eitaa logo
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
2.3هزار دنبال‌کننده
425 عکس
59 ویدیو
65 فایل
ارتباط با ما در ایتا: 🆔 @almoftagher آدرس کانال آرشیو دروس در ایتا: 🆔 https://eitaa.com/raveshsonnati2 آدرس کانال آرشیو دروس در تلگرام: 🆔 https://t.me/raveshsonnati2 آدرس وبلاگ برای دانلود صوت‌های درسی: 🆔 http://raveshsonnati.blog.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نکته غرض ما در این کانال،طرح نکات علمی نیست ولی گاهی طرداً للباب پا در کفش بزرگان می کنیم. من جمله،مطلبی است شایع در افواه طلاب و اساتید که به مصدر ،هم ضمیر مذکر برمی گردد و هم ضمیر مؤنث.ببینید: در درس امروز مطول عبارتی داشتیم به این شکل:«أحدهما قابلیة المقام و هو ...». جناب جعفری ضمیر «هو» را به «قابلیة» برگردانده و چنین فرموده:«الضمیر راجع إلی القابلیة،لأنها مصدر صناعيّ و ضمیر المصدر أیّاً کان یجوز فیه التذکیر و التأنیث». ایشان این مطلب را از مرحوم مدرس افغانی گرفته که در شرحشان(ج۳،ص۷) چنین نگاشته اند: «الضمیر راجع إلی القابلیة لأن الضمیر الراجع إلی المصدر یستوي فیه المذکر و المؤنث...». واقع قضیه این است که این مطلبی است نادرست که متاسفانه شایع شده . اینک وجه صحیح مطلب را ببینید: اعلم أنّ معنی قولهم:«المصدر یستوي فیه التذکیر و التأنیث» أنّ المصدر —سواء اشتمل علی علامة المؤنث أو لا—یصحّ أن یحمل علی المذکر و المؤنث،ڪ: زید ضَرْب،هند ضَرْب،زید استقامة،هند استقامة. و لیس معناه أنّه یصحّ إرجاع الضمیر المذکر و المؤنث إلی المصدر مشتملاً علی علامة المؤنث أو لا کما توهّم أکثر الناس.(ابوالفتح در حاشیه شرح میلانی بر مغنی جاربردی). جناب بهاء الدین مختاری نیز کسی که در إنارة العقل مکسوف بطوع هوی،جایز دانسته مکسوفة گفته شود ،رد نموده ،می فرماید: لأنّا نقول معنی قولهم:«المصدر یستوي مذکّره و مؤنثه» أنّه لاتلحقه علامة التأنیث لا أنّه یجوز معاملة المذکر و المؤنث في مسنده و ضمیره مطلقاً ولو کان مؤنثاً لفظیاً کالدلالة و الإرادة و نحوهما. (الفرائد البهیة،ص۱۹۴) 🌾🌾🌾🌾🌾 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @NesabAlsebyan @raveshsonnati
✍🏻 استاد علی مومنی ◾️درد دل های حضرت علی (ع) با پیامبراکرم (ص) بعد از دفن فاطمه زهرا (س)◾️ ✍🏻 تمامی مصیبت های اول مظلوم عالم یک طرف و مصیبت فاطمه زهرا (س) يک طرف. علی "علیه السلام" که مظهر قدرت مطلقه قادر متعال است و بیش از هفتاد جنگ مثل بدر و احد و خیبر و احزاب را دیده و در لیلة المبیت با خوابیدن در جای پیغمبر "صلی الله علیه و آله" ملائکه را مبهوت کرده و در مقابل آن همه ظلم ها و مصیبت ها خم به ابرو نیاورده، پس از شنیدن جان دادن زهرا "سلام الله علیها" با صورت بر زمین افتاد. ✍🏻 هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا "سلام الله علیها"چنین با پیامبر اکرم"صلی الله علیه و آله" درد دل می کرد: سلام بر تو اى رسول خدا، سلامى از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و مهمان توست‌ و چه زود به شما ملحق شد. اى پيامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه كم شده، و توان خويشتن دارى ندارم اما براى من كه سختى جدايى تو را ديده، و سنگينى مصيبت تو را كشيده ام، شكيبايى ممكن است؛ اين من بودم كه با دست خودم شما را در ميان قبر نهادم و هنگام رحلت، جانِ گرامیتان، ميان سينه و گردنم ( آغوشم) پرواز كرد. " انا لله و انا اليه راجعون" ✍🏻 پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد، و رهینه و گرو، به صاحبش رسيد؛ {یعنی زهرا را از من گرفتند و شهیدش کردند} از اين پس حزن و اندوه من جاودانه و شبهايم بیداری خواهد بود تا آن روز كه به نزد شما آیم. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ظلم و ستم و اذیت بر او اجتماع كردند و زهرا را ( که حجت بالغه و ملاک حق و باطل بود) حذف و مثل من خانه نشین کرده و هضم نمودند (هضم یعنی حقش را غصب و قباله فدکش را پاره و به صورتش سیلی و درب خانه اش را آتش و با غلاف شمشیر کتک و بین در و دیوار گذاشتن پهلویش را شکسته و با لگد محسنش را سقط کردند). ✍🏻 با اصرار از فاطمه بپرس، و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير (چون خیلی از دردهای جسمی و روحی اش را به ما نگفت ولی اگر شما با اصرار بپرسی، جریان سقیفه و غصب خلافت و ظلم هایی که به خاطر دفاع از حق من متحمل شد را خواهد گفت) و این ظلم و اذیت ها در حالی شد که هنوز روزگارى از رحلت تو سپرى نشده، و ياد تو فراموش نگشته بود. ✍🏻 سلام من به هر دوى شما، سلام وداع كننده اى كه از روى خشنودى يا خسته دلى نیست، اگر از خدمت تو باز مى گردم از روى خستگى نيست، و اگر در كنار قبرت مى نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد. 📚(نهج‌البلاغه خطبه ۱۹۳) 🏴 اللهم عجل لولیک الفرج 🏴 👉 @Fatemiyeh_alyasin 👉 @raveshsonnati
با عنایت خداوند متعال و یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قصد داریم از امروز، هر روز (به جز جمعه ها) نکته ای بدیع و نو از نکات مهم بلاغی خدمت شما دوستاران دانش ارائه دهیم تا شاید مورد رضایت خدای متعال و معصومان علیهم السلام قرار گیرد. والله الموفق وهو المعین @raveshsonnati
بسم الله الرحمن الرحیم النّکتة الأولی: الغرضُ من تعلّمنا العلومَ البلاغیّةَ التمکّنُ من معرفة أسالیب الکلام وأغراضه وأغراض خصائصه ومحسِّناته لا التمکّن من إیراد الکلام البلیغ. توضیح: برخی گمان می کنند که هدف از آموختن علوم بلاغی مصطلح و رائج توانایی بر بلیغ سخن گفتن است، در حالی که این هدف – با تمام اهمّیت و شرافتی که دارد – با خواندن این علوم تامین نمی شود و نیازمند علوم دیگر و مهارت فردی نیز است؛ بلکه هدف از آموختن این علوم توانایی بر شناخت این سه مطلب است: 1. روشها و انواع گوناگون سخن گویی (هدف علم بیان)، 2. اغراض گوناگون کلام و ویژگیهای کلامی (هدف علم معانی)، 3. آرایه ها و زیبایی های معنوی و لفظی سخن (هدف علم بدیع). @raveshsonnati
النّکتة الثّانیة: بعض کتب النّحو وبعض التّفاسیر وبعض شروح کتب الحدیث أو الدّعاء أیضاً من أهمِّ منابع العلوم البلاغیّة. توضیح: منابع علوم بلاغی و مراجع مسائل آن، منحصر در کتب بلاغی معروف یا غیر معروف اعم از متون و شروح و حواشی نیست، بلکه برخی کتب نحو، تفسیر و شروح حدیث یا دعا نیز از مهم ترین و بهترین منابع و مراجع مسائل بلاغی اند. کتب نحو مانند شرح کافیۀ رضی الدّین استرآبادی و معانی النّحو فاضل صالح سامرّائی؛ کتب تفسیر مانند کشّاف زمخشری و أنوار التّنزیل بیضاوی و شروح و حواشیشان؛ شروح حدیث مانند منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة نوشتۀ محقّق هاشمی خویی؛ شروح دعاء مانند ریاض السّالکین في شرح صحیفة سیّد السّاجدین علیه السّلام نوشتۀ سیّد علیخان حسنی حسینی شیرازی مدنی مکنّی به ابن معصوم. @raveshsonnati
النّکتة الثّالثة: اللّفظ قبل انقسامه إلی الفصیح وغیره ینقسم إلی الصّحیح وغیره. توضیح: بنا بر دیدگاه مشهور، لفظ مستعمل از همان ابتدا به فصیح و غیر فصیح تقسیم می شود، در حالی که بنا بر نظر تحقیق، لفظ مستعمل ابتدا به درست و نادرست و سپس لفظ درست به فصیح و غیر فصیح تقسیم می شود. لفظ نادرست: در زبان فارسی مانند دو واژۀ «دُوُّماً» و «سبزیجات» که درست آن دو «ثانیاً» یا «در مرتبۀ دُوُم» و «سبزی ها» است، و در زبان عربی مانند: «الاَجْلَل» در شعر شاعر: الحمدلله العلی الاجلل لفظ درست فصیح: در زبان فارسی مانند: «به نام خدای مهربان»، و در زبان عربی مانند: «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، و لفظ درست غیر فصیح: در زبان فارسی مانند: «لاد» به معنای دیوار و چینه و عمارت و «بُنْلاد» به معنای بنیاد و پیِ عمارت (در کاربرد امروزی)، در شعر فرالاوی: لاد را بر بنای محکم نِهْ که نگهدار لاد، بُنْلاد است و در زبان عربی مانند: «مُسَرَّج» در وصف بینی شخصی در شعر شاعر: و مُقْلَةً و حاجِباً مُزَجَّجاً و فاحِماً و مَرْسِناً مُسَرَّجاً «(آشکار کرد ...) و حدقۀ چشمی را و ابرویی نازک شده را و گیسویی چون زغال (بسیار مشکی) و بینی ای مسرَّج را» که روشن نیست مراد از مسرَّج در این شعر دقیقا چیست و این غرابت معنایی سبب فصیح نبودن آن شده است. @raveshsonnati
النّکتة الرّابعة: الأصل في الکلام المنفيّ أو المنهيّ المقیّد بقیدٍ أنْ یتوجّهَ النّفي أو النّهي إلی القید خاصّةً دون القید والمقیّد جمیعاً. توضیح: اصل اولی به اقتضای تبادر نخستین در کلام منفی ای که قیدی دارد، این است که نفی تنها به قید بخورد و آن را نفی کند نه هر دوی مقیّد و قید را. (نگ: دلائل الإعجاز نوشتۀ عبدالقاهر جرجانی، ص 183). بنا بر این در آیۀ «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» «الدّخان، 38»، نفی به بازیچه بودن خلقت می خورد نه اصل آن و در آیۀ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» «النّساء، 43»، نهی به نزدیک شدن به نماز در حال مستی می خورد نه به اصل آن. با این حال، گاهی – بر خلاف اصل - نفی یا نهی به هر دو و به تعبیری، به اصل مطلب و ذات مقیَّد می خورد که با قرینه مشخص می شود، مانند آیۀ «ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ» «غافر، 18» که به گفتۀ برخی مفسّران نفی به اصل وجود شفیع برای ستمکاران می خورد نه به خصوص شفیع مورد اطاعت. (نگ: التحریر والتنویر نوشتۀ ابن عاشور تونسی، ج 24، ص 173) @raveshsonnati
اطلاع رسانی تحقیق جدید از کتاب الفوائد الصمدیة و التهذیب دو اثر شیخ بهائی قدس سره 👉 @raveshsonnati
النّکتة الخامسة: قد یُنفی الشيءُ لا لعدمه رأساً بل لعدم کمال وصفه أو انتفاء ثمرته مبالَغةً. توضیح: غالبا وقتی حکمی از ذاتی نفی می شود به دلیل عدم اتّصاف آن ذات به اصل وجود آن حکم است ولی گاهی حکمی از ذات نفی می شود به دلیل عدم کمال وصفش در آن ذات یا بی ثمر بودن آن. (نگ: الإتقان في علوم القرآن نوشتۀ سیوطی، ج 2، ص 135) مانند سخن نویسندگان یا گویندگان در مقام بیان بی فایده بودن مطلب و به درد نخوردن آن: «لیس بشيءٍ»، و مانند نفی شیئیّت (شیء و چیز بودن) در آیۀ: «وَقالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَقالَتِ النَّصارى‏ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتاب‏» «البقرة، 113»، و آیۀ «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيل‏» «المائدة، 68». (نگ: التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) نوشتۀ فخر رازی ج 4، ص 9، وروح المعانی نوشتۀ آلوسی، ج 1، ص 359 وحاشیۀ شهاب خفاجی بر تفسیر بیضاوی به نام «عنایة القاضي وکفایة الرّاضي علی تفسیر البیضاويّ»، ج 2، ص 365). @raveshsonnati
النّکتة السّادسة: ذکروا أنَّ الإنشاءَ کلامٌ لا تَحکِي نِسْبَتُهُ الکلامیّةُ عن النِّسْبَة الخارجیّة. قیل: ذلک لأجل أنّه لیس له إلّا نسبة واحدة هي باعتبارٍ کلامیّةٌ وباعتبارٍ خارجیّةٌ، وقیل: لأجل عدم الحکایة بعد تغایر النسبتین وتعدّدهما. توضیح: معروف است که کلام خبری کلامی است که نسبت کلامی آن از نسبتی خارجی حکایتگری می کند و ناظر به آن است ولی کلام انشائی چنین نیست. حال، پرسش اینجاست که آیا در کلام انشائی مانند «اُنْصُرْ» به معنای «یاری کن» همچون کلام خبری دو نسبت جدا از هم وجود دارد که تنها دلیلی که آن را از خبر بودن خارج میکند همان عدم حکایت و نظارت است یا اساسا تعدّد نسبتی در کار نیست بلکه یک نسبت بیشتر در انشاء وجود ندارد که به اعتبار اینکه از کلام فهمیده می شود، به آن نسبت کلامی گویند و به اعتبار اینکه خارج و واقع حقیقت این کلام همین نسبت است به آن نسبت خارجی گویند؟ در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد. (نگ: مطوّل نوشتۀ تفتازانی ص 38 و 38، اطول نوشتۀ عصام اسفراینی، ج 1، ص 207 تا 209، حاشیۀ دسوقی بر مختصر تفتازانی، ج 1، ص 304 تا 306 ، مُنتقی الأصول نوشتۀ سیّد محمّد روحانی، ج 1، ص 123 تا 154). @raveshsonnati
النّکتة الأولی(۱) عن رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم: "الْمَهْدِیُّ طَاوُوسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ" 📚 (بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۹۰) توضیح: در این عبارت چهار - پنج کلمه ای یکی از زیباترین تشبیه های بلیغ صورت گرفته است. مقدمه: ✍️ تشبیه بلیغ در اصطلاح علمای علم بیان تشبیهی را گویند که ادات تشبیه و وجه شبه در آن حذف شده است. این نوع تشبیه از بالاترین مراتب تشبیه و بلیغ ترین آنهاست، از این رو تشبیه بلیغ نامگذاری شده است. علت والا بودن منزلت و بالا بودن مرتبت آن عمدتا حذف ادات تشبیه است که مشعر به اتحاد طرفین (مشبه و مشبه به) است و دوگانگی و تغایری که از ادات تشبیه استفاده می شود، در این نوع تشبیه نیست، پس گویا مشبه عین مشبه به است نه چیزی غیر آن لکن شبیه به آن. البته برخی حذف وجه شبه را نیز علت دوم این علو منزلت و بلندی مرتبت می دانند که خالی از نقد نیست. برخی نیز این نوع اسلوب را اساسا استعاره می دانند نه تشبیه و برخی دیگر آن را مرتبه ای فیما بین تشبیه و استعاره می دانند که نقد و بررسی این دیدگاه‌ها در جای خود خواهد آمد ان شاءالله. به هر حال آنچه این حدیث شریف بر آن دلالت دارد این است که امام زمان ولی عصر حضرت مهدی فرزند امام یازدهم حسن عسکری علیهما السلام طاووس بهشتیان است. ❓پرسش: حال، وجه شبه چه چیزی است و علت تشبیه حضرت به طاووس چیست و غرض از حذف ادات تشبیه چه می باشد و چه نکته ای در پس اضافه طاووس به اهل الجنه است، پرسش هایی است که پاسخشان در ادامه خواهد آمد ان شاءالله. @raveshsonnati
النّکتة السّابعة: وقع الخلاف في أنَّ الفَصاحة أمرٌ وجوديٌّ یلزم عدمیّاً أو أمرٌ عدميٌّ یلزم وجودیّاً، فقد قیل: تدلّ علی الوضوح والظّهور ویستلزمه الخلوص والنَّقاء من الشّوب، وقد قیل: تدلّ علی خُلوصٍ ونَقاءٍ ویستلزمه الوضوح والبیان. ومن المحتمَل أنّها وُضِعَتْ للوضوح الناشئ من رفع الشوائب کالمضارَعَة الموضوعة للمشابهة الناشئة من الضَّرْع والفطم الموضوع للقطع الناشئ من الرضاعة أی قطع الأمّ ولدها الرضیع عن الرضاعة. توضیح: برخی بر این باورند که واژۀ فصاحت در لغت به معنای روشنی، آشکاری و هویدایی است که لازمۀ آن پیراستگی از آلودگی ها و ناخالصی هاست؛ بنا بر این، امری وجودی است. برخی دیگر معتقدند که به معنای پیراستگی از آلودگی ها و ناخالصی هاست که لازمۀ آن روشنی و آشکار و هویدا شدن است؛ بنا بر این، حقیقتاً امری عدمی است. (نگ: معجم مقاییس اللغة نوشتۀ احمد بن فارس، ج 4، ص 506 و المفردات في غریب القرآن (مفردات ألفاظ القرآن)، ص 637 و تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج 4، ص 154 و مطوّل نوشتۀ تفتازانی، ص 15 و 16 و حاشیۀ شریف بر آن ص 16 و حاشیۀ عبدالحکیم سیالکوتی بر آن دو ص 25 و 27). ممکن است بگوییم: معنای وضعی دقیق آن پیدایش و هویدا بودنی است که معلول و برخاسته از پیراسته شدن از آلودگی ها و ناخالصی هاست؛ مانند واژۀ مضارَعَة که بنا بر نظر تحقیق ابتداءً برای مشابهت ناشی از پستان شیر مادر وضع شده است، و واژه فَطْم که بنا بر دیدگاه راجح برای قطع و بریدن ناشی از شیرخواری (= قطع کردن مادر شیر خود را از نوزاد شیرخواره اش) وضع شده است. @raveshsonnati