eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت🌱 خیلی زود اولین جلسه مشاوره کیمیا با روانشناس برگزار شد و کیمیا هیچ مخالفتی ن
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 _منظورتون چی هست؟؟ _ اینجا نوشتن یه دختر که افسردگی حاد داره و یک بار خواسته به زندگیش پایان بده ولی اینی که من میبینم یکی دیگه است سرش ناراحت پایین انداخت و گفت _ نه خودشم _ پس این روحیه بامزه که دوست داره بخنده کجا و این کار مضحک کجا _ همیشه اینقدر رک هستین _بله فکر کردی میای اینجا بگم آفرین کارت مضحک نبود دیگه ساکت موند _ خوب تعریف کن من سر تا پا گوشم کیمیا خندش گرفت مخصوصاً گوش تاکیدی بلند گفت _دیدی بازم خندیدی پس من حسم درسته تو اهل بگو بخند ای ولی درک نمی کنم کارتو می خوام از اول بهم بگی چی شده _خودتون گفتین دیگه بگو بخند مشکل کار اینجا بود البته اگه حرف های دیگران راجع به قیافه ام را فاکتور بگیرم دکتر ساکت بود از اون دکترها که میدونه بیمار شو چه جوری به حرف بکشه و خودش ساکت باشه و کمی حرف بزنه الانم فهمیده که کیمیا میخواد همه چیز رو تعریف کنه خودکار شو برداشت و آماده یادداشت برداری از حرفهایی کیمیا بود _درست‌ حدس زدین من اهل بگو بخندم و ایراد کار هم همینه مامان و بابا همیشه یادآوری می‌کنن تو دیگه ۱۸ سالته متین باش عاقل باش من ناراحتم نمیشم بشمم تو دلم ناراحت میشم و در رو میخندم من به غصه ها هم میخندم ولی مشکل فقط این خنده ها نیست کاش عکس اعضای خانواده مو براتون می آوردم همه خوشگلن همه چیزشون متناسب خواهرام هردو زیبا حتی برادرا ولی قیافه منو نگاه کن شبیه دلقکها دماغم درست به همون دماغ قرمز مصنوعی بزرگ که در دلخک ها میزارن هستش میدونین جالبیش چیه من حتی به این مسئله هم میخندم ولی همه اصرار دارند مدام بهم یادآوری کنند نمیدونم من خوشگل باشم یا زشت روی سرنوشت چه کسی تاثیر میکنه که مدام بهم یادآوری می‌کنند _منظورت اینه که مسخره میکنند _ بله خوب دیگه خسته شده بودم حس هیچی رو نداشتم متوجه بعضی از اشتباهام هستم و تصمیم دارم درستشون کنم ولی برای بعضی از مسائل چاره ای ندارم البته من پذیرفته بودم ولی مگه دیگران میزارن _ کدوم اشتباهتو متوجه هستی و میخوای درست کنی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
📃 طالع روزانه: 🌕سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۴۰۲ 🌾طالع امروز متولدین : امروز از آن روزهایی است که به محض آن که چشم باز می کنید آماده اید تا از خانه بیرون رفته و دنیا را در همان جهتی که خودتان دوست دارید پیش ببرید. انرژی فراوان و نگرش مثبتی که شما امروز در اختیار دارید می توانند به شما کمک کنند تا غیر ممکن ها را برای خود ممکن کنید. از هیچ فرصتی برای داشتن فعالیت های جسمی و ورزشی غافل نشوید. امروز انجام ثبت نام های آنلاین و تلفنی با مشکل همراه خواهند شد، پس بهتر است اگر برایتان امکان دارد چنین کارهایی را حداقل تا فردا به تعویق بیندازید. 🌾طالع امروز متولدین : اگر شما از آن دسته آدم هایی هستید که دلشان می خواهد ورزش کنند، اما هیچ وقت برنامه ی منظمی برای این کار ندارند و خیلی به ندرت بدن خود را تکان می دهند، امروز می تواند فرصت بسیار خوبی برای شروع یک برنامه ی ورزشی دقیق و هدفمند باشد. هنوز برای رسیدن به تناسب اندام تا پیش از سال نو وقت هست. لزومی ندارد که خودتان را با ورزش کردن خفه کنید، حتی روزی نیم ساعت پیاده روی هم خیلی بهتر از یک جا نشستن خواهد بود. نقص فنی در کامپیوتر و اینترنت و یا سایر تجهیزات می تواند باعث شود در برنامه هایتان مشکلاتی ایجاد شوند، اما کنترل این شرایط از دست شما خارج است و کاری به غیر از برنامه ریزی مجدد و ادامه مسیرتان از دست شما برنمی آید. 🌾طالع امروز متولدین : امروز از جاه طلبی خود کمی استفاده کنید. خوشبختانه در شرایط کیهانی موجود شما بسیار با انرژی هستید و نگرشتان به مسائل مختلف کاملا مثبت است. از این موقعیت استفاده کرده و با قدم هایی محکم به سوی اهداف خود پیش بروید. خودتان بهتر می دانید که تا زمانی که لاشی از خودتان نشان نداده اید اوضاع به همین شکلی که هست باقی خواهد ماند، پس اگر به دنبال تغییر هستید آستین هایتان را بالا بزنید. شما که نمی خواهید بعدا با حسرت و پشیمانی به گذشته ی خود نگاه کنید؟ شما نیاز شدیدی به این دارید که کمی با خودتان خلوت کنید، اما در حال حاضر چنین امکانی برای شما وجود ندارد و مجبور هستید برای اطرافیانتان به اندازه کافی وقت بگذارید. 🍀طالع امروز متولدین : امروز برای شما مشکل خاصی به همراه نخواهد داشت و بیشتر کارهایتان به خوبی پیش خواهند رفت. خوشبختانه شما انرژی و انگیزه ی زیادی را در وجود خود احساس می کنید که به شما توان لازم برای انجام کارهای خسته کننده ی روزمره را می بخشد. در طول روز با سرعت و تمرکز زیادی کارهایتان را به انجام خواهید رساند و شاید حتی به این فکر بیفتید که ساعات بیشتری را در محل کارتان مانده و کمی اضافه کاری کنید. اما به شما توصیه می شود که به جای این کار برای ساعات پایانی روزتان برنامه ی بهتری در نظر گرفته و پس از یک روز پربار کاری ساعات باقی مانده تان را با افرادی بگذرانید که بودن با آنها به شما انرژی می بخشد. 🍀طالع امروز متولدین : امروز این که مجبور باشید محدودیت هایی را رعایت کنید و به قید و بندهای ناخواسته تن بدهید برای شما اصلا خوشایند نخواهد بود. شما روحی آزاد و مستقل دارید و بزرگ ترین موفقیت های خود را در زمان هایی به دست می آورید که آزادی عمل دارید و می توانید کارهایی را که خودتان می خواهید انجام دهید. با این همه، چه خوشتان بیاید و چه خوشتان نیاید همه ی ما مجبور هستیم از برخی قواعد و قوانین پیروی کنیم. پس تمام سعی خود را به کار گرفته و از آزادی خود در چارچوب قوانین و قواعد بهره ببرید. امروز باید سعی کنید صبر و تحمل بیشتری از خود نشان داده و واکنش های تندی نسبت به دیگران و رفتارهایشان نشان ندهید. 🍀طالع امروز متولدین : امروز صبح که از خواب بیدار می شوید حالتان خیلی خوب است و کاملا سرحال هستید، اما اگر خودتان به حفظ این حالت در وجود خود کمک نکنید خیلی زود و با مواجهه با چیزهای کوچک و بی اهمیت، دیگر هیچ چیزی از آن نشاط آغاز روز باقی نخواهد ماند. سعی کنید از موقعیت ها و افرادی که حالتان را خراب می کنند فاصله گرفته و وقتی چیزی آزارتان می دهد از خود بپرسید که آیا یک سال دیگر هنوز این موضوع برایتان مهم خواهد بود؟! شما می خواهید تمام کارهایی که در لیست برنامه امروزتان هستند را انجام داده و از لیستتان خط بزنید، اما به نظر می رسد که دیگران کارها را به اندازه شما جدی نمی گیرند؛ چرا اینقدر بهخودتان و بقیه سخت می گیرید؟! 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️😍 سلام اولین باریه که خاطره میگم وقتی کسی درمورد تاکسی میگه من همیشه یادخاطره خودم میفتم روز حنابندانم بود منم هنوزصندل مجلسی(عروس)نخریده بودم، صبحش پاشدم کارای خونه را کردم وباخواهرم رفتیم بازار(البته آقایی پولشو به حسابم زده بوده). خلاصه خریدیم واز راه باید میرفتم آرایشگاه. یکم دیرمون شده بود، ازقضا ترافیک هم بود.منم ازبس دلشوره داشتم که زودتر برسیم فراموش کردم کرایه را تومسیر حساب کنم. همینکه رسیدیم سرکوچه موردنظر به آقای راننده گفتم نگه دار، همینکه نگه‌داشت ماهم که حسابی دیرمون شده بود ، دوتا پاداشتیم ودوتای دیگه هم قرض گرفتیم وباسرعت جت شروع کردیم دویدن😉، راننده محترم چندتابوق زد ماهم برگشتیم باتعجب ونگاه کردیم وگفتیم باما که کاری نداره 🤔ودوباره دویدیم که زودتر برسیم آرایشگاه. بعد چند ساعت که فکرم آزاد شد تازه یادم افتاد کرایه اون‌راننده بیچاره را ندادیم. حالا نمیدونستم خجالت بکشم 😰یا بخندم بخاطر رفتار صبحمون. بعد عروسی یه چندروزی دنبال راننده گشتیم ولی پیداش نکردیم و هزینه‌اش را رد‌مظالم کردیم. ولی خدا میدونه راننده بیچاره باخودش چی فکر کرده که با این دک وپزشون زنای‌گنده میدون که کرایه مرا ندن🤣🤣 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فردی از عارف خواست که او را موعظه کند. عارف گفت : مرنج و مرنجان! گفت: «مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم ولی «مرنج» یعنی چی؟ چه‌طور می‌توانم ناراحت نشوم !؟ مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده ، چه‌طور نباید برنجم؟» عارف پاسخ داد : « علاج آن است که خودت را کَسی ندانی ،، و اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی‌رنجی! » جفا کشیم و ملامت خوریم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری‌ست رنجیدن 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
بذر نیکی را بکار وفراموش کن! راز خوبی در همین است فراموش نکنی؛ انتظار، متوقعت میکند! و توقع، آسایشت را میگیرد! بی منت به همه خلقت محبت کن و بدان که هستی فراموش نمیکند توعجول مباش ! 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 داستان واقعی سودابه قسمت بیستم و هفتم 🍃🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
📚داستان واقعی و آموزنده ای تحت عنوان👈 دختری بنام سودابه #سودابه_قسمت_بیست_وششم درسته من اشتباه کر
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 📚داستان واقعی و آموزنده ای تحت عنوان👈 دختری بنام سودابه گفت دختررو پرت میکنم بیرون گفت بشین اینجا من برم با خانوادت صحبت کنم میام،رفت تو خونه بابام. تقریبا شب شده بود چراغ اتاقم خاموش بود جوونیمو زیباییمو بهترین دوران زندگیم حروم سهیل شده بود نگاه کردم تو آینه آنقدر گریه کرده بودم که چشام کاسه خون شده بود یکم لباسمو مرتب کردم تا اینکه در حیاط باز شد بابام اومد داشت با اقای نامی حرف میزد در ماشین و باز کرد پیاده شدم سرم پایین بود گفتم سلام لبام میلرزید بابا دستشو گذاشت پشت کمرم گفت خوش اومدی بابا رفتم تو خونه مامان نگران جلو در ایستاده بود تا منو دید بغض جفتمون ترکید رفتم تو بغلش گفتم مامان منو ببخش غلط کردم مامان بچگی کردم بابا از فرداش افتاد دنبال کارای طلاقم یه وکیل گرفت که کل کارارو انجام بده سهیل هیج دادگاهی نیومد بابام همش با اقای نامی در تماس بود روز اخر دادگاه بود اگه نمی اومد اگه از من شکایت میکرد ۶ماه بود خونه بابا بودم روز اخر تو دادگاه نشسته بودم اسمم خونده شد رفتم اما سهیل نبود اقای نامی با بابام ایستاده بودن قاضی اسم سهیل و گفت اما گفتم نیومده اقای نامی گفت میاد وعده ایی که دادم میاد یهو در باز شد سهیل خیلی شیک با کت شلوار اومد تو گفت من کجارو باید امضا کنم قاضی خندش گرفت گفت اول صحبت کنیم بعد.. سهیل هم گفت جناب قاضی صحبت چی طلاق ما به صورت توافقی انجام شده... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🔆پير نورانى ايشان فرمودند: در آن زمانها يك همكارى داشتم كه يك داستانى به يكى از رفقا گفته بود من مى خواستم اين داستان را از زبان خودش بشنوم به چه سختى پيدايش ‍ كردم و به او گفتم : اين داستان را تعريف كن . مى خواهم از زبان خودت شنيده باشم . او هم چنين گفت : در زمان جوانى ، ما چهار نفر بوديم كه در زمان رضا شاه ملعون به وسيله يابو و گارى از سيلو، گندم ها را به شهر منتقل مى كرديم . يكى از اين شبها كه گندم بار گارى كرده بوديم و از كنار قبرستان معروف ((تخت فولاد اصفهان )) رد مى شديم ، يك وقت نور چراغى توجه ما را بخودش جلب كرد. با خود گفتم : اين چراغ تيريك فانوس قديم را برمى دارم و به خانه مى برم چون قبرستان نياز به چراغ ندارد و مُرده ها هم كه زنده نيستند كه بخواهند از نور آن استفاده كنند. اين فكرى را كه ما كرديم آن سه نفر ديگر هم همين فكر را كرده بودند. گارى را با اسب ها رها كرديم ، گفتيم : آنها آهسته آهسته مى روند و ماهم به آنها مى رسيم . هر چهار نفر بطرف چراغ دويديم كه هر كس زودتر آن را بردارد مال او باشد. ولى وقتى كه به آن محل رسيديم ، ديديم از چراغ خبرى نيست ، ولى يك قبر خراب شده وپيرمردى كه محاسنش قرمز رنگ است ، نشسته و از قامت و هيبت اين مرد بزرگوار نور ساطع است و آن نور چراغى را كه ما خيال مى كرديم ، نور همين پيرمرد بود. حالت بُهت و حيرت ما را گرفته بود به طورى كه اصلا توان حركت نداشتيم . خلاصه از ترس و تعجّب هر طورى بود فرار كرديم و گفتيم روز مى آئيم كه ببينيم اين پيرمرد نورانى كيست ؟ فرداى آن شب آمديم ، هر چه گشتيم اثرى نديديم . ناراحت شديم بعد از اهل اطلاع پرسيديم . فرمود: آن پيرمرد يكى از ((مردان خدا)) بود و اسمش هم ((پير نورانى )) است . كه بر اثر ((بندگى خدا)) به اين مقام رسيده است . اگر شما در همان موقع حاجتى از او مى خواستيد به شما عنايت مى كرد. 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌷 🌷 .... 🌷شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. صبح با آب دجله چای درست کرده نوشیدیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم. شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتی‌متر مستقر کرد در حال نشسته و تکیه زده مشغول استراحت و منظر صدور فرمان حمله بودیم. هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچه‌ها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت می‌کردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود به‌طوری که هر لحظه یک خمپاره داخل کانال یا روی لبه‌های آن منفجر شده چند نفر.... 🌷چند نفر از بچه‌ها شهید و مجروح می‌شدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب می‌رفتم که خمپاره‌ای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد. گفتم: آن‌قدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بی‌سیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد. هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباس‌هایش غرق خون است و ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالی‌که دستانم از شدت ناراحتی می‌لرزید گوشی بی‌سیم را که مستمر می‌گفت: «رضا، رضا، احمد» برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.» 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید رضا نورمحمدی : سردار محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس 🍃🍃🍃🍃🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ✍آیت‌الله بهجت (ره): نباید به ابتدای کار خود شاد باشیم، باید دید عاقبت ما چه می‌شود! نباید از عاقبت، یا از فردای خود خاطرجمع باشیم! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۱۶۳ 🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جون عزیزدل درباره مهمونی بگم که ماها مهمون نوازیم مهمون نهایتش یه روز تو خونه شماست بنظر من اصلا حساسیت به خرج ندین بعد رفتن مهمون خونه باز مرتب میشه ولی بعد گفتن حرفی که به مهمون بر بخوره هیچچچچچچ وقت نمیتونی تو دلش اون آدم سابق بشی مهمون فقط احترام میخواد چون مادام العمر خونه شما نیست که من بچه برادر شوهرام .خواهرام خونمو به گندم بکشن هیچی نمیگم اصلا خودمو میزنم به کوری چه اشکالی داره بزار عین خونه خودشون بدونن بعد رفتنشون باز خونه ام عین دسته گل میشه حرص چیزی رو بخوریم که تلافی نداره وقتی میشه تمیز کرد چرا دل مهمونمون رو بشکونیم 🍃🍃🍃🌸🍃 *
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 مهدیه جون میگه.... 🍃🍃🍃🌸🍃