🌸 خـدای مـن
چگونه ناامید باشم
در حالی که تو اميد منی
چگونه سستی بگيرم
چگونه خواری پذيرم که تو تکيهگاه منی
ای آنکه با کمال زیبائی و نورانيت خويش
آنچنان تجلی کردهای که عظمتت
بر تمامی ما سايه افکنده
🌸 خـدایا
اگر ما انسانها میتوانیم محبت کنیم
اگر قلبمان برای یکدیگر میتپد
فقط و فقط به یمن حضور تو
در دلهایمان است
وگرنه مشتی خاک که خبری از
گوهر والای محبت ندارد
چه برسد به عاشق شدن!
🌸 خـداوندا
سپاس که با حضورت در قلبهایمان
ما را لایق محبت کردن و محبت دیدن کردی
🌸 خـدایا
عاشقانه دوستت دارم
و عابدانه تو را میپرستم
ای معبود من
و ای بهترین یاری رساننده
که بردن نامت مایه آرامش
و سپاسگزاریت موجب برکت و افزونیست
《رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی》
خدایا سینهام را گشایش بفرما
《وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی》
و کارم را برایم آسان بگردان
@ranggarang
🕊روزی گدایی به دیدن درویشی رفت
و دید که او روی تشکی مخملین در میان
چادری زیبا که طنابهایش به گل میخهای
طلایی گره خوردهاند نشسته است
گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید:
این چه وضعی است؟ درویش محترم!
من تعریفهای زیادی از زهد و وارستگی
شما شنیدهام، اما با دیدن این همه تجملات
در اطراف شما کاملاً سرخورده شدم
درویش خندهای کرد و گفت: من آمادهام
تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم
با گفتن این حرف درویش بلند شد
و به دنبال گدا به راه افتاد
او حتی درنگ هم نکرد تا دمپاییهایش را
به پا کند
بعد از مدت کوتاهی گدا اظهار ناراحتی کرد
و گفت: من کاسه گداییام را در چادر تو
جا گذاشتهام
من بدون کاسه گدایی چه کنم؟
لطفاً کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم
درویش خندید و گفت: دوست من
گلمیخهای طلای چادر من در زمین
فرو رفتهاند، نه در دل من
اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند
در دنیا بودن وابستگی نیست
وابستگی حضور دنیا در ذهن است
و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود
به آن وارستگی میگویند
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا دو تاریخ ۹۵ روز و ۷۵ روز برای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها معروف شده است!؟
👈پاسخی ساده که شاید خیلیها ندانند!
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
@ranggarang
♥️⃟🌾༺⃟
🌸بین الطلوعین ساعتی از ساعات بهشت است، آن را از دست ندهید.
♥امیر مؤمنان على(علیه السلام): «هر کس هرکدام از سورههاى توحید و قدر و آیة الکرسى را یازده بار پیش از طلوع آفتاب بخواند، از خسارتهاى مالى محفوظ میماند».
شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 622
♥امام باقر(علیه السلام): «هر کس سوره "قدر" را پس از طلوع فجر هفت بار بخواند، هفتاد صف از فرشتگان بر او درود میفرستند و هفتاد مرتبه براى او طلب رحمت میکنند».
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 83، ص 161ا
╰⊱♥⊱╮ღ꧁🌸꧂ღ╭⊱♥≺
#بین_الطلوعین در کلام #ائمه عصمت و طهارت علیهم السلام
امام سجاد علیه السلام:
هرگز قبل از طلوع خورشید نخواب که من آن را برایت خوب نمی دانم؛ زیرا خداوند در آن وقت، روزیِ بندگانش را به دست ما تقسیم می کند.
📚تهذیب الاحکام، ج۶، ص۴۹۸
امام صادق علیه السلام:
فرشتگان، روزی فرزند آدم را بین طلوع صبح تا طلوع آفتاب تقسیم میکنند؛ بنابراین کسی که در آن فاصله بخوابد از روزی خود خواب مانده است.
📚تهذیب الاحکام، ج۱۳۹،۲؛ ج۶، ص۴۹۸
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:
هرکس در مکانی که نماز صبح را خوانده بنشیند و ذکر خدا گوید تا آفتاب طلوع کند، پاداش او همانند کسی است که حج خانه خدا را به جا آورده است.
📚بحارالانوار، ج۸۳، ص۱۳۳
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ماهواره نور-4؛ در صف پرتاب نیروی هوافضای سپاه
ماهواره نور-3 علاوهبر امکان ثبت تصویر با دقت تصویربرداری 5 متری در ارتفاع 500 کیلومتری از سطح زمین، میتواند با سنسور جمعآوری سیگنال در نقش رله ارتباطی نیز عمل کند.
در نقشه راه نیروی فضایی هوافضای سپاه ماهوارههای پیشرفتهتری قرار دارد؛ گام بعدی هوافضای سپاه پرتاب ماهواره نور-4 است. همه ماهوارههای خانواده نور صرفا با مأموریت تصویربرداری نخواهند بود اما نور-4 ورژن ارتقایافته نور-3 است.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر جالب یک کارشناس خارجی درباره ایران و یک فرمانده سپاه
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهتزاز پرچم لبنان در بلند ترین سازه پرچم کشور
تپه های عباس آباد تهران 🇱🇧🇮🇷 🔫
@ranggarang
🔰تصاویری از موشک قاره پیمای اتمی ارتش چین
موشک قاره پیمای اتمی دانگ فنگ، هم اکنون دوربردترین موشک بالستیک ساخته شده توسط چین است که مهمترین بازوی بازدارندگی اتمی چین در مقابل آمریکا به شمار میرود.
به گفته منابع غربی 45 دقیقه طول میکشد تا این موشک بعد از شلیک شدن از خاک چین به ایالات متحده برسد.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برج طغرل شهر ری در دوران سلجوقیان
ایرانیان ۱۰۰۰ سال پیش چنین ساعت خفنی ساخته بودن
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣اگر شکرگزار باشی، بزرگت می کنم...
🎙 #دکتر_سعید_عزیزی
❥@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هالیوود فیلمشو میسازه، چینیها خودشو
@ranggarang
💠#داستان
👈خط شکن
از مادر #شهيد حسین عليخاني نقل شده است
يک شب قبل از تولد حسين خواب ديدم يک هديه براي من از سقف به پايين آمد،
در آن لحظه متوجه حضور يک آقايي روي پله شدم که هديه را با دستان خود به من داد.
وقتي نام او را پرسيدم گفت: من امام زمان شما هستم. و آقايي هم که هديه را از بالا تحويل داد اميرالمومنين علی عليه السلام است؛
اين هديه به شما امانت داده ميشود، خيلي خوب از او مراقبت کن و سپس او را از تو پس ميگيريم.
از آن شب به بعد هر زماني که پسرم به جبهه ميرفت همهاش دلهره داشتم و ميگفتم: اين هديه را به زودي از من ميگيرند
...مشهد بحث اعزام او به سوريه پيش آمد به من گفت کمادر يک عمر براي دولت کار کردم و حقوق گرفتم الان حرم فرزند حضرت زهرا سلام الله عليها در محاصره قرار دارد و ما بايد با جان و مالمان از اين حرم دفاع کنيم و اکنون اسلام احتياج به خون دارد.
اما من به او گفتم بچه شما تازه به دنيا آمده و در زمان اعزام حسين به سوريه دخترش تنها 8 ماه سن داشت،
حسين فوراً به من گفت: مادر جان خدا از همه بزرگتره و خدا خودش هواي بچه من و شما را دارد....
در آخرين وداع به من اصرار کرد که مادر راضي باش اگر بمانم ممکن است تصادف کنم و بميرم، پس به شهادت من رضايت بده .
گفتم هر چه صلاحت است خدا برايت پيش بياورد....
ايشان به همراه همرزمانش زماني که در منطقه حلب سوريه محاصره ميشوند در آن موقع بايد يک داوطلب خطشکن جلو ميرفت تا مسير براي ادامه عمليات باز شود.
حسين به عنوان فرمانده عمليات به همرزمانش ميگويد: چه کسي حاضر است داوطلبانه خط شکن شود
اما کسي جواب نميدهد و حسين بعد از آن خندهاش ميگيرد و ميگويد: . . .خودم داوطلب ميشوم و دو نفر از دوستانش نيز همراه او ميروند و سه نفري شهيد ميشوند.
#خواندنی
@ranggarang
💠#داستان
👈حكمت خدا
دهقانی مقداری گندم، در دامن پیرمرد فقیر ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پرودرگار سخن می گفت: ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای
در همین حال، ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز !!!
آن گره را چون نیارستی گشود.
این گره بگشودنت ، دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را ، از زمین جمع کند، درکمال ناباوری دید !!! دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی ، یا به چاه
تو مرا بین ، که منم مفتاح راه
#خواندنی
@ranggarang
💠#داستان
👈 وفای سگ از بعضی انسانها بیشتر است
✍️پادشاهی دستور داد 10 سگ وحشی تربیت کنند تا هر وزیری که از او اشتباهی سر زد، او را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بخورند.
در یکی از روزها یکی از وزرا نظری داد که مورد پسند پادشاه نبود و دستور داد که او را جلوی سگها بیندازند.
وزیر گفت: ۱۰ سال خدمت شما را کردهام حالا اینطور با من معامله میکنی؟ خوب حالا که چنین است ۱۰ روز تا اجرای حکم به من مهلت بده.
پادشاه پذیرفت.
وزیر رفت پیش نگهبان سگها و گفت: میخواهم به مدت ۱۰ روز خدمت اینها را من بکنم.
او پرسید: از این کار چه فایدهای میکنی؟
گفت: به زودی به تو میگویم.
نگهبان گفت اشکالی ندارد و وزیر شروع کرد به فراهم کردن اسباب راحت برای سگها؛ از دادن غذا، شستشوی آنها و غیره. ۱۰
روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید،
دستور دادند که وزیر را جلوی سگها بیندازند.
مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظارهگر صحنه هست ولی با چیز عجیبی روبرو شد و دید همه سگها به پای وزیر افتادند و تکان نمیخورند.
پادشاه پرسید: با این سگها چه کار کردی؟
🔸 وزیر جواب داد: ۱۰ روز خدمت اینها را کردم و فراموش نکردند ولی ۱۰ سال خدمت شما را کردم همه اینها را فراموش کردی.
پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی او داد.
#خواندنی
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 شهید آوینی از سرنوشت این قرن میگوید.
#روایت_فتح_آوینی
#دفاع_مقدس
#فتح_قله
#قهرمان_وطن
#بحار313
@ranggarang
شهید احمد عطایی:کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد
📌پاسدار شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد ۷ شهریور ۱۳۶۴ و ساکن محله فلاح تهران بود و مهندسی برق میخواند.
🔸احمد آقا علاوه بر این که پاسدار بود ، در مسجد محل فعالیت داشت. کتابهای فراوانی مثل کتابهای اخلاقی ، عرفانی و سبک زندگی ، خیلی مطالعه میکرد.
🔹 به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان» و میگفت: «کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند.»
▪️ بهصورت داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار میشود که در ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۴ و آخرین روز ماه محرم الحرام، همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به شهادت میرسد.
فرازی از وصیت نامه شهید
▪️افتخـار کنید به این هدیهای که فدای راه رفته اولاد حـضرت رسول کردید. سر بالا بگیرید و فخر بفروشید که نان و لقمه تان، تلاشتان ثمر داده و جان پسر شما فدای این راه شد.
▫️دنباله رو و دسـت بوس رهبر انقلاب باشـید و همیشه ارادتمند نسبت به حضرت امام خـامنه ای (مدظله العالی). حـلالم کنید.
#شهید_احمد_عطایی
#یادشهداباصلوات
@ranggarang
شاهزاده ای در خدمت
قسمت شصت و هشتم🎬:
چند روزی از آمدن کاروان زائران خانه خدا به مدینه می گذشت، هنوز شهر مدینه در تب و تاب واقعهٔ بزرگ و فرخندهٔ غدیر خم بود و هر روز دسته دسته مردم از اطراف و اکناف به مسجد می آمدند و به حضور پیامبر و جانشین ایشان می رسیدند و با ابوتراب بیعت می کردند تا دین و ایمانشان کامل شود و امام بعد از پیامبر را بشناسند ، تا جاهل و بی ایمان از دنیا نروند.
خبر جانشینی علی علیه السلام توسط حاجیان خانه خدا که با چشم خود دیدند و با گوش خود شنیدند ، به سرزمین های دور و نزدیک رسید و کمکم تمام مسلمین از این امر عظیم ، مطلع شدند و فضه شاهد بود که هر روز گروهی از سرزمین های مختلف برای بیعت به مدینه می آمد.
فضه با روحیه ای شاد به انجام کارهای خانه مشغول بود ، پس از پایان کارها به نزد بانویش رفت و از او اجازه گرفت تا به مسجد برود ، آخر این روزها خبرهای خوبی در مسجد بود و هر روز عده ای تازه نفس میرسیدند تا به امر خداوند گردن نهند و فضه می خواست شاهد تمام ماجراها باشد ، طبیعت هیجان طلب این دختر مومنه او را به مسجد می کشاند.
بانوی خانه با خواسته فضه مخالفتی نکرد و فضه تجدید وضویی نمود و چادر و روبنده به سر کرد ، از درب خانه خارج شد و به سمت مسجد حرکت کرد.
نرسیده به مسجد ، شتر سواری که مشخص بود بسیار آشفته و عصبی ست و مدام زیر لب حرف میزد و گاهی دندان بهم می سایید و گویا از چشمان ترسناکش آتش می بارید، توجهش را به خود جلب نمود.
آن مرد، برای فضه ناآشنا می آمد و حرکاتش هم عجیب بود ، پس فضه می خواست تا سر از کارش در آورد .
سرعت قدم هایش را کم کرد تا درست پشت سر شتر قرار گرفت.
کمی که جلو رفتند ، متوجه شد ، مقصد این مرد هم جایی جز مسجد نمی باشد.
جلوی مسجد ، آن مرد از شتر به زیر آمد و با خشمی در حرکاتش ، شتر نگون بخت را به سمتی کشید و افسار آن را به میخ چوبی بست ، آن مرد بدون اینکه به اطرافش نگاه بیاندازد ، با همان خشم عصبانیت وارد مسجد ،شد.
فضه هم شتابان به دنبالش حرکت کرد ، حسی درونی به او نهیب می زد که واقعه ای دیگر به وقوع خواهد پیوست...نمی دانست چرا ، اما نسبت به آن مرد احساس بدی داشت ، جلوی درب کفش هایش را با عجله به سمتی انداخت و هراسان وارد مسجد شد ، او می خواست بداند که آن مرد کیست و چرا به مسجد آمده و چرا اینگونه خشمگین بود.
روی پنجه پا ایستاد و از بالای شانهٔ جمعیت داخل مجلس مردانه را نگریست و بالاخره آن مرد را در نزدیکی پیامبر دید.
متوجه شد که او با همان حال طلبکارانه جلوی پیامبر ایستاده و می خواهد چیزی بگوید، فضه گوش هایش را تیز کرد تا بداند چه حرف هایی رد و بدل می شود.
ادامه دارد...
به قلم :ط_حسینی
@ranggarang
شاهزاده ای در خدمت
قسمت شصت و نهم🎬:
فضه کمی جلوتر رفت و همانطور که به صحنهٔ روبه رویش چشم دوخته بود ، تمام حواسش را بکار گرفت تا بداند چه می گویند و پیامبر صلی الله علیه وآله چه جواب می فرماید. او می خواست بداند براستی آن مرد کیست و چه می خواهد و چرا با چنین حالی به مسجد آمده است.
آن شخص روبه روی پیامبر ایستاد و با صدایی بلند پیامبر را خطاب قرار داد وگفت : من، حارث بن نعمان فهدی هستم و با شنیدن خبری که این روزها در همه جا و همهٔ شهرها پیچیده خود را به مسجد رسانیدم تا سوالی خدمتتان عرض کنم.
پیامبر نگاهی به او انداخت و فرمود : بگو هر چه را که در دل داری...
حارث بن نعمان با لحنی طلبکارانه گفت: ای محمد؛ تو به ما دستور دادی به یگانگی خدا شهادت دهیم، دادیم و اینکه تو را فرستاده ی او بدانیم و این را نیز قبول کردیم.
سپس دستور به خواندن نمازهای پنج گانه، روزه ماه رمضان، حج خانه ی خدا و ادای زکات اموال دادی، ما همه این ها را پذیرفتیم. آخر به این ها راضی نشدی تا اینکه این جوان ،اشاره به حضرت علی علیه السلام که در کنار پیامبر بود کرد و ادامه داد: این جوان را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلیُ مَولاه. آیا این سخن از طرف خودت است یا از سوی خداوند؟
پس پیامبر (ص) در حالی که چشمانشان از شدت ناراحتی سرخ گردیده بود سه بار فرمودند: وَ اللهِ الَذی لا اِله اِلا هُو مِنَ اللهِ وَ لیسَ مِنی؛ سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، این سخن از جانب خداوند است.
پس حارث بن نعمان که حرف پیامبر (ص) را باور نکرده بود و گمان می کرد پیامبر به خاطر قرابتش با علی او را به جانشینی اش منصوب کرده، در حالی که بسیار خشمگین بود، گفت: خداوندا؛ اگر این سخن که محمد (ص) می گوید، حق است، سنگی یا عذاب دردناکی از آسمان بفرست و مرا هلاک نما و با زدن این حرف، از درب مسجد خارج گردید و به سوی شترش رهسپار شد.
فضه با شنیدن این حرف نابخردانه و دشمنی مغرضانهٔ این مرد ، دانست که او از عذاب خدا در امان نخواهد بود ، پس با شتاب دوباره به دنبال او راه افتاد تا ببیند عاقبتش چه می شود .
آن مرد هنوز به نزدیک شترش نرسیده بود که آن اتفاق افتاد و فضه زیر لب تکرار کرد: فَوَاللهِ ما بَلَغَ ناقَتَهُ حتی رَماهُ الله مِنَ السَماءِ بِحَجَرٍ فَوَقَعَ عَلی هامَتِهِ فَخَرَجَ مِن دُبُرِهِ وَ ماتَ؛ سوگند به خدا، هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی از آسمان بر سر آن ملعون فرو فرستاد و از نشیمن گاه او خارج شد و به درک اسفل واصل گردید.
صدای مهیبی که از برخورد سنگ بر سر این مرد ملعون به هوا بلند شد ، همگان را از داخل مسجد به بیرون کشید و همه شاهد بودند که حقانیت ولایت امیر المؤمنین به تمام شکل ها ثابت شد و ارادهٔ خدا بر آن شده بود تا حجت را بر همگان تمام کند و به مسلمین بفهماند که علیٌ مع الحق و الحقُ مع العلی...
و سپس خداوند بار دیگر جبرئیل را از عرش به فرش فرستاد و این آیه را بر رسولش ، نازل فرمود: سَألَ سائلُ بِعَذابٍ واقعٍ لِلکافِرینَ لیسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللهِ ذیِ المَعارِجِ؛ تقاضاکننده ای تقاضای عذابی کرد، پس واقع شد. این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع نماید و این از سوی خداوند ذی المعارج (خداوندی که فرشتگانش بر آسمان ها صعود می کند) می باشد. (معارج آیه ۱تا۳)....
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
@ranggarang