eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای زیبا و آموزنده مرده‌ای در تابوت❗ یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلو اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود: دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می‌شود دعوت می‌کنیم! در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می‌شدند، اما پس از مدتی کنجکاو می‌شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره می‌شده که بوده است. این کنجکاوی تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می‌شد، هیجان هم بالا رفت. همه پیش خود فکر می‌کردند این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هرحال خوب شد که مرد! کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می‌کردند ناگهان خشک‌شان می‌زد و زبان‌شان بند می‌آمد. آینه‌ای درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می‌کرد، تصویر خود را می‌دید. نوشته‌ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: تنها یک نفر وجود دارد که می‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می‌توانید زندگی‌تان را متحول کنید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید بر روی شادی‌ها، تصورات و موفقیت‌های‌تان اثر گذار باشید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید به خودتان کمک کنید. زندگی شما وقتی که رئیس‌تان، دوستان‌تان، والدین‌تان، شریک زندگی‌تان یا محل کارتان تغییر می‌کند، دستخوش تغییر نمی‌شود. زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می‌کند که شما تغییر کنید، باور‌های محدودکننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی خودتان هستید. مهم‌ترین رابطه‌ای که در زندگی می‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیز‌های از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌های زندگی خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است❤️ •🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌸🍃 ❤️ بهترین زمان از پوشک گرفتن بچه 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
مهربان و ملایم باش، اجازه نده دنیا تو را زمخت و خشن نماید به درد و رنج اجازه نده تو را بیزار نماید به تلخی ها اجازه نده، شیرینی زندگیت را، از تو بربایند. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 بچه کامل سقط نشد با اینکه فقط دوماهه و کوچیک بود...ولی تیکه تیکه دفع شد تا اینکه من تب و
🍃🍃🍃🌸🍃 مامان گفت از من میشنوی نگه دارش...فردا برو آزمایش بده ایشالا که بی بی چک اشتباه باشه و جوابت منفی بیاد ولی اگه مثبت هم شد خدات ¹⁷⁷بزرگه توکل کن بهش و بدون بی اذنش یه برگ از درخت نمیافته... رو به مامان گفتم ولی شما حمیدو نمی‌شناسید اون بچه رو ازم میگیره...شایدم دیگه راضی به طلاق نشه و بچه رو بهونه کنه...؟! مامان:مگه شهر هرته که هم مهریتو بهش ببخشی هم بچتو...نگران نباش ما پشتتیم.طلاقتو میگیریم ازش و بچه رو هم روی سرمون بزرگ میکنیم...حمید هم هیچ غلطی نمیتونه بکنه چون پول دوست تر از این حرفهاست....عمرا بیاد خودشو درگیر بچه داری و این حرفا کنه... با حرفای مامان دلم آروم گرفت...خودمم راضی به سقط نبودم حتی اگه قرار بود بچمو حمید ازم بگیره نمیتونستم کاری کنم که قلب کوچولوش دیگه نزنه...آخه میدونستم اولین عضوی که تشکیل میشه قلبه❤️ فردای اون روز با لیلا رفتیم آزمایشگاه و جواب مثبت بود.ناراحت بودم ولی دیگه ناشکری نکردم به قول مامان توکل کرده بودم تا ببینم چی برام میخواد؟؟ دو روز تا دادگاه بعدی مونده بود نمیدونستم حمید با شنیدن این خبر چه حالی میشه...اگه قبلنا بود خوشحال میشد و کل محله رو شیرینی میداد ولی الان تو این موقعیت نمیتونستم تصورش کنم...شاید هرگز بچمو بهم نمی‌داد ولی من دیگه همه چی رو به خدا سپردم و دلمو قرص کردم... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🌸🍃 ما قول دادن را بلدیم اما عمل کردن را به ندرت … وعده دادن را می دانیم اما به تحقق رساندن را نه … همیشه به بهترین شکل حرف می زنیم اما به بدترین حالت انجام می دهیم … قول می دهیم از سر عادت! حرف میزنیم از سر تفریح … برای اینکه کم نیاوریم اما به عمل که می رسد پایمان می لنگد دستمان میلرزد فراموش می کنیم ، رد میشویم! واقعا این همه تفاوت بین گفتار و رفتار فاجعه نیست ؟؟ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی دوسش داشتم؟ آره داداش این حالتو بد کرد؟ سمیرا با سر و صدایی که شنیده بود با دو
🍃🍃🍃🌸🍃 بالشتی از کمد دیواری بیرون کشیدم و روی زمین انداختم. کل تخت را عمران اشغال کرده بود، ناچار به تحمل این وضع بودم. بد هم نبود شاید این گونه دلخوری ام را پی می برد . عصبانیتش از برادرش را سر من خالی کرده بود و حقش بود که بی محلی مرا تحمل کند. بی محلیی که سمیرا گفته بود بهترین روش برای تنبیه مردان بود. با نوری که در چشمانم می افتاد به سختی جا به جا شدم. روی زمین خوابیده بودم. صدای خوابآلودش در گوشم پیچید . -قهر کردنای تو این مدلیه؟ خش دار و آرام گفته بود . سرم را روی بالشت برگرداندم. از زیر پلک های نیمه باز نگاهم می کرد . -رو زمین راحت تر بودم . جوابم را نشنید. -کدوم بی پدری دست به موهات زده؟ لب گزیدم . -محیا، خاله ی سمیرا . شانه ام را گرفت و جلو کشید قبلاً گفته بودم دست به این لامصبا نزنی؟ -داری رو مخم میریا . -خب موهام زیادی بلند شده بود اذیتم می کرد الانم چیزی نشده که فقط یکم نوک شون رو زده. -گفتی رو زمین راحت بودی؟ سری تکات دادم که غرید : -صبر منو امتحان نکن دختر حاجی ! -من کاریت ندارم که ... هومی کشدار گفت و نفس عمیق دیگری کشید . دست و صورتم را در سرویس کنار اتاق توران خانم شستم و بعد از مرتب کردن وضعیت بهم ریخته ام به سوی پذیرایی رفتم . به جز زنی که چادر روی سرش بود و پشت به من در حال هم صحبتی با علی بود، کسی در پذیرایی نبود. صدای گرفته ام را با چند سرفه صاف کردم که زن به عقب چرخید و با دیدنم گشاده رو و خندان از جا بلند شد . -به به بهار جان... مادر سمیرا بود و آن مهربانی اش که از همان شب در خا طرم مانده بود.همان گونه که به طرفش می رفتم، لبی تر کردم . -سلام صبح بخیر... دستم را در دستش فشرد . -عاقبتت بخیر عزیزم . با باز شدن در و ورود کبری خانم به همراه سمیرا، ننشسته، ایستادم . کبری خانم آستین هایش را تا آرنج بالا زده بود و چیزی را به سمیرا توضیح می داد که با دیدنم وقفه ای بین حرفش انداخت و سلامم را پاسخ داد . -میخوابیدی بهار جان، سمیرا بهم گفت کل دیشب و بیدار بودید و سبزی پاک می کردید . با سرفه های پی در پی عماد، توجه همگی به آن سو جلب شد. با همان لباس هایی که دیشب بر تنش بود، دست به دیوار تکیه داده بود و مکرر سرفه می کرد . چشمانش سرخ بودند و موهایش در پیشانی اش ریخته بود، علی با دیدنش از جا برخواست و به سوی او رفت . -چت شده پسر؟ سرش روی گردنش سنگینی می کرد و حال بدش آشکار بود . -خوبم آب میخوام ... صدایش نیز گرفته بود، علی دست دور بازویش انداخت. -آره معلومه خوبی، بیا ببینم. ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #سنگ_کلیه✅ #ارسالی_اعضا ❤️ 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 "روش اب کردن سنگ کلیه با گیاه بنسر با مزاج گرم پنجاه یا صدگرم گیاه بنسر را گرفته روزی به اندازه یک تا سه قاشق غذاخوری بنسرراشسته و سپس انرا دریک لیوان به مدت ۱۲ ساعت خیسانده و سپس یکربع جوشانده و هرروز به این روش ناشتا بدون عسل و یا نبات با مزه تمام میل کن این گیاه باذن خدا بشدت سنگ بلغمی کلیه ها را اب میکند سنگ کلیه : علل ایجاد سنگ کلیه : مصرف گوشت و پروتئین بیش از نیاز بدن (به خصوص گوشت گاو و گوشت های یخ زده ) ، مصرف مواد نشاسته ای بدون سبوس ، نمک ، قند و شکر ، پنیر ، چای ، قهوه ، نسکافه ، دخانیات ، مواد غذایی کنسروی و انواع فست فود ها، شیرینی جات سنتی ، قنادی و صنعتی ، پرخوری و عدم تحرک ، عدم استفاده از رقیق کننده ها ( رقیق کننده ها شامل : انواع سبوس و جوانه ، بعضی از سبزیجات ( مثل جعفری ) و میوه های قرمز و … ) ، تعریق زیاد ، مصرف ماست و دوغ همراه با غذای پروتئینی و نشاسته ای ، بستنی ، آب یخ و تمام نوشیدنی هایی که با یخ مصرف می شوند و … درمان سنگ کلیه : بهترین دارو برای درمان سنگ کلیه: ۱ . مصرف سیاه دانه و عسل هر شش ساعت یک قاشق مرباخوری ( نسبت یک واحد سیاه دانه آسیاب شده که بلافاصله با سه واحد عسل باید ترکیب شود. سیاه دانه آسیاب شده در مجاورت هوا نباید قرار بگیرد.) ۲ . مصرف سبوس جو و سبوس برنج ارگانیک به صورت نوشیدنی ۶ لیوان در روز ( یک قاشق غذاخوری سبوس جو یا پودر سبوس برنج ارگانیک در یک لیوان آب جوش ۵ دقیقه بجوشد یا ۲۰ دقیقه دم بکشد. ) "سینوزیت درمانی بر مبنای طب سنتی درمان سینوزیت، گیاهان زیر را باهم بجوشانید و به مدت ۷ شب هنگام خواب میل کنید: گـــل گاو زبان اسطوخودوس مــرزنجوش گل بابونه آویشن گلبرگ های گیاهان فوق باید دم نوش شود و از جوشانده پرهیزشود مگر ساقه گیاهان جوشاندن شود دو قطره از روغن پونه کوهی را در نیم فنجان آب بجوشانید و بخار آن را تنفس کن این کار رو تا رفع عفونت سینوس‌ها انجام بده عزیز 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی بالشتی از کمد دیواری بیرون کشیدم و روی زمین انداختم. کل تخت را عمران اشغال کرده
🍃🍃🌸🍃 گفت و او را به سوی اتاق عمران برد. یقینا از آب سردی که عمران دیشب بر سر و تنش گرفته بود، سرما در جانش نشسته بود. با صدای بلند علی که لیوانی آب درخواست می کرد، ناچار بلند شدم . سمیرا قابلمه به دست از خانه بیرون رفته بود . لیوان آب را در بشقاب گذاشتم و به سوی اتاق رفتم. کبری خانم نیز به دنبالم می آمد. با ورودم به اتاق هوای سرد به صورتم هجوم آورد . علی لحاف را روی تن عماد کشیده بود و شماتت گرانه نگاهش می کرد . لیوان را به دستش دادم که کبری خانم جلوتر آمد . -علی جان پسرم پاشو، پاشو بخار ی اینجا رو روشن کن برادرت سرما خورده آب که کاری براش نمی کنه . علی با وجود فوران عصبانیتش، محجوبانه پاسخ زن عمویش را داد. هر چه او خوددار و صبر بود، عمران و عماد کله خراب و یک دنده بودند . -چشم زن عمو، الان . طبق گفته اش برای روشن کردن شوفاژ اقدام کرد و کبری خانم بعد از اطمینان خاطر برای تهیه ی جوشانده ی گیاهی به آشپزخانه رفت . عماد چشمانش را بسته بود و لرزش بدنش از زیر لحاف آشکار بود . -عمران خوابه؟چشم از عماد گرفتم . دیدنش منقلبم می کرد او همانی بود که آبرویم را در شهر برده بود آن هم فقط به خاطر کینه و نفرتشان از پدر و برادرانم... لیوان را از روی پاتختی برداشتم . -بله فکر کنم خواب باشه . در برابر اصرارهایش برای خوابیدن در کنارش، کمک به سمیرا را الویت قرار داده بودم اخم هایش در هم گره شده بود و نمی دانم بعد از آن خوابیده بود یا نه ... علی نگاهی کج و معوج به چهره ی سفید شده ی عماد انداخت . -با تو وقتی خوب شدی حرف دارم . گفت و به سراغ عمران رفت . کبری خانم در آشپزخانه مشغول دم کردن جوشانده بود و از مادر سمیرا خبری نبود . برای رفتن به اتاق به قدری عجله داشتم که لیوان را روی اپن رها کرده و به طرف اتاق پا تند کردم . عمران روی زمین به خواب رفته بود اما علی چنان عصبی بود که نمی توانست به آرامی برادرش را بیدار کند. چند باری صدایش زد اما وقتی واکنشی از او ندید در نیمه باز اتاق را به هم کوبید که عمران هراسان از جا پرید . با دیدن علی و منی که به تازگی در گوشه ی دیوار ایستاده بودم، دستی میان موهایش کشید . -چخبرتونه؟علی انگشت اشاره اش را بالا آورد و یک نفس و بی وقفه گفت : -دیشب کدوم گوری بودید؟ هیکل عماد چرا بو گند میده؟ عمران بالشت را پشت سرش به دیوار چسباند و بی آن که اخم از روی پیشانی اش کنار برود، به دیوار تکیه زد . -گ...وه یکی دیگه خورده من باید جواب پس بدم؟ علی سری تکان داد، حسابی از کوره در رفته بود که آن گونه بی حد و مرز برادرش را توبیخ می کرد. خوب از احترامی که نزد عمران داشت باخبر بود که این گونه می تازید . -آره تو باید جواب پس بدی، مگه تو مجردی؟ گذشت اون دورانت که یه سر و یه تن بود الان زن داری، زندگی داری تو رو چه به شب گردی با پسرای مجرد؟ عمران با لبی کج شده، زانویش را جمع کرد و مرا سییل نگاهش قرار داد . -پس چغولی منو کردن پیشت ! علی متاسف سری برایش تکان داد . -نه مردحسابی اگه کار به چغولی می کشید الان همه چی انقدر خوب نبود، بدبختی اینه دختر ساده مردم و مچل زبون نفهمی مثل تو کردیم اما مطمئن باش این رویه رو ادامه بدی اونم شاکی میشه و اگه شاکی بشه این زندگیی که داری کم کم رو به نابودی میره . براق شدن عمران را ندیده گرفت و عقب گرد کرد . -بار آخر دارم بهت تذکر میدم عمران، سر و گوشت نجنبه . من برای حد و مرز تعیین ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ 🌹سلام خسته نباشید ببخشید میشه پیامم رو بزارید تو کانال شاید کسی بتونه راهنماییم کنه ممنون من کیست بارتولن یا همون کیست واژن دارم خیلی درد و سوزش داره اذیتم میکنه آیا کسی بوده این مشکل رو داشته باشه و درمانش کرده باشه لطفا بگید چطوری درمانش کردید سپاس🙏🏼 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸