eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑اگر شیطان توبه میکرد،خدا او را میبخشید؟ 🔵ما در روایات بسیاری داریم که اگر شما تا خرخره هم غرق باشید و قلبا پشیمون بشید و کنید خدا توبه ی شمارو قبول میکنه و میبخشه. ‌ ‌در این قضیه اصلا شکی نیست! ‌ 📛اما قضیه اینه که بعضی از گناه ها انقدر بزرگ و کبیره هستن و روی هم انباشته شدن و روح رو تحت تاثیر قرار دادن... که گاهی خدا به آدم توفیق توبه رو نمیده! ‌ 🔵یعنی فکر نکنید توی دنیا آدم هرچقدر خواست به خوشیاش میرسه و گناه میکنه و دم توبه میکنه و میره توی ! ‌‌ ‌چون روحی که یک عمر تا خرخره غرق سیاهی گناه بوده،فاسد شده و حالا تحت تسلط شیطانه، نصیحت ها وخیرخواهی های دیگران روش اثر نداره ..(صم بکم عمی فهم لایرجعون) ‌یعنی:آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمی‌گردند!سوره بقره آیه ۱۸ ‌ 🔵از اونور هم همش بهش القا میکنه توبه باشه بعدا،باشه برای بعدا... ‌ ‌و میگه:حالا تو جوونی بعدا توبه میکنی..و اینجوری اغفالشون میکنه تا در نهایت بدون توبه از دنیا میرن. ‌ 🔴اینه که در روایات تاکید شده اگر اهل گناه هم هستید هربار بعدش توبه کنید،از خدا معذرت بخواید تا آثار منفی گناه از روحتون پاک بشه و روحتون سبک بشه. ‌ ‌✅حالا نمونه شو براتون مثال میزنم: که به میقات میرفت اومد و بهش گفت: به خدا بگو مگه نگفته هرکی هرچقدر گناه کنه میبخشه؟ خوب منم بنده ای از بنده هاشم..بگو منو هم ببخشه! ‌ ‌حضرت موسی قبول میکنه و وقتی میرسه،به خدا درخواست شیطان رو میگه و خواهش میکنه که خدا شیطان رو ببخشه. ‌ میفرماید که: ‌باشه میبخشمش اما یک شرطی داره،اونم این که بره سر قبر آدم و اونجا به خاک آدم کنه! ‌ ‌حضرت موسی خوشحال میشه که تونسته برای شیطان یه کار بزرگی بکنه.میاد به شیطان پیام خدارو میرسونه ‌ 🔴اما شیطان به جای خوشحال شدن،با همون استکبار و خلق و خوی متکبر میگه: آدم زنده بود من بهش سجده نکردم،حالا برم به خاکش سجده کنم؟!! ‌ و اینجوری بود که توبه نکرد و هیچ وقت نمیتونه چون اثر وضعی گناهان بیشماری که داشته پلیدی و استکبار روحش رو به حدی بالا برده که نمیتونه توبه کنه... @ranggarang
25.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر ... مادر ... مادر... ببینید و بشنوید از استاد رنجبر در مورد مقام مادر بسیار زیبا و شنیدنی👌 کانال استاد رنجبر @ranggarang
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر باجاج مدیر بیمارستان پاتراس در دهلی نو، هند. او یک جراح قلب باز است. او گفت: به شما توصیه می کنم هر روز فقط هفت دقیقه تمرینات خاصی انجام دهید. می توانید این تمرین را در هر زمانی که بخواهید، صبح، بعدازظهر یا عصر انجام دهید. این ورزش هر روز هفت حرکت دارد و هر حرکت یک دقیقه طول می کشد ویدیو را ببینید. بعد از دو هفته متوجه تفاوت خواهید شد. انجام دهندگان شاد و فعال هستند، زیرا این حرکات باعث تحریک گردش خون در بدن می شود. برای پخش خون در تمام قسمت های بدن استفاده می شود. اگر این تمرینات را روزانه انجام دهید، احساس نشاط و شادابی می کنید و از هر ورزش دیگری خودداری می کنید... خداوند شما و قلبتان را حفظ کند. @ranggarang
جواب خطورات 🔖شخصی گفت: پشت سر عارف واصل سید مرتضی کشمیری می رفتم، به ذهنم خطور کرد که مگر کسی غیر از امام معصوم هم غیب می داند؟ در این هنگام سید مرتضی برگشت و به من گفت: آری، مومنان هم می دانند! فهمیدم که به خطور در ذهنم جواب داد. 📚در محضر بهجت ج 2ص11 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬: حضرت ادریس با سیاستی خاص در ابتدای راه، با پاسخ گویی به یکی از نیازهای اساسی بشر، آنها را دور خود جمع کرد. این پیامبر خدا، ابتدا چندین دستگاه ریسندگی اختراع کرد و بعد طریقه تبدیل نخ به پارچه و تولید انواع پارچه را در برابر مردم رونمایی کرد. مردم که از دیدن انواع پارچه شگفت زده شده بودند، اینبار با لباس ها و مدل های مختلفی که حضرت ادریس می دوخت و به آنها عرضه می داشت بیشتر متعجب می شدند و همین بهانه ای شد که کم کم مردم دور حضرت ادریس جمع شدند. ادریس مراحل تولید لباس و خیاطی را به تعدادی از مریدانش آموزش داد و بعد برای اولین بار، اولین خیاط خانه جامعهٔ بشری را بنا نهاد. خیاط خانه ای که هم تولیدات داشت و هم به مردم آموزش میداد و به این ترتیب اولین مدرسه هم در روی زمین پایه گذاری شد و تعداد زیادی از مردم برای تعلیم، جذب این مدرسه شدند. حالا طوری شده بود که همه مردم حضرت ادریس را می شناختند و از او به خوبی یاد می کردند. اما ادریس به این بسنده نکرد، او میبایست کم کم تمام علومی را که فرا گرفته بود تحت اختیار مردم قرار دهد و بنابراین برای مرحله بعدی پرده از راز و رمز آسمان ها و ستارگان برداشت و مسائل ریاضی مطرح می کرد که معماگونه بودند و طبیعت بشری که فطرتا خواستار دستیابی به علوم و عجایب است را جذب خود می نمود. حضرت ادریس آنقدر پیش رفت که وقتی مردم چشم باز کردند، مدارس گوناگونی را دیدند که در هر کدام علمی تدریس میشد، در مدرسه ای خیاطی و در جایی نجوم و ریاضی و حتی مدرسه ای مستقل راه افتاده بود که در آن حضرت ادریس طرز ساختن صحیح خانه و معماری ساختمان را آموزش می داد. مردم شهر بکه همه مجذوب علم و تواضع ادریس شده بودند که این علوم را با زبانی ساده تحت اختیارشان قرار میداد. اما نهضت پیامبران جهانی است و اینک که جامعه بشری پیشرفت کرده بود و شهرهای زیادی تاسیس شده بود، پس ادریس تصمیم گرفت که به تمام شهرها سفر کند و در هر شهری مدتی اقامت کند و هر کجا که ساکن میشد،ابتدا اصول شهرسازی و معماری را به ساکنان آنجا می آموخت و سپس مدرسه ای تاسیس می کرد و در علوم مختلف، شاگردانی پرورش می داد. حضرت ادریس آنقدر سفر کرد که تمام سرزمین ها از وجود نازنینش استفاده کردند تا اینکه.... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی @ranggarang
🎬: بازار مدارس حضرت ادریس گرم و گرم تر می شد و ادریس روز به روز به عنوان دانشمندی فرهیخته که از علوم بیشمار عالم سررشته داشت، در قلوب مردم جای می گرفت، در هر شهر و در هر کوی و برزن حرف از ادریس بود و حکایت های او، دهان به دهان می گشت و هر روز بر تعداد شاگردانش افزوده میشد و مردم دریافته بودند که ادریس فقط دانشمندی به نام نیست بلکه مردی شجاع و برازنده بود که مؤمن به خداوند یکتا بود و علومش را از جانب خدا می دانستند. کم کم خبر این محبوبیت به گوش ملا و مترفین و پادشاه ظالم شهر رسید. این محبوبیت باعث دشمنی و حسادت اشراف و پادشاه شد و آنها در پی موقعیتی بودند که ادریس و علوم و محبوبیتش را در جایی دفن کنند تا مبادا روزی این محبوبیت تبدیل به قدرت شود و کاخ استکبار آنان را ویران کند. شهر در همین احوالات بود که یوبراسب و همسر کافرش هوس گشت و گذار در اطراف را نمودند، کاروانی از خدم و حشم راه افتاد و یوبراسب ابتدا در شهر و سپس به آبادی های اطراف شهر سرکی کشید، روز به نیمه رسیده بود که قصد بازگشت به شهر را داشتند که ناگهان از دور نقطه ای سر سبز را دیدند، یوبراسب که دوست داشت آن آبادی را نیز ببیند دستور حرکت به سمت آن نقطه سبز رنگ را داد. پادشاه و همسرش نزدیک آنجا شدند و در کمال تعجب باغ بزرگ و سرسبزی را مشاهده کردند که ساختمانی زیبا با معماریی جدید را در خود جای داده بود. باغ پیش رو مملو از انواع درختان میوه بود، هوایی لطیف و آبی گورا و خنک داشت که روح و روان هر بیننده ای را به آرامش می رساند. یوبراسب و همسرش که از دیدن اینهمه زیبایی، غرق شگفتی شده بودند، بر آن شدند که آن باغ را از آن خود کنند، پس دستور دادند که صاحب باغ را به محضر آنان بیاورند. خیلی زود صاحب باغ را که مردی مؤمن و از شیعیان و پیروان حضرت ادریس بود، حاضر کردند، این مرد به خدای یگانه ایمان داشت و البته مانند دیگر مؤمنین مجبور بود اعتقادات خودش را پنهان کند و مانند پیامبر خدا تقیه پیشه کند، ایشان باغداری و معماری را از ادریس فرا گرفته بود. مرد را جلو آوردند و یوبراسب و همسرش نگاهی از سر تکبر و فخر فروشی به او کردند و یوبراسب روی تخت چوبی که برایش برپا کرده بودند کمی جابه جا شد و رو به مرد گفت: ای مرد! باغی بسیار زیبا داری و البته بخت و اقبالی زیباتر، زیرا که نظر ملوکانه پادشاه را به خود جلب کرده و من این افتخار را به تو می دهم که باغت را به من ببخشی و به همه مردم ازاین ببخش سخن بگویی تا همه بدانند که یوبراسب،پادشاه سخت پسند این سرزمین، باغ تو را برای خود برگزیده است. صاحب باغ که از اینهمه نخوت و ظلم مانند آتشفشانی در حال انفجار بود اما مجبور به خودداریی بود، سرش را پایین انداخت و گفت: پادشاها، این باغ تنها ملکی ست که من دارم و درآمد خود و خانواده ام از رزقی ست که از این باغ به ما می رسد و از طرفی برای برپایی این باغ، زحمت بسیار کشیده ام و نمی توانم آن را به کسی ببخشم، حتی اگر شما در مقابل گرفتن این باغ ثروتی هم به من بدهید که نمی دهید، من هرگز راضی به ببخشش یا فروختن این باغ نیستم. یوبراسب با عصبانیت از جا بلند شد، او که بین همراهانش به نوعی خوار شده بود، نگاهی غضبناک به آن مرد انداخت و گفت: به زودی نتیجه این تمرد را خواهی دید و دستور برگشت به شهر را داد. در بین راه همسر یوبراسب که زنی کافر و ظالم و کینه توز بود و البته آن باغ، هوش او را از کف برده بود و می خواست به هر قیمتی صاحب آن شود، رو به یوبراسب گفت: می خواهی چه کنی و چگونه این باغ را از آن خود کنی؟! یوبراسب آه کوتاهی کشید و صدایش را کمی پایین آورد تا دیگران نشنوند و رو به همسرش گفت: هیچ! یعنی کاری نمی توانم بکنم... همسر پادشاه برآشفت و گفت: تو پادشاه این مملکتی! یعنی چه که نمی توانی هیچ کار کنی؟! یوبراسب سری تکان داد و گفت: قبل از اینکه صاحب باغ را نزد من حاضر کنند از سربازان راجع به او پرس و جو کردم و متوجه شدم او در بین مردم آدم خوشنامی ست و همه به فراست و مهربانی او شهادت می دهند و گویا با ادریس هم حشر و نشر دارد پس با او در افتادن به منزله خدشه دار شدن عظمت و منزلت ماست، پس مجبورم تهدیدی ظاهری کنم و از این باغ چشم پوشی کنم. همسر یوبراسب که مانند او محافظه کار نبود و زنی هوسران که میبایست به هر چه اراده می کند برسد، خنده بلندی کرد و گفت: تو این کار را به من بسپار، خواهی دید بدون اینکه لطمه ای به شأنیت تو وارد شود، آن باغ را از آن خود می کنم. یوبراسب با تعجب همسرش را نگاهی کرد و گفت: باشد، اگر قول میدهی که هیچ چیز دامن ما را نگیرد و به مقام ما خدشه وارد نکند، بفرما! این گوی و این میدان..... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻تا بر سوریه مسلط شد، لیبرال شد! 🔹 نظر استاد رحیم_پور_ازغدی در مورد تحولات اخیر سوریه... @ranggarang
آیت الله حبیبی: در روایت دارد حیوانات هر وقت از یاد خدا غافل می شوند، در دام صیاد می افتند. انسان هم هر وقت از یاد خدا غافل شود، در دام شیطان می افتد. @ranggarang
كلمات نافذتر از تيرها! ▫️رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ 🟠بسا سخن كه از حمله مسلّحانه كارگرتر است. ✍اين كلام حكمت آميز ممكن است هم ناظر به تأثيرات مثبت سخن باشد هم تأثيرات منفى آن. زيرا گاهى سخن به قدرى نافذ و مؤثر است كه ممكن است دشمن يا دشمنانى را مغلوب سازد و مردم را بر ضد آن ها بشوراند و آن ها را به فرار وادارد. نيز گاه ممكن است تأثير سخن در آزردن اشخاص و ناراحت كردن آن ها از حمله كردن با سلاح بيشتر باشد همان گونه كه شاعر عرب مى گويد: جِراحاتُ السِّنانِ لها التِيامٌ *** وَلا يَلتامُ ما جَرَح اللِّسانُ جراحات نيزه ها ممكن است بهبود يابد ولى اى بسا كه جراحات زبان هرگز بهبودى نيابد. به همين دليل است كه بعضى نام «لسان» را «سنان» گذاشته اند. زبان آدمى به راستى از عجايب مخلوقات پروردگار است. قطعه گوشتى بيشتر نيست اما كارهاى حيرت آورى انجام مى دهد. 📘 @ranggarang
11.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا این نماز لایق تو نیست - حجت‌الاسلام مسعود عالی @ranggarang