آقاجان خودم دارم به ضعفِ خودم،
به ذلتِ خودم، به کوچیکیِ خودم
در مقابلِ شما اعتراف میکنم.
امشب شبِ قدر و شهادتِ شماست...
امشب یه آغوش نه!
یه نگاه و نظر نه!
یه گوشه نگاه!
فقط یه گوشه نگاه کن بهم!
یه نگاهِ گذری و سَبُک!
همین من رو سلمان میکنه...
مگه قنبر رو چطور صید کردی؟
مگه سیدالشهدا وَهَب رو چطور صید کرد؟
یا زهیر؟ یا یزید بن یزید؟ یا حر؟
با یه گوشه نگاه...
شما یه گوشه نگاه کنی کارِ من تمومه
و بارم رو بستم و به سر منزلِ مقصود رسیدم..
در زمانِ عمر بن خطاب، طبقِ معمول
عمر یه بدعتی گذاشت و نمازی خلق کرد
و مشغولِ خوندنِ نمازِ بدعتی بودن.
یکی از شیعیانِ مولا رسید خدمتِ مولا
و عرض کرد:
فلان فامیلم در بینِ اون هاست!
یه کاری کن او نجات پیدا کنه و محبِ تون بشه...
آقا مضمونا فرمود: کدوم یک از افراده؟
عرض کر: فلانی
و به آقا اون فرد رو نشون داد
و آقا فقط با گوشه ی چشم گذری و در لحظه یه نگاهی به اون شخص کرد
و نگاهش رو برداشت!
دیدن اون شخص به ناگاه زانو زد
و از اون جمعِ بدعت گذار خارج شد
و رسید خدمتِ مولا#علی و او رو به آغوش کشید.
به مولا عرض کرد:
تا همین حالا بدترین فرد برایِ من شما بودی!
نمیدونم چه بر من گذشت که
یهو محبتت در دلم نشست...
زهیر هم همین بود که خودتون دیگه بارها شنیدید ماجراش رو و تکرارش نمیکنم.
از علی بیزار بود اما با گوشه نگاهی فداییِ او و خاندانِ او شد..
به مولا میگفتن آقا شب که نمیخوابی!
از بس که به نماز و عبادت می ایستاد یا به امورِ فقرا رسیدگی میکرد.
قنبر میگه: من یه شب خواب بودم و ناگاه بیدار شدم دیدم تنورِ خونه روشنه و مولا پایِ تنور ایستاده و در تدارکِ تهیه یِ نون هست.
قنبر بلند شد و رسید خدمتِ مولا عرض کرد:
آقا اگه نون میخواید خب به ما بگید!
من یا فضه، خب ما اینجا هستیم برایِ چی؟
مولا مضمونا فرمود:
یکی از این یتیم ها گفت دلم نونِ گرم میخواد...
خودم خواستم براش نون بپزم،
تو برو بخواب قنبر...
به مولا#علی گفتن شبا که خواب نداری!
روز هم که خلیفه ای و مشغولِ امورِ مملکتی و دائم در حالِ تحرک و فعالیتی! حداقل بعد از ظهر کمی بخواب که خسته نشی...
جوابِ مولا رو ببین اصن الله الله!
مضمونا فرمود:
اگه بخوابم و یه گرفتار بخواد بیاد پیشم و بگه الان علی خوابه نمیتونم برم پیشش! و نیاد و زمانی رو گرفتار بمونه...
اگه اینطور بشه من جواب خدا رو تویِ قيامت چی بدم؟ من دوره میگردم که هر کسی گرفتاری داره من رو راحت ببینه...
الله اکبر..
آفتاب بیخِ دیوارِ کوفه بود!
سایه نداشت!
وسطِ روز!
اونم آفتاب کوفه و عراق که آدم رو از پا در میاره!
اونایی که پارسال اربعین رفتن شاید بیشتر میفهمن چی میگم..
اون گرما رو یه کمش رو چشیدیم اونجا..
آفتاب چسبیده بود به دیوار..
میگه مولاعلی رو دیدم کنار دیوار اون وقتِ روز
و تویِ این هوایِ مَهیب ایستاده...
گفتم: آقا اینجا چیکار میکنی؟
فرمود:
اینجا ایستادم اگه کسی کمک بخواد بهش کمک کنم...
الله اکبر..
وجدانا علی معیارهای انسانیت رو جا به جا کرده
طوری که ما راجع به شیعه بودن که هیچ،
حتی نمیتونیم بگیم انسانیم!
هر کسی بهمون زنگ بزنه و کار داشته باشه و حالش رو نداشته باشیم می پیچونیمش و ردِ تماس میدیم و سایلنتش میکنیم که مزاحمِ خواب یا استراحت یا کارمون نشه!
اما گرفتار به علی مراجعه نمیکرد
بلکه علی دنبالِ گرفتار میگشت و بهش کمک میکرد.
اگه این انسانیت هست حقیر با انسانیت هم کلی فاصله دارم چه برسه به شیعه بودن...
یا #علی
دست ما را بگیر...
راشِدون
من روحِ نمازِ مومن هستم و مقصود از حی علی الصلاه و حی علی الفلاح و حی علی خیر العمل من هستم... ❞حضر
.
اذان میگویند
اشهد انّ علی ولی الله...
راشِدون
آفتاب بیخِ دیوارِ کوفه بود! سایه نداشت! وسطِ روز! اونم آفتاب کوفه و عراق که آدم رو از پا در میاره! ا
.
خَيرُ النّاسِ مَنِ انتَفَعَ بِهِ النّاسُ ..
❞رسول الله
حدودا در این اوقات بود که در اثرِ مسمومیتِ ناشی از سَمِ شمشیر، پاهایِ مبارکِ مولاعلی به سرخی تغییرِ رنگ داد و اونجا بود که از بهبودیِ او ناامید شدند.
پس فرزندانش گِرداگِردِ بسترِ او جمع شدن و مولاعلی با هر یک از اعضا خانوادش وداع کرد...
💔🏴
لا یوم کیومک یا اباعبدالله...
یه دستوری از آیت الله فاطمینیا
برای شب های قدر گفته شده
که خب خیلی تاکید داشتن روی اینکه انجامش بدید و اگه ندید کلاه سرتون میره..
خیلی ساده ست..
یکبار واقعه
یکبار توحید
۷ بار یاالله
بعدش هرچی میخواید، بخواید..
@HANANGRAPHI1_4176435341.mp3
زمان:
حجم:
3.7M
تمااااامِ دلخوشیِ زندگیِ من این است....