رستا
✅از آزاده و ستاره و زینب تا ریحانه 🌱رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
🔸قصه تولد یک دختر🔸
از آزاده و ستاره و زینب تا ریحانه...
یکسال پیش، درست همین روزها بود که تلفن زنگ خورد.
آزاده بعد از کلی بالا و پایین شدن، توی سهراهی تولید و چاپ و انتشار دست به زانو نشسته بود. مامان که از پشت تلفن گفت قم هستیم، یک لحظه تمام عمر چندسالهام را مرور کردم تا خط و ربطم با خانممعصومه را پیدا کنم. گیجوویج بودم ولی یکباره خواستم تا برای تولد آزاده سفارشی دعا کنند.
چند روزی از آن تماس تلفنی نگذشته بود که آقای ج اولین تصویر را از نوزاد جدید مقابل سردر غرفه انتشارات راهیار برایم فرستاد.
اولین روزهای تولد آزاده در نمایشگاه کتاب تهران گذشت و یکی دو هفته بعد، خانم دکتر ک تماس گرفت و پیشنهاد داد فرداروز، به مناسبت تولد خانممعصومه، رونمایی کتاب آزاده در جلسه شورای شهر اصفهان برگزار شود... .
شاید در این یکسال، بارها مسیر تولد آزاده و زینب و ستاره را توی ذهنم مرور کرده باشم. زمانی که صفحات تصویرگرها را یکییکی زیر و رو میکردم و از طراحها اتود میخواستم.
مسیر چند ماهه تولد آزاده برای من سختتر از یک دوره بارداری نهماهه گذشت.
روزهایی که با مژده عبدالحسینی بر سر چشمها و بینی و لباس و موهای آزاده و زینب و ستاره چت میکردیم تا به کاراکتر دختر ایرانی برسیم، راه پرپیچ و خمی بود.
بعدتر اما که مژده با خبرگزاری مصاحبه کرد و گفت برای طراحی کاراکتر آزاده از شخصیت دخترخالهاش الهام گرفته، خوشحالتر شدم.
روزی که طراحیهای مژده از لباسهای محلی زنانه ایرانی را دیدم، بیشتر ذوق کردم و آخرین بار موقعی که تصویر دختر گوشواره قلبی کاپشن صورتی توی صفحهاش به چشمم خورد، بال درآوردم.
🔺اصفهان، اردیبهشت۱۴۰۳
#پیش_به_سوی_تولیدات_دخترانه_ایرانی
#اینجا_همه_چیز_دخترانه_است
#آزاده_یکساله_شد
#آبگینه_به_مهمانی_میرود
#آزاده_کارآگاه_میشود
#مژده_عبدالحسینی
💫مجموعه آزاده در سرزمین رویان را از انتشارات راهیار در نمایشگاه کتاب تهران تهیه کنید.
🌱 رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
🌱 انتشارات راه یار، ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
🌐 @rasta_isfahan
🌐 @raheyarpub
🔸 قصه تولد یک دختر(۲) 🔸
از بزهایی که شیر جادویی دارند تا دختری که کارآگاه میشود
اسمش گلپر بود. گرچه در ارزیابی نهایی این اسم رد شد اما من و پسرها آنقدر با او انس گرفته بودیم که بین خودمان گلپر صدایش میزدیم.
آزاده را میگویم؛ دختربچهی زیرک بختیاری که سر و کارش به دنیای شگفتانگیز رویان و سلولهای بنیادی میافتد.
روزی که خانم صفائیه پیشنهاد نوشتن کتابِ کودک در حوزهی پیشرفت را به من داد، یاد سوالهای وقت و بیوقت مهران افتادم: "مامان نانو چیه؟ مامان ما چندم دنیاییم توی هایپرسونیک؟ توی چی اول دنیاییم؟ سلول بنیادی یعنی چی؟ انرژی هستهای به چه درد میخوره؟"
میدانستم دنبال موضوع "صندلی صمیمیت" میگردد. زمان ما این چیزها مد نبود. فوق فوقش انشاء میخواندیم سر کلاس. آنهم با موضوعی که به جبر معلم انتخاب میشد. مهران اما خودش دنبال موضوع میگشت. مطالب شگفتانگیزی که بتواند پُزش را جلوی دوستانش بدهد که: ببینید من چه اطلاعاتی دارم.
و البته آنها را در این افتخار شریک کند که: ببینید کشور ما چندم دنیاست!
تا این که یک روز ضربهی نهایی را به پیکر بیانات من در باب پیشرفتها زد و پرسید: "مامان! چرا ما مثل بقیهی کشورا راحت پیشرفت نمیکنیم؟ چرا اینقدر سختی میکشیم واسه جورکردن یه وسیله یا قطعه!"
گفتم چون آنها تحریم نیستند. چون با آمریکا دوست و متحدند. پول هنگفت میدهند و تکنولوژی میخرند. اگر هم خودشان چیزی بسازند، آمریکا باید بگوید که چطور و کجا و با چه قیمتی استفاده کنند. به کی بفروشند و به کی نه؟
ما رسیدهایم به بومیسازی، به خودکفایی.
توضیح هرکدام از این کلمات زمان میبرد اما ارزشش را داشت.
نوشتن از پیشرفتهای مرکز پژوهشی رویان همان روزها به من پیشنهاد شد.
پشت صحنهی هر نوآوری و اختراعی که دکتر محمدحسین نصر بزرگوار و تیمش ثبت کرده بودند داستانی زیبا وجود داشت که میشد قصهی شبش کرد. میشد پُز چندم دنیا بودنش را داد. میشد مثل پرچمی با آن دور افتخار زد.
سلولهای بنیادی بیماران قلبی را نجات میداد.
گونههای جانوری در حال انقراض را شبیهسازی و احیا میکرد.
درمان ناباروری و بیماریهای غضروفی بود.
این که میتوانست به داد یوز ایرانی و قوچ قامیشلو برسد، داستان جذابی میشد.
گلپر از دل همین رویاها زاده شد. آزاده را میگویم. همین دختر زیرک روستایی که کلی سوال دور سرش پرپر میکند.
تلاش کردم از دل کنجکاویهای او داستانی جذاب برای بچهها روایت کنم. گاهی لبخند بر لبشان بنشانم و گاهی گره بر ابرویشان. و سرآخر شادمانشان کنم از این که ایران عزیز، درد و رنج مردمانش را با فناوریهای بومی خودش درمان میکند. بیمنت دیگران.
میدانم کتاب، کموکاستی زیاد دارد. میدانم که این مجموعه باید دنبالهدار باشد و در جلدهای بعدی آرامآرام مطالب علمی را هم چاشنی متن کند، میدانم و میدانم اما به قول مادر عزیزم بانو عصمت احمدیان:
"شما خوانندگان عزیز صبوری بفرمایید"
#آبگینه_به_مهمانی_میرود
#آزاده_کارآگاه_میشود
#آزاده_یکساله_شد
مجموعه *آزاده در سرزمین رویان* را از غرفه راهیار در نمایشگاه کتاب تهران میتوانید تهیه کنید
✍ نورالهدی ماهپری
🌱رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
🌱 انتشارات راه یار، ناشر فرهنگ اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
🌐@rasta_isfahan
🌐@raheyarpub
🔸قصههای دنبالهدار، شخصیتهای ماندگار
💫دختر کوچولو کتاب آزاده را که داخل قفسه دید، به مادرش نشان داد و با ذوق گفت: "آزاده"
داشتم کتابهای دیگر را برای مادرش توضیح میدادم که مادر گفت: "دخترم عاشق آزاده است. کتاب آزاده کاراگاه میشود را خیلی دوست داره."
توی غرفه را نگاه کرد و پرسید: "جلد دیگر این کتاب نیامده؟"
گفتم: " انشاالله به زودی چاپ میشود ولی آبگینه را هم خوانده؟"
پرسید: "آبگینه چیه؟"
گفتم: " این کتاب، جلد اول مجموعه آزاده است."
دختر کوچولو که داشت به حرفهای ما گوش میداد، همین که متوجه شد کتاب آبگینه هم به کتاب آزاده مربوط است، کتاب را سریع برداشت."
انگاری از انتخاب خودش، بین آن همه کتاب کودکی که مادر برایش انتخاب کرده بود، راضیتر بود.
✍ زهرا مطلبی
#آزاده_در_سرزمین_رویان
#آزاده_یکساله_شد
#آزاده_کارآگاه_میشود
#آبگینه_به_مهمانی_میرود
🔻 برای تهیه این کتاب در اصفهان میتوانید با شماره 09130307937 تماس بگیرید.
🌱 رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
🌱 انتشارات راهیار، ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
🌐 @rasta_isfahan
🌐 @raheyarpub