eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه جون خواهری که راهکار دادن برای از بین بردن شپش و گفتن که سم کامن به موهای دخترش زده عزیزم خدا خیلی کمکت کرده ،سم کامن جذب میشه و باعث مرگ میشه و بودن کسایی که از این سم برای شپش استفاده کردن و منجر به مرگشون شده 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 بیا به جنگ تن به تن شلیک خنده از تو رگبار بوسه از من 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 دلم نمیخواست چیزی راجع به فرهاد بشنوم برا همین با لیوان چایی به سمت اتاقم رفتم که مامان گ
🍃🍃🍃🌸🍃 خیلی روزای سختی بود زمان به کُندی می‌گذشت.خیلی سخت بود برام آخه تمام آیندمو با فرهاد تجسم می‌کردم و حالا همش نقش بر آب شده بود توی ⁹⁸آرایشگاه هم آروم و قرار نداشتم خبرا به اونجا هم کشیده بود و مشتری‌ها از جریان برادرشوهری که به زنداداشش دست درازی کرده بود صحبت می‌کردند نمیدونستم کجا برم هرجا میرفتم حرفش بود منم فقط بغض مینشست تو گلوم و نمیتونستم حرفی بزنم...وقتی میگفتم بیخودی به مردم تهمت نزنید...بعضیا میگفتن پسره رفته شلاقشم خورده اگه کاری نکرده بود اگه جُرمش ثابت نمیشد که شلاقش نمی‌زدند... و من رسما لال میشدم.... اون روزا میل به غذا نداشتم و خیلی وزن کم کردم به زور در طول روز یه وعده غذا میخوردم و چیزی از گلوم پایین نمی‌رفت... خواب درست حسابی هم نداشتم تا نصفه های شب از فکر و خیال خوابم نمی‌برد و وقتی چشم رو هم میذاشتم کابوس رهام نمی‌کرد... طفلکی مامان و لیلا خیلی نگرانم بودند و به جز لیلا کسی نمی‌دونست چه مرگمه... تمام این سختی ها به حرف آسونه ولی من داشتم جون میدادم هرچی ازش فرار میکردم همه جا بود....با اینکه دیگه باهم در ارتباط نبودیم ولی همه جا با آب و تاب از کاری که شده بود تعریف میکردن... لیلا که از رازم خبر داشت همش میگفت انقد خودتو براش نَکُش...بدبخت هزار جور درد و مرض میگیریا...آخه اون پسره لاابالی ارزش نداره که حتی یه دیقه براش عزا بگیری میدونستم ارزش نداره ولی الکی که نبود کلی قول و قرار باهم گذاشته بودیم نمیتونستم بی‌تفاوت باشم و هرچی تلاش میکردم بی فایده بود 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام در جواب عزیزی ک گفتن دختر گلشون ۵ ساله درگیر شپش هست من شنیدم اگه دانه اسپند رو جوش بدین و بعد از اینکه صاف کردین با اون آب سرش رو شستشو بدین و تکرار کنید اینکار رو، انشالله ک جواب میگیرین.چون میگن خیلی خوب جواب میده و اینکه یه پودری هست دست ساز مخصوص شپش، اون هم خوب جواب داده • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
بايد ميبودى ... بايد ميبودى تا دست تو دست هم، خيس بشيم زير بارون ارديبهشت ... موهاى خيسمُ از تو پيشونيم كنار ميزدى و با خنده ميگفتى ببينمت، سرما نخورى جوجه ... بايد الان دستامُ ميذاشتى تو جيبت و خيابوناى اين شهر، عشق ميكردن از قدم هاى كنار همِمون ... تا قند تو دلم آب ميشد از خنده هاتُ، يواشكى، وقتى حواست نبود، نگات ميكردم و لبمُ گاز ميگرفتم از حجم دوست داشتنم تا يجورى كه نفهمى، آروم سرمُ بالا ميكردم و نگام به آسمون، خدا رو شكر ميكردم واسه داشتنت چند تا قطره بارون ميريخت تو چشامُ ميخنديدم از خنده ى من، لبات وا ميشد و ميگفتى قربون خنده هات... اينجورى دلبرى نكن كه واست ضعف ميكنم تو همه ى اينا رو به من بدهكارى، حسرت داشتنت تو اين ارديبهشت بارونى، جون ميگيره، خيلى سخته ... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی سمیرا سر و صدای عمران و علی و توران خانم را شنیده بود که با گام های بلند به سمت
🍃🍃🍃🌸🍃 ماشینش را کنار ساختمان پارک کرده بود تا در دید نباشد. گوشی را از روی هلدر برداشتم. لرزش تلفن همراهش نشان دهنده ی تماس و یا پیام بود . دستم را روی دکمه ی پاور فشردم و صفحه ی گوشی روشن شد. بی حواس دزدگیر را زدم و چند گامی جلوتر رفتم. با کنجکاوی پیامی که بالای صفحه بود را پایین کشیدم . " پیامک از طرف مریم بود . هیچ پیغامی از عمران به "من شرط می بندم که می تونم او فرستاده نشده بود یا شاید هم پاک شده بود. از ماشین فاصله گرفتم و با حسی که بی شباهت به حسادت نبود، دست روی شماره اش گذاشتم باید همین حالا پای او را از زندگی روی آب بنا شده ام بیرون می کشیدم، مریم که می دانست من اهل شرط بندی نیستم پس دقیقا مخاطبش عمران بود . با خرخر الگا آب دهانم را قورت دادم و گوشی را پایین آوردم، قبل از آن صدای بشاش مریم در گوشم پیچیده بود . الگا زنجیر از غلاده اش آویزان بود و در چند قدمی ام بدنش را منقبض کرده بود و گارد حمله گرفته بود . دندان هایش را بالا می کشید و خر خر می کرد. گوشی را کف دستم فشردم. فاصله ی زیادی با خانه نداشتم اما هر حرکتم این حیوان را عصبی می کرد. با صدای زنگ گوشی، الگا جلو آمد و صدای جیغ بلندم به هوا رفت می دویدم و به عقب نگاه می کردم با گیر کردن پایم به سنگی که در چند سانتی پله ها بود، با شدت روی زمین کوبیده شدم . با حس نفس های گرمش و وزن دستانش روی کتفم، آخرین تلاشم را به کار گرفتم و نام عمران را با درد صدا کردم . با کشیده شدنش سنگینی اش از روی پشتم برداشته شد. هنوز پارس می کرد، عمران زنجیرش را عقب می کشید و سوت می زد . هق هق می کردم و بدنم می لرزید. بعد از گذشت چند دقیقه هنوز آرام نشده بودم . لباس هایم گل و لای جا مانده از باران را به خود گرفته بود و کف دستانم خراش برداشته بود . سمیرا دستمال را روی پیشانی ام گذاشت که کمی عقب کشیدم . روی پیشانی ام نیز زخمی شده بود . -بهارجان تو نمی دونی این حیوون همیشه تو حیاطه چرا انقدر بی احتیاطی ! عمران در حالی که به سویمان می آمد، پاسخش را داد با پایی برهنه از پله ها پایین دویده بود و آن سگ وحشی را از تنم دور کرده بود . -خودم بسته بودمش نمی دونم چجوری باز کرده . جلوی پایم نشست و کف دستانم را در دست گرفت . -زخمات عمیق نیستن، باز فضولی کیو می کردی که این جوری شدی؟ از کجا فهمیده بود! نهیبی به خود زدم، وا فقط شوخی می کرد وگرنه محال بود بدانددر گوشی اش سرک کشیده بودم . با یاد آوری گوشی اش این طرف و آن طرف را نگاه کردم . در نزدیکی دیوار افتاده بود . با سر اشاره ای به آن شی مستطیلی کردم . -گوشیت فکر کنم شکسته . روی پایش نشسته بود. بلند شد و بدون اهمیت به گل و لای با همان پاهای برهنه به سمت تلفنش رفت . از حرکاتش درد کشیدنش آشکار بود . -این دیگه گوشی نمیشه برا من ! سمیرا که تا به آن لحظه ساکت بود، از جا برخواست . -تقصیر خودته عمران، آخه تو که میدونی این حیوون وحشیه چرا بهار و فرستادی تو حیاط؟ اگه بلایی سرش میومد چی؟ باز هم مانند کودکان تخس گام های برهنه اش را در چاله چوله ها گذاشت و حسابی شلوارش را کثیف کرد . -من میگم، این چرا پا میشه میاد تو حیاط؟ به جا صد متر زبون آدم باید یه جو عقل داشته باشه ! پوزخند سمیرا با صدا بود . -بعد اونوقت بهار بیچاره اصلاً زبون داره؟ ! عمران کنارم نشست ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلا عزیزم خسته نباشید مرسی از گروه خوبتون برا خانمی ک دخترشون شپش داره از عطاری اسپند بگیرین یه مقدار بزارین تو یه ظرف با آب بپزه بعد بزارین سرد بشه آبش رو ابکش کنید بریزن رو سر دخترتون بعد از نیم ساعت قشنگ بشورین بعد از یک هفته همین کارو دوباره تکرار کنین شپش ها نابود میشن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
من هرگز نمی گویم در هیچ لحظه‌ای از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من می‌گویم: به امید بازگردیم، قبل از اینکه نا امیدی نابودمان کند! نادر_ابراهیمی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی،اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ🌺 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃