eitaa logo
رواق ۲ ( مدارس ناحیه ۲ )
1.9هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
15.8هزار ویدیو
1هزار فایل
🌐 کانال روشهای تدریس، خلاقیت‌های آموزشی و پرورشی و فعالیت‌های مدارس 👨‍💻 ارتباط مستقیم با ادمین: کانال اطلاع‌رسانی اداره آموزش و پرورش ناحیه ۲ قم: @ravagh2 سایت اداره آموزش و پرورش ناحیه ۲: https://n2-qom.medu.gov.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
ابیاتی از قطعه«گلِ همیشه بهار» م رضاچراغی آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است زَهرست و کَربلا و غریبیست قصّه اش پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است کوتاه سوره ای که بلندست جایگاه وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است آسیه و شهیده و صدیقه و بتول هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات، الحق که ذوالفقار علی یازده سر است سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خوانده ای؟ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است! ماندم که خلق، از چه زمین جست وجو کنند؟ وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش رحمت به مادرم که به نامت معطر است هرگز جهان به فهم تو نایل نمیشود. خاموش میشویم که خاموش بهتر است ..... محمدرضا چراغی ادبیات فارسی ناحیه۲ نسیم آشنا
سروده محمدرضاچراغی مجموعه خلوت عشق «شرح آرزومندی» سحر دو دست دعا و هزار سوگند است بـیا که منتظرت جمعه آرزومنـد است سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود کـدام آب شناسـی رفـیق اسـپند است؟ به بوستان محبّت که باغبان می گفت نجستم آنکه ز خصلت به دوست مانند است چه دوستی که نشانی نداده ای ، حتّی نیامدیّ و نگویی فـراق تا چـند است تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر که بی قرار دلم مسـتحقّ این بند است تنت درست خدایا سرت سلامت باد دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟ دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند مگر ظهور تو«مهـدی» امید پیونداست ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلـشاد به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است # سروده م رضاچراغی ادبیات فارسی ناحیه۲ خلوت عشق شعبان ۱۳۸۴#
«شرح آرزومندی» سحر دو دستِ دعا و هزار سوگندست بـیا که منتظرت جمعه آرزومنـدست سپندِ چشم ز اشکِ شبانه روشن بود کـدام آب شناسـی رفـیقِ اسـپندست؟ به بوستانِ محبّت که باغبان می گفت نجستم آنکه ز خصلت به دوست مانندست چه دوستی که نشانی نداده ای، حتّی نیامدیّ و نگویی فـراق تا چـندست تو پایِ ما بگشا از چه می کنی زنجیر که بی قرار دلم مسـتحقِّ این بندست تنت درست خدایا سرت سلامت باد دگر سخن به جزین از تو با خداوندست؟ دلِ شکسته یِ ما را چه کس دهد پیوند مگر ظهورِ تو «مهـدی» امید پیوندست ز ناله ها و غمِ دل مگر شوم دلـشاد به صدقِ گفته «چراغی» همیشه خرسندست م رضاچراغی ادبیات فارسی ناحیه۲ خلوت عشق
ابیاتی از قطعه«گلِ همیشه بهار» م رضاچراغی آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است زَهرست و کَربلا و غریبی ست قصّه اش پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است کوتاه سوره ای که بلندست جایگاه وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است آسیه و شهیده و صدیقه و بتول هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات، الحق که ذوالفقار علی یازده سر است سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خوانده ای؟ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است! ماندم که خلق، از چه زمین جست وجو کنند؟ وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش رحمت به مادرم که به نامت معطر است هرگز جهان به فهم تو نایل نمیشود. خاموش میشویم که خاموش بهتر است ..... محمدرضا چراغی ادبیات فارسی ناحیه۲ نسیم آشنا
پاس رشادتهای همه شهیدان وطن وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ از قطعه ی(بی نشان های جاوید) سروده محمدرضاچراغی برگِ نگاهت از خطوط خنده خالیست آرام گر افتاده ای از بی سوالیست اینجا هوایِ سیمهایش خار دارند بویِ شهیدی در خیال این حوالیست در عکسهایِ قهوه ای رنگِ خدا هم سرخ است یادِ عاشقان، رخسارها هم لبخندهایِ معرفت سرخند اینجا جاریست در قلبِ زمین «عشق و تو» با هم سربندِ یاسقّا یلِ ام البنین بود کرب و بلا هر جا و هر شب، اربعین بود بی پا و سر، بی بال طی الْارض کردن پروازهای عشق اعجاز آفرین بود رازی که آن نیزارها تردید کردند داغ جنون را در دل خورشید کردند در پشتِ تنهایی، درونِ سنگر نور از بی نشانی نامِ خود جاوید کردند بیت الغزلهای جدایی را سرودند زنجیرِ(من کی هستم) از گردن گشودند رزمنده شعر و واژه اش از جنس خاکست امشب فرشته ها ز جنسِ خاک بودند..... خاکستر ققنوسها، ای خاک هستی بر عهدها دستی که دادی، پای بستی هر رنگ و هر فرهنگ و قومی هم که باشی با استقامت پشت فرداها شکستی حالا دفاع از امّت و آل حَرم شد رسمِ علمدارِ مقاومت عَلم شد یعنی که «بَلْ أَحْيَاءُ عِندَ رَ‌بِّهِمْ» هم تا مهدی این جامِ شهادت دم به دم شد «نصرمن اله» رمز پرچمدار عشق است از سر به پا آوارگی اسرار عشق است آزاده برگشتی تو در آغوش میهن تشنه به قربانگاه بردن کار عشق است سی سال حالا انتظار هر حضوریم ما میزبان قهرمانان ظهوریم مجنون، شلمچه، العماره، فاو، فکّه ما پیرو خط مقدم خط نوریم شیطان اگر باغ بهشتت وعده دادست اینجا لباس دوستی بر تن نهادست من با تو می مانم تو با من ای برادر اسرار پیروزی میهن، اتحادست دشمن ردای حضرت یعقوب دارد بد را به چشم ظاهرت مطلوب دارد ما امت پیغمبریم و با حسینیم مگذار عیسای تو را مصلوب دارد..... محمدرضاچراغی ادبیات فارسی ناحیه دو قم
ابری که در مدینه نهان شد ز دیده ها بارش گرفت در حرم مشهد الرضا امام رضا مطلع قصیده قدمگاه: کشیده رخت بلا از جوار آل عبا کجا که مانده جوادت، بغل بگیر و بيا ببسته لب ز سخن یک سخن بگو بامن که هشتمین در جنّت، شفیع خلق رضا ولیّ عهد مصائب، معلّم سلطان کلید باب حوائج، علیِ بِنْ موسی فروغ آینه ی عشق و وادیّ الطاف حدیث ضامن آهو به ظاهر و معنا... ... ابیات محمدرضا چراغی ادبیات ناحیه۲ نسیم آشنا
شاعران عرب و فارسی گوی مادح امام رضا ع ادبیات فارسی ناحیه۲ ۱. اولین شاعر عرب در مدح و منقبت امام رضا ع:(سید اسماعیل حمیوی) یکی از شاعران صدر اسلام، به نام سید اسماعیل حمیوی. این شاعر نزدیک به هشت سال پیش از امامت امام رضا، یعنی حدود سال 178 در گذشته است. سید اسماعیل حمیوی در خانواده‌ای بزرگ شد که دشنام دادن به اهل بیت را افتخار خود می دانستند. سید اسماعیل دوران اوج شاعری خود را در دوره امامت امام صادق می‌گذراند. وقتی خبر به حضرت صادق می‌رسد، او به دلیل احترام شاعران بین اهل بیت، به عیادت این شاعر می‌رود. همین مسئله باعث آغاز مراودات بین امام صادق و حمیوی می‌شود و به مذهب تشیع می‌گرود. در دیوان او قصیده‌ای هست که از خانواده‌اش اعلام برائت می‌کند. یکی از تقاضاهای امام صادق از حمیوی سرودن قصیده‌ای بود که نام تمام ائمه در آن ذکر شود. از آنجا که نام این بزرگان از آغاز خلقت مشخص و معلوم بوده است، امام صادق نام تمام امامان پیش از خود و بعد از خود را به حمیوی می‌دهد و در یکی از این ابیات هم به نام امام رضا اشاره می‌شود. شاعر بعدی کسی به نام اشجع سلمی است. این فرد ملک‌‌الشعرای دربار هارون‌الرشید بوده است. او را ثروتمندترین شاعر روزگار خودش می‌دانند و او از راه سرودن شعر در مدح خلفای عباسی، به این ثروت رسیده بود. در دیوان او قصیده‌ای هست که درباره شهادت امام رضا است. البته به علت وجود اختلاف در سال فوت این شاعر، ممکن است این شعر از او نباشد. البته باید  توجه داشت تعداد اشعاری که در زمان عباسیان در مدح امام رضا سروده شده است، به علت سانسورهای خلیفه عباسی بسیار کم است.» شاعر دیگر ابونواس است. این شاعر ایرانی که در اهواز متولد شده است، به سرودن شعرهای غیراخلاقی معروف است؛ اما یک شعر درباره امام رضا در دیوان او وجود دارد که در پاسخ به سوال کسی که پرسیده بود، چرا شعری برای امام رضا نمی‌گویید، سروده شده است. شاعر بعدی کنیزی است که در دربار هارون خدمت می‌کرده است. در یک مهمانی هارون به او می‌گوید شعری در مدح من بگو. اما کنیز شعری در مدح امام رضا می‌گوید. دعبل خزایی نیز در این جریان قابل‌ذکر است. او شاعری شیعه‌‌مذهب است و به شاعر داربردوش معروف است. او قصیده معروف مدارس آیات را در ولایت اهل بیت، به‌ویژه امام رضا است،می‌سراید. به طور كلی، سرايش شعر مدح و مرثيه برای اهل بيت(ع)، از نيمه دوم قرن اول هجری بالا گرفت و در قرن دوم و از آن پس در قرون بعد، در قالب شعر عربی، به طور بی‌‏امان ادامه يافت. در ميان انبوه اين قبيل اشعار، نام شاعران بنامی چون سيد حميری، كميت بن زيد اسدی و دعبل خزاعی درخشش ويژه‌‏ای دارد. در ميان كهن‏ترين شاعران ايرانی از قرن پنجم به بعد، از اين قبيل اشعار ستايش‌‏آميز بسيار داريم. در اين ميان، نام چند نفر از اين شاعران برجسته، درخشش ويژه‌‏ای دارد. اشعار لطيف برخی از اين شاعران به گونه‌ای است كه تذكره‌نويسان را به خطا انداخته و رأی به شيعه بودن آن‌ها داده‌اند.
# برگزاری_ میز_ کتاب ادبیات _محترم_ سرکار_ خانم صادقیان # دبیرستان _معصومیه ۱ # آبان_ ۱۴۰۲
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا خاکستر ققنوسها، ای خاک هستی بر عهدها دستی که دادی، پای بستی هر رنگ و هر فرهنگ و قومی هم که باشی با استقامت پشت فرداها شکستی شیطان اگر باغ بهشتت وعده دادست اینجا لباس دوستی بر تن نهادست من با تو می مانم تو با من ای برادر اسرار پیروزی میهن، اتحادست وقتی تبر دادند دست بید مجنون یعنی که باید خون خورد رگهای زیتون شمشادهای زخم خورده شاد گردد روزی که بشکست و بخشکد شاخ صهیون دشمن ردای حضرت یعقوب دارد بد را به چشم ظاهرت مطلوب دارد ما امت پیغمبریم و با حسینیم مگذار عیسای تو را مصلوب دارد..... ادبیات ناحیه۲ قطعه بی‌نشان‌های جاوید نسیم آشنا
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازی کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ... عرفه، ذکر حبیب است و هفت شهر عشق و عرفان «مزار دل» ای مــاهِ برقـرار، نه ای بر مـــدارِ من هر صبح و شام روزِ من و روزگارِ من قندیل بست آه ز سردیِّ محرمان خشــکید سـاقه ی سخن میوه دارِ من ذکرِ حبیب و صحبتِ یاران حدیث ماست بشنو رسید نوبت شبهـــای تارِ من انت الّذی کَفیْتَ وَ انتَ الذی هَدیْتْ انشاتَنی اعطیتنی، پروردگارِ من یک سُفره با زمانه نشستم به آشتی قدری خبر نشد ز دل بیــــــقرارِ من چـِــل شب بر آستانه ی وادی سلامِ عشق گشتـم به انتظار و نگشت انتظارِ من بـــویِ تبرّک از رخِ محبوب دیده ایم هشـــــدار! زیر پا نکنی لِه غبارِ من این فرصتی که در رهِ گلزار ممکن است من آن گُلم که پرپر و ماندست زارِ من جـز سبزه نیست «چراغی» دعات گو آری همین گیاه ببوسد مــــزارِ من خلوت عشق محمدرضا چراغی ادبیات ناحیه ۲
برگزاری از ۱۲ بهمن ماه تا ۳۰ بهمن ماه با حضور پر شور آموزان یک ناحیه ۲ در این مراسم : آقای طین آور : آقای واعظی پرورشی: آقای فتحی
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازی کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ... عرفه، ذکر حبیب است ای مــاهِ برقـرار، نه‌ای بر مـــدارِ من هر صبح و شام، روزِ من و روزگارِ من قندیل بست آه ز سردیِ محرمان خشــکید سـاقه‌ی سخنِ میوه‌دارِ من ذکرِ حبیب و صحبتِ یاران حدیث ماست بشنو رسید نوبتِ شبهـــای تارِ من انت الّذی کَفیْتَ وَ انتَ الذی هَدیْتْ انشاتَنی اعطیتنی، پروردگارِ من یک سُفره با زمانه نشستم به آشتی قدری خبر نشد ز دلِ بیــــــقرارِ من چـِــل شب بر آستانه‌ی وادی‌سلامِ عشق گشتـم به انتظار و نگشت انتظارِ من بـــویِ تبرّک از رخِ محبوب دیده‌ایم هشـــــدار! زیرِ پا نکنی لِه غبارِ من این فرصتی که در رهِ گلزار ممکن است من آن گُلم که پرپر و ماندست زارِ من جـز سبزه نیست «چراغی» دعات‌گو آری همین گیاه ببوسد مــــزارِ من ادبیات ناحیه ۲