامبر اسلام نمی توانست باشد و فرزندانش هم حکم شاهزاده را داشتند ، اما آن تجملات شاهانه کجا و این زندگی فقیرانه کجا؟!
در همین افکار بود که فاطمه همانطور که دست او را در دست مبارکش داشت ، فضه را به سمت اتاقی که شبیه بقیهٔ اتاقها با همان وسایل ساده بود برد و فرمود : اینهم اتاق شما ، هر چه داریم و هر امکاناتی هست ، به طور مساوی با هم تقسیم می کنیم ، نگاه کن اتاقی را که در اختیارت قرار داده ایم دقیقا مانند اتاق هایی ست که خودمان در آن اقامت داریم.
بفرما ،امروز را استراحت کنید و از فردا هم کارهای خانه را به مساوات تقسیم می کنیم ،یک روز تو کار کن و یک روز من....آیا راضی هستی؟!
فضه همانطور که مانند مجسمه ای سنگی خشکش زده بود، سری تکان داد و گفت :ب...ب...بله بانوی من..
فضه وارد اتاقش شد ، اتاقی مانند دیگر اتاق های خانه ،با دیواری گلی و حصیری که بر کف آن گسترده بودند، یک کوزه آب و لیوان سفالین هم در طاقچه آن به چشم می خورد.
فضه دلش از این همه سادگی یا به تعبیر او فقر، گرفته بود ، با خود می گفت : باید کاری کنم...باید چاره ای بیاندیشم تا وضع بهتر شود و در همین حین یاد آن گنجینه های طلای داخل قصرشان افتاد و یاد کیمیاگری اش و ناخوداگاه دستش به سمت گردنش رفت...
آه...درست است ، کیسه ای را که در آن مواد ترکیبی برای کیمیاگری ،وجود داشت ،بر گردنش بود... با یاد آوری آن ، جرقه ای در ذهنش زد و سریع از جا برخواست...
ادامه دارد...
🖍 به قلم :ط_حسینی
@ranggarang
شهید محمد مهدی شاهرخی فر که در دفاع در مقابل حملات ارتش اسرائیل به بندر ماهشهر به شهادت رسید.
@ranggarang