#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّامنة:
التّحقیق عندنا أنَّ الفصاحة فی اللفظ صفةٌ فیه یصیر بها مقبولاً معتبَراً ذا قیمةٍ لَدی أهلِ اللسان وهي حُسْنُهُ الناشئُ من أمرین: سلاسته وسهولته فی التلفظ ووضوحه وظهوره فی المعنی؛
ومِنْ ثَمَّ لا یُخِلُّ بها إلّا التنافر والغرابة.
توضیح:
در ماهیّت و چیستی فصاحت سخن ها گفته شده و چه بسا بافته شده است.
آنچه پس از تأمّل و بررسی شواهد به دست آمد این است که فصاحت در لفظ صفت و ویژگی ای در آن است که به واسطۀ آن لفظ – چه مفرد و چه مرکّب آن – نزد اهل زبان، پذیرفته، ارزشمند و قیمتی است و آن صفت و ویژگی همان زیبایی و نیکویی لفظ است که برخاسته از دو امر باشد:
۱. روانی و راحتی در تلفّظ کردن.
۲. روشن و آشکار بودن معنا.
بنا بر این، تنها امری که به فصاحت لفظ آسیب می زند تنافر است و غرابت، نه چیز دیگر، چنانکه توضیح این مطلب خواهد آمد انشاءالله.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة التّاسعة:
التّنافر وصفٌ فی اللفظ یُوجِبُ فیه ثِقَلاً یَعْسُرُ النُّطْقُ به فیکونُ به مَعیباً غیرَ فصیحٍ،
والمعتَبَرُ الثِّقلُ عند أهل اللسان؛
ومِثْلُ هذا لایکون کثیرَ الاستعمال وغَزیرَ الدَّوران فی الکلام؛
والکاشف عنه الذَّوْق السلیم الحاصل من ممارَسة کلام أهل اللسان والأنس به.
توضیح:
تنافر لفظ - که در فارسی از آن به رمندگی و ناسازگاری میان حروف یا کلمات تعبیر شده است – صفت و ویژگی ای در آن است که سبب سنگینی تلفّظ آن می شود و به واسطۀ همین سنگینی بر دستگاه تکلّم، معیوب و غیر فصیح به شمار می آید.
آنچه در میزان سنگینی لفظ معتبر است، دیدگاه اهل زبان است نه اهل زبان دیگر؛ زیرا چه بسا واژۀ روانی برای اهل زبانی، تلفظ آن برای دیگر اقوام سنگین باشد.
علامت این مقدار سنگینی و وجود تنافر در لفظ این است که چنین لفظی در زبان مورد نظر، پُر کاربرد نمی باشد، در نتیجه برای غیر اهل زبان نیز راهی برای شناخت آن وجود دارد.
جدا از آن، ذوق سلیمی که از ممارست و ارتباط بسیار با کلام اهل زبان و انس و الفت با استعمال هایشان حاصل می شود، راهی پذیرفته برای شناخت تنافر در لفظ است.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة العاشرة:
التّنافر قد یکون فی المفرد والکلمة کما قیل بوجوده في «العهعخ» لِنَبْتٍ أو شَجَرةٍ و«الهَقْعَة» لأَنْجُمٍ، وقد یکون فی المرکب والکلام کما قیل بوجوده في قول حبیب:
کریم مَتی أمدحْهُ أمدحْهُ والوری
مَعي وإذا ما لمتُه لمتُه وَحْدِي
ولیس کلُّ ثِقلٍ موجباً للتّنافر بل ما بلغ مبلغاً یشمئزّ منه طبع أهل اللسان ولایقبله ذَوقُهم؛
ولا ینحصر السبب في تحقّق التّنافر في قُرب المخارج أو بُعدها وإن کان له دخلٌ فیه بل العلةُ فیه اجتماعُ حروفٍ مخصوصةٍ أو ألفاظٍ معیّنةٍ ذاتِ خواصَّ وصِفاتٍ في اللفظ توجبه؛ ویکشف عنه الذوق السلیم کما سبق.
توضیح:
تنافر گاهی در لفظ مفرد و کلمه است و گاهی در لفظ مرکّب و کلام.
اول مانند «عهعخ» (به معنای گیاهی یا درختی) و «هقعة» (نام چند ستارۀ نزدیک به هم) که تلفظشان حتی بر زبان عرب نیز سنگین است چنانکه گفته شده است و دوم مانند تکرار «أمدحْهُ» در شعر حبیب بن أوس (که در متن بالا آمده است) که اگر چه خود «أمدحْه» سنگینی واژه اش به حدّ تنافر نرسیده است، ولی به سبب تکرارش در کلام سبب تنافر آن شده است.
دو نکتۀ مهم:
1. چنانکه از مطالب پیشین روشن شد، هر ثقل و سنگینی ای موجب تنافر نیست، بلکه آن ثقلی تنافرآور است که به حدّ نفرت غالب اهل زبان و ناخوشایندی ایشان از کاربرد آن برسد و طبعشان پس زده و ذوقشان آن را نپذیرد.
2. سبب تامّ پدیدآمدن تنافر در لفظی، نزدیکی یا دوری حروف آن در مخرج نیست، اگر چه این نیز بی تأثیر نیست؛ بلکه سبب تامّ آن گردآمدن حروف خاص یا واژگان مخصوص با خواص و صفات ویژه در تلفّظ است که موجب آن حد از سنگینی می شود و این، ذوق سلیم است که از آن پرده بر می دارد، چنانکه گذشت.
📚📚📚 (برای توضیح و تفصیل نگ: مطوّل ص 17 و 20 و شروح و حواشی آن و برای توضیح دو واژۀ «العهعخ» و«الهَقْعَة» و شعر مذکور نگ: العین نوشتۀ خلیل بن احمد فراهیدی، ج 2، ص 274 و المُخَصَّص نوشتۀ ابن سِیْدَة، ج 2، ص 369 و تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج4، ص 295 و الطّراز الأوّل والکناز لما علیه من لغة العَرَب المُعَوَّل نوشتۀ سید علیخان حسنی حسینی شیرازی مدنی، ج 5، ص 154 والعمدة فی محاسن الشعر وآدابه نوشتۀ ابوعلی قیروانی ازدی، ج2، ص 264. )
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الحادیة عشرة:
ثاني الأمرین اللَّذَین یُخِلّانِ بفَصاحة اللّفظ هي الغَرابة وهي کون اللفظ غیرَ معهودِ الاستعمال ومأنوسِ الاستخدام بینهم من أجْلِ خَلَلٍ إمّا في النّظم وإمّا في المَعنی؛
فهي قسمان:
غرابةُ النّظم - ولیست إلا في المرکّب والکلام - فتُسمَّی عندهم بالتعقید اللفظيّ؛
وغرابة المعنی وهي قد تکون في المفرد والکلمة؛ وقد تکون في المرکَّب والکلام؛ ویسمّی حینئذٍ عندهم بالتعقید المعنويّ.
توضیح:
دومین امری که به فصاحت لفظ آسیب می زند، غرابت است و آن عبارت است از اینکه لفظی – چه مفرد آن و چه ساختار و اسلوب مرکّب آن – استعمال و کاربردش میان غالب اهل زبان معهود و معروف نباشد و این نامعهودی یا به خاطر وجود چینش نامنظم واژگان کلام است که دانشمندان علوم بلاغی از آن به تعقید لفظی یاد می کنند یا به سبب وجود معنای ناشناخته و غریب است که گاهی این غرابت در مفرد و کلمه است و گاهی در مرکّب و کلام که به غرابت ساختاری معنوی کلام می انجامد و دانشمندان بلاغی این نوع اخیر را تعقید معنوی نام نهاده اند.
📚📚(برای تعریف اصطلاحات و مثالها نگ: مطوّل ص 18 و 21 و 22 و شروح و حواشی آن و سایر کتب بلاغی).
دو نکتۀ مهم:
1. از دید ما - به دلائلی - تعقید لفظی و معنوی مناسب است تحت عنوان غرابت قرار گیرد نه به عنوان آسیب زنی مستقل.
2. نقد باقی آنچه از مخلات به فصاحت و آسیب رسانان به آن شمرده اند در نکات بعدی خواهد آمد إن شاء الله.
@raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّانیة عشرة:
الإِفصاح بکسر الهمزة غیر الفَصاحة فإنَّ الإفصاح هو النّطق بکلام فصیح والفصاحة هي ملکة ذلک النّطق.
توضیح:
اِفصاح مصدر «أَفْصَحَ یُفْصِحُ» به معنای «فصیح و شیوا سخن گفتن» است که با یکبار هم حاصل می شود،
ولی فَصاحة مصدر «فَصُحَ یَفْصُحُ» به معنای «فصیح و شیواسخن شدن» است که عادتاً جز با تکرار و تمرین بسیار زیاد حاصل نمی شود،
از این رو دانشمندان علم بلاغت آن را به «ملکه ای نفسانی – یعنی حالت ثابت و راسخی در نفس – که توان فصیح سخن گفتن یا نوشتن را در هر شرایطی و به هر شکلی به گوینده یا نویسنده می دهد» تعریف کرده اند.
(نگ: تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج 4، ص 154 و 155 و المطوّل نوشتۀ تفتازانی، ص 24)
@raveshsonnati
#ویژه
🔹مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو
🔹زانکه مس وجود را فضه او طلا کند
🌹سالروز ولادت دختر نبوت، همسر ولایت، مادر امامت، حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها و روز زن بر شما مبارک باد.
👉 @raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الثّالثة عشرة:
قالوا: ممّا یخلّ بفصاحة المفرد مخالَفة القیاس اللغويّ کالماه في الماء وکالأجلل في الأجلّ.
أقول: یرد علیه أنّ مثل هذا یُعدّ غلطا لا غیرفصیح فإنّ المقسم للفصیح وغیره کما أشرنا إلیه هو الصحیح والکلام المشتمل علی مثله مشتمل علی الغلط وإن کان فی نفسه مع قطع النظر عن هذا فصیحا حسنا؛
نعم لامضایقة فی تسمیة الکلام المشتمل علی الغلط الإفرادی غیرَ فصیح.
توضیح:
از اموری که دانشمندان علوم بلاغی جزء مخلات به فصاحت واژه شمرده اند، مخالفت با قاعده و قیاس لغوی (در مقابل عقلی و شرعی) است و مقصود از آن، صِرفا مخالفت قواعد صرفی نیست، بلکه مخالفت با استعمالی است که مورد رضایت واضع است چه مخالف قاعده صرفی نیز باشد مانند: اَجْلَل که بر خلاف قاعده ادغام نشده است و درست آن اَجَلّ است و چه مخالف قاعده صرفی نباشد مانند: ماه در واژۀ ماء (به معنای آب) که اصلش به دلیل جمعش «میاه» ماه بوده است.
ولی از دید ما چنانکه گذشت، مخالفت با قیاس لغوی به تفسیری که گذشت، سبب غلط و نادرستی واژه می شود نه غیر فصیح بودن آن و به بیانی دیگر: واژۀ فصیح نمی تواند غلط باشد، چون فصاحت یک مرتبه بالاتر از صحّت و درستی است و مقسم فصیح و غیر فصیح واژۀ درست است نه هر واژه ای. بلی، مانعی نیست که کلام مشتمل بر چنین چیزی را که غلط است، غیر فصیح دانست.
@raveshsonnati
#سیره_علما
✔️ آیه الله گلپایگانی میفرمودند:
🔹هر وقت حس میکنم طلبه ها درس نمیخوانند تب میکنم!
🔹ایشان اولین نفری بودند که در سال تحصیلی حوزه، درس را شروع میکردند و آخرین کسی بودند که درس را تعطیل میکردند.
🔹در سال ۶۴ که زمین خوردند و پای ایشان شکست و در تهران عمل کردند مدتی نمیتوانستند درس بروند ولی با همان پای شکسته در منزل، روی تخت مینشستند و همین جا درس را مطرح می کردند چون توان رفتن به مسجد را نداشتند!
📚خبرگزاری حوزه، گفتگو با سید محمد باقر گلپایگانی، ۹۹/۴/۱.
👉 @raveshsonnati
#النکت_البلاغیّة
النّکتة الرّابعة عشرة:
عدَّ بعضُهُم ممّا یُخلُّ بفَصاحة اللفظ الکَراهةَ في السَّمع.
ویرد علیه أنّ هذا راجع إلی التنافر أو الغرابة فإنّ المنشأ للکراهة إما أمر یرجع إلی اللفظ وحروفه ذاتا أو صفة أو حرکاته و هو الأول وإما أمر یرجع إلی معنی اللفظ وکونه غیر مأنوس الاستعمال ومعهود الدوران وهو الثانی وإلّا فلا وجه لإخلالها.
نعم، قد لایحسن استعمال ما یستکره سمعه بلا تنافر أو غرابة فی مقام کقولنا بالفارسیّة: «خر» لکنّه یخلّ حینئذ بالبلاغة لا الفصاحة فتفطّن.
توضیح:
برخی از دانشمندان علوم بلاغی کراهت در سمع یعنی ناخوشایندی در شنیدن واژه را از مخلّات و آسیب زنان به فصاحت لفظ شمرده اند؛ زیرا چنانکه گوش، از شنیدن آواهای ناجور و ناکوک بیزار است، از شنیدن برخی واژگان نیز بیزار است و خوشش نمی آید؛ مانند واژۀ «جِرِشّی» (جرشّا) به معنای نفْس و روح در عربی و واژۀ «خَر» به معنای آن حیوان دراز گوش در فارسی.
ایراد این دیدگاه این است که این مورد یا به تنافر بر می گردد یا به غرابت؛ زیرا منشأ کراهت در سمع یا ویژگی ای است که لفظ یا حروف یا حرکاتش باز می گردد که همان تنافر است یا ویژگی ای است که به معنای واژه و اینکه کاربردش نامأنوس است بر می گردد که همان غرابت است.
بله، گاهی ممکن است انسان از کاربرد واژه ای خوشش نیاید به این خاطر که کاربرد آن در آن مقام خاص، زیبنده نیست مانند کاربرد واژۀ «خر» در برخی مقامات خطابی ولی این امر سبب اخلال به بلاغت خواهد بود نه فصاحت.
@raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#النکت_المهدویّة_البلاغیّة النّکتة الأولی(۱) عن رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم: "الْمَهْدِی
#النکت_المهدویّة_البلاغیّة
در پُست پیشین، گفته شد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف طاووس بهشتیان خواندند و گفته شد که این نوع بیان یا بیانی تشبیهی است و یا در دل خود تشبیهی نهفته دارد. در هر صورت، حضرت مهدی به طاووس تشبیه شده است، آن هم نه هر طاووسی بلکه طاووس بهشتیان.
حال پرسش این است که وجه شبه چیست؟
برای فهم خوب وجه شبه لازم است که دو طرف تشبیه یعنی مشبّه و مشبّه به را خوب شناخت.
وصف مشبّه به (طاووس)
امّا طاووس پس حیوانی است از دستۀ پرندگان که به زیبایی و الوان رنگارنگش معروف و مشهور است.
حضرت علی علیه السّلام در خطبهای (خطبۀ 165 نهج البلاغة) در عظمت خلقت پرندگان به ویژه عجایب خلقت طاووس مطالبی را فرموده است که ترجمۀ آن عبارت است:
«و از شگفتترين مرغان، طاووس است كه آن را در استوارترين شكل ايجاد كرد، و رنگهايش را در نيكوترين مرحله نظام داد، با بالى كه قلمهاى آن را به هم پيوست، و دمى كه آن را دراز و كشيده گردانيد. چون به جانب طاووس ماده رود آن را باز كند، به طورى كه بر سرش سايه اندازد، گويى بادبان كشتیاى است از منطقه دارين كه كشتيبان آن را از جاى خود میگرداند. به رنگش مینازد، و به نازش میخرامد ... .
انگار میکنى قلمهاى بال طاووس ميلههاى چنگكى است ساخته شده از نقره، و آنچه از دايرههاى عجيب (زرد و سبز) بر بالها روييده گردنبندهاى طلاى ناب و پارههاى زبرجد است. اگر بالش را به آنچه از زمين میرويد تشبيه كنى میگويى: دسته گلى است كه از شكوفههاى بهاران چيده شده. و اگر آن را به جامهها مثل بزنى همچون حلّههايى است پر از نقش و نگار، و يا جامههاى خوش منظر يمنى.
و اگر آن را به زينت و زيور تشبيه كنى مانند نگينهاى رنگارنگى است كه ميان نقره مرصّع به جواهر قرار داده شده.
به مانند متكبّر دلشاد راه میرود، و هر زمان دم و بال خود را مینگرد از زيبايى پيراهن پر از نقش و نگارش و حمايل مرصّعش به قهقهه میخندد.
و هرگاه به پاهاى خود چشم میاندازد آنچنان فرياد میکشد كه معلوم میشود دادخواهى میکند، و به دردى واقعى گواهى میدهد، زيرا پايش مانند پاى خروس دو رگه باريك و تيره است، و از ساق استخوان پايش خارى پنهان برآمده. در جاى تاج خود كاكلى سبز و مزيّن به نقش دارد.
محل برآمدن گردنش مانند لوله ابريق كشيده و بلند است. جاى فرورفتگى گردن تا شكمش چون رنگ نيلى يمنى سبز سير است، يا چون قطعه ديبايى است كه آينه صاف و درخشندهاى بر روى آن نشانده باشند، گويا چادرى سياه به خود پيچيده، و از برّاقى گمان میرود كه رنگ سبز خوش نمايى با آن در آميخته است.
در شكاف گوشش خطّى است مانند سر قلم، و سپيد چون گل بابونه، كه اين سپيدى در ميان رنگ سياه اطرافش میدرخشد، كمتر رنگى است كه نمونه آن در اين حيوان به كار گرفته نشده، و به خاطر صيقلى و برّاقى زياد و درخشش و حسنش آن رنگ را بهتر جلوه داده.
و به مانند شكوفههاى پراكنده است كه بارانهاى بهارى و آفتاب با حرارت هنوز آن را نپروريده.
گاهى از پر خود بيرون میآيد، و از پيراهنش برهنه میگردد، پرها پشت سر هم میريزند، دوباره پى در پى میرويند، مانند برگ درختان كه در پاييز فرو میريزند، سپس رشد كرده به هم میپيوندند تا بار ديگر به صورت اوّل باز گردند. پر جديد در رنگ آميزى مانند دفعه اول است، و هر رنگى در جاى سابقش قرار میگيرد.
چون به دقّت در مويى از موهاى پر طاووس نظر كنى يك بار سرخ رنگ، و بار ديگر سبز زبرجدى، و مرتبه ديگر زرد طلايى نشان میدهد.
پس چگونه فكرهاى ژرفبين، و عقول با ذوق خلقت عجيب اين حيوان را درك كند، و چسان توصيف وصف كنندگان وصفش را به نظم آورد، با آنكه كوچكترين اجزايش انديشههاى ژرفبين را از درك عاجز نموده و زبان وصف كنندگان را ناتوان كرده است؟!»
پاک است خداوندى كه عقلها را از توصيف مخلوقى چون طاووس مبهوت و مقهور نموده با اينكه آن را چنان در برابر چشمها جلا داده كه آن را محدود به حد معيّن و پديد آمده و با اندام تركيب يافته و رنگ آميزى شده درک كردهاند، و زبانها را از بيان كيفيت آن در ناتوانى نشانده، و آنها را از شرح وصف اين حيوان به عرصه عجز كشيده است. (نهج البلاغه به ترجمۀ استاد انصاریان ص 150 – 152).
👇👇👇
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#النکت_المهدویّة_البلاغیّة در پُست پیشین، گفته شد که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله حضرت مهدی عجّ
به قول شاعر عرب زبان:
سبحان مَنْ مِنْ خَلقِهِ الطّاوُسُ
طَيْرٌ على أشْكاله رَئيسٌ
كأنّه في نَقْشِهِ عَرُوسٌ
في الرِّيشِ منهُ رُكِّبَتْ فُلُوسٌ
تُشْرِقُ في داراتِهِ شُمُوسٌ
في الرّأس منه شَجَرٌ مَغْروسٌ
كأنَّهُ بَنَفْسَجٌ يَمِيسُ
أو هُو رَهْوُ حَرَمٍ يَبِيسُ
و به قول سعدی:
شَجَر مقل در بیابانها
نرسد هرگز آفتی به برش
رطب از شاهدی و شیرینی
سنگها می زنند بر شجرش
بلبل اندر قفس نمیماند
سالها، جز به علت هنرش
زاغ ملعون از آن خسیسترست
که فرستند باز بر اثرش
وز لطافت که هست در طاووس
کودکان میکنند بال و پرش
که شنیدی ز دوستان خدای
که نیامد مصیبتی به سرش؟
هر بهشتی که در جهان خداست
دوزخی کردهاند بر گذرش
👉 @raveshsonnati
#سیره_علما
💥فَرهَنگ۟نویسی دَر صَدسالگی
✔️ جويا جهانبخش
🔹فَقیه و مُحَدِّثِ نامی، شَی۟خ فَخرالدّینِ طُرَی۟حی (۹۷۹ ـ ۱۰۸۵ هـ.ق.)، عُمری دراز یافته و بیش از صَد سال زیسته است؛ و جالِبِ تَوَجُّه۟، این است که وی، تألیفِ مَجْمَعُ البَحرَی۟ن را که از نافِع۟تَرین و شایِع۟تَرین آثارِ اوست و هَنوز هَم ـ با هَمۀ کاستیهایِش ـ مُتَداوَل۟تَرین فَرهَنگِ ویژۀ مُتونِ حَدیثی دَر حوزههایِ شیعی به شُمار میرَوَد، به سالِ ۱۰۷۹ هـ.ق. به پایان بُرده است؛ یَعنی دَر صَدسالگی.
🔹اَنجامۀ تألیفِ کتاب، از این قَرار است:
🔸« تَمّ هٰذا الكتاب ـ بعَونِ الله وَ حُسنِ تَوفيقهِ ـ عَلىٰ يَدِ مُؤَلِّفه، تُرابِ أَقدامِ المؤمنين، فَخرالدّين ولدِ مُحَمَّد علي طُرَيح النَّجَفي، في يومِ الثّلاثاء، سادسِ شَهر رَجَب، في سنة تسعٍ وَ سَبعين بعدَ الأل۟ف الهِجريَّة، علىٰ مُشَرِّفها الصَّلاة وَ التَّحيَّة، حامِدًا مُصلِّيًّا مُسَلِّمًا ...».
📚 (مَجْمَعُ البَحرَی۟ن وَ مَط۟لَعُ النُّیِّرَی۟ن، الشَّی۟خ فَخ۟رُالدّین الطُّرَی۟حیّ، نَسق وَ تَحقیق: قِسم الدِّراسات الإِسلامیَّة ـ مُؤَسَّسَة البِعثَة، ط: ۱، طهران: مُؤَسَّسَة البِعثَة، ۱۴۱۴ هـ.ق.، ۳ / ۲۰۰۲).
🔹بَداعَتِ کارِ طُرَی۟حی، آنگاه نمودی دوچَندان مییابَد که فَرایاد آریم:
تا عَصرِ خودِ ما نیز "عالِمـ"ـانی که عُمرهایِ دِراز یافتهاند، اَندَکشُمار نَبودهاند؛ لیک بسیاری از ایشان در سالهایِ پَس از هَشتادسالِگی، از تَگاپوهایِ جِدّیِ عِلمی و قَلَمی بَرکنار بوده و حَتّیٰ دَر صورَتِ بَرخورداری از سَلامَتِ جِسمانیِ نِسبی، بیشتر به عنوانِ مَنشَإِ بَرَکاتِ روحانی و أَنفاسِ مُتَبَرِّک مَلحوظ گَردیدهاند و أَغلَب رَغبَت و هِمَّتی دَر کارهایِ "عالِمـ"ـانۀ سازَندۀ نوآوَرانه نَداشته و دَر تگوپوی۟هایِ عِلمیِ مُبدِعانه مُساهَمَت نَکَرده و چُنین مُساهَمَتها را جِدّی نگرفتهاند؛ وَ اللهُ وَلیُّ التَّوفیق.
📆 يكشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۷:۰۰
👉 @raveshsonnati