eitaa logo
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
2.3هزار دنبال‌کننده
425 عکس
59 ویدیو
65 فایل
ارتباط با ما در ایتا: 🆔 @almoftagher آدرس کانال آرشیو دروس در ایتا: 🆔 https://eitaa.com/raveshsonnati2 آدرس کانال آرشیو دروس در تلگرام: 🆔 https://t.me/raveshsonnati2 آدرس وبلاگ برای دانلود صوت‌های درسی: 🆔 http://raveshsonnati.blog.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
النّکتة الثّانیة: بعض کتب النّحو وبعض التّفاسیر وبعض شروح کتب الحدیث أو الدّعاء أیضاً من أهمِّ منابع العلوم البلاغیّة. توضیح: منابع علوم بلاغی و مراجع مسائل آن، منحصر در کتب بلاغی معروف یا غیر معروف اعم از متون و شروح و حواشی نیست، بلکه برخی کتب نحو، تفسیر و شروح حدیث یا دعا نیز از مهم ترین و بهترین منابع و مراجع مسائل بلاغی اند. کتب نحو مانند شرح کافیۀ رضی الدّین استرآبادی و معانی النّحو فاضل صالح سامرّائی؛ کتب تفسیر مانند کشّاف زمخشری و أنوار التّنزیل بیضاوی و شروح و حواشیشان؛ شروح حدیث مانند منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة نوشتۀ محقّق هاشمی خویی؛ شروح دعاء مانند ریاض السّالکین في شرح صحیفة سیّد السّاجدین علیه السّلام نوشتۀ سیّد علیخان حسنی حسینی شیرازی مدنی مکنّی به ابن معصوم. @raveshsonnati
النّکتة الثّالثة: اللّفظ قبل انقسامه إلی الفصیح وغیره ینقسم إلی الصّحیح وغیره. توضیح: بنا بر دیدگاه مشهور، لفظ مستعمل از همان ابتدا به فصیح و غیر فصیح تقسیم می شود، در حالی که بنا بر نظر تحقیق، لفظ مستعمل ابتدا به درست و نادرست و سپس لفظ درست به فصیح و غیر فصیح تقسیم می شود. لفظ نادرست: در زبان فارسی مانند دو واژۀ «دُوُّماً» و «سبزیجات» که درست آن دو «ثانیاً» یا «در مرتبۀ دُوُم» و «سبزی ها» است، و در زبان عربی مانند: «الاَجْلَل» در شعر شاعر: الحمدلله العلی الاجلل لفظ درست فصیح: در زبان فارسی مانند: «به نام خدای مهربان»، و در زبان عربی مانند: «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، و لفظ درست غیر فصیح: در زبان فارسی مانند: «لاد» به معنای دیوار و چینه و عمارت و «بُنْلاد» به معنای بنیاد و پیِ عمارت (در کاربرد امروزی)، در شعر فرالاوی: لاد را بر بنای محکم نِهْ که نگهدار لاد، بُنْلاد است و در زبان عربی مانند: «مُسَرَّج» در وصف بینی شخصی در شعر شاعر: و مُقْلَةً و حاجِباً مُزَجَّجاً و فاحِماً و مَرْسِناً مُسَرَّجاً «(آشکار کرد ...) و حدقۀ چشمی را و ابرویی نازک شده را و گیسویی چون زغال (بسیار مشکی) و بینی ای مسرَّج را» که روشن نیست مراد از مسرَّج در این شعر دقیقا چیست و این غرابت معنایی سبب فصیح نبودن آن شده است. @raveshsonnati
النّکتة الرّابعة: الأصل في الکلام المنفيّ أو المنهيّ المقیّد بقیدٍ أنْ یتوجّهَ النّفي أو النّهي إلی القید خاصّةً دون القید والمقیّد جمیعاً. توضیح: اصل اولی به اقتضای تبادر نخستین در کلام منفی ای که قیدی دارد، این است که نفی تنها به قید بخورد و آن را نفی کند نه هر دوی مقیّد و قید را. (نگ: دلائل الإعجاز نوشتۀ عبدالقاهر جرجانی، ص 183). بنا بر این در آیۀ «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» «الدّخان، 38»، نفی به بازیچه بودن خلقت می خورد نه اصل آن و در آیۀ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» «النّساء، 43»، نهی به نزدیک شدن به نماز در حال مستی می خورد نه به اصل آن. با این حال، گاهی – بر خلاف اصل - نفی یا نهی به هر دو و به تعبیری، به اصل مطلب و ذات مقیَّد می خورد که با قرینه مشخص می شود، مانند آیۀ «ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ» «غافر، 18» که به گفتۀ برخی مفسّران نفی به اصل وجود شفیع برای ستمکاران می خورد نه به خصوص شفیع مورد اطاعت. (نگ: التحریر والتنویر نوشتۀ ابن عاشور تونسی، ج 24، ص 173) @raveshsonnati
اطلاع رسانی تحقیق جدید از کتاب الفوائد الصمدیة و التهذیب دو اثر شیخ بهائی قدس سره 👉 @raveshsonnati
النّکتة الخامسة: قد یُنفی الشيءُ لا لعدمه رأساً بل لعدم کمال وصفه أو انتفاء ثمرته مبالَغةً. توضیح: غالبا وقتی حکمی از ذاتی نفی می شود به دلیل عدم اتّصاف آن ذات به اصل وجود آن حکم است ولی گاهی حکمی از ذات نفی می شود به دلیل عدم کمال وصفش در آن ذات یا بی ثمر بودن آن. (نگ: الإتقان في علوم القرآن نوشتۀ سیوطی، ج 2، ص 135) مانند سخن نویسندگان یا گویندگان در مقام بیان بی فایده بودن مطلب و به درد نخوردن آن: «لیس بشيءٍ»، و مانند نفی شیئیّت (شیء و چیز بودن) در آیۀ: «وَقالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‏ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَقالَتِ النَّصارى‏ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتاب‏» «البقرة، 113»، و آیۀ «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيل‏» «المائدة، 68». (نگ: التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) نوشتۀ فخر رازی ج 4، ص 9، وروح المعانی نوشتۀ آلوسی، ج 1، ص 359 وحاشیۀ شهاب خفاجی بر تفسیر بیضاوی به نام «عنایة القاضي وکفایة الرّاضي علی تفسیر البیضاويّ»، ج 2، ص 365). @raveshsonnati
النّکتة السّادسة: ذکروا أنَّ الإنشاءَ کلامٌ لا تَحکِي نِسْبَتُهُ الکلامیّةُ عن النِّسْبَة الخارجیّة. قیل: ذلک لأجل أنّه لیس له إلّا نسبة واحدة هي باعتبارٍ کلامیّةٌ وباعتبارٍ خارجیّةٌ، وقیل: لأجل عدم الحکایة بعد تغایر النسبتین وتعدّدهما. توضیح: معروف است که کلام خبری کلامی است که نسبت کلامی آن از نسبتی خارجی حکایتگری می کند و ناظر به آن است ولی کلام انشائی چنین نیست. حال، پرسش اینجاست که آیا در کلام انشائی مانند «اُنْصُرْ» به معنای «یاری کن» همچون کلام خبری دو نسبت جدا از هم وجود دارد که تنها دلیلی که آن را از خبر بودن خارج میکند همان عدم حکایت و نظارت است یا اساسا تعدّد نسبتی در کار نیست بلکه یک نسبت بیشتر در انشاء وجود ندارد که به اعتبار اینکه از کلام فهمیده می شود، به آن نسبت کلامی گویند و به اعتبار اینکه خارج و واقع حقیقت این کلام همین نسبت است به آن نسبت خارجی گویند؟ در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد. (نگ: مطوّل نوشتۀ تفتازانی ص 38 و 38، اطول نوشتۀ عصام اسفراینی، ج 1، ص 207 تا 209، حاشیۀ دسوقی بر مختصر تفتازانی، ج 1، ص 304 تا 306 ، مُنتقی الأصول نوشتۀ سیّد محمّد روحانی، ج 1، ص 123 تا 154). @raveshsonnati
النّکتة الأولی(۱) عن رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم: "الْمَهْدِیُّ طَاوُوسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ" 📚 (بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۹۰) توضیح: در این عبارت چهار - پنج کلمه ای یکی از زیباترین تشبیه های بلیغ صورت گرفته است. مقدمه: ✍️ تشبیه بلیغ در اصطلاح علمای علم بیان تشبیهی را گویند که ادات تشبیه و وجه شبه در آن حذف شده است. این نوع تشبیه از بالاترین مراتب تشبیه و بلیغ ترین آنهاست، از این رو تشبیه بلیغ نامگذاری شده است. علت والا بودن منزلت و بالا بودن مرتبت آن عمدتا حذف ادات تشبیه است که مشعر به اتحاد طرفین (مشبه و مشبه به) است و دوگانگی و تغایری که از ادات تشبیه استفاده می شود، در این نوع تشبیه نیست، پس گویا مشبه عین مشبه به است نه چیزی غیر آن لکن شبیه به آن. البته برخی حذف وجه شبه را نیز علت دوم این علو منزلت و بلندی مرتبت می دانند که خالی از نقد نیست. برخی نیز این نوع اسلوب را اساسا استعاره می دانند نه تشبیه و برخی دیگر آن را مرتبه ای فیما بین تشبیه و استعاره می دانند که نقد و بررسی این دیدگاه‌ها در جای خود خواهد آمد ان شاءالله. به هر حال آنچه این حدیث شریف بر آن دلالت دارد این است که امام زمان ولی عصر حضرت مهدی فرزند امام یازدهم حسن عسکری علیهما السلام طاووس بهشتیان است. ❓پرسش: حال، وجه شبه چه چیزی است و علت تشبیه حضرت به طاووس چیست و غرض از حذف ادات تشبیه چه می باشد و چه نکته ای در پس اضافه طاووس به اهل الجنه است، پرسش هایی است که پاسخشان در ادامه خواهد آمد ان شاءالله. @raveshsonnati
النّکتة السّابعة: وقع الخلاف في أنَّ الفَصاحة أمرٌ وجوديٌّ یلزم عدمیّاً أو أمرٌ عدميٌّ یلزم وجودیّاً، فقد قیل: تدلّ علی الوضوح والظّهور ویستلزمه الخلوص والنَّقاء من الشّوب، وقد قیل: تدلّ علی خُلوصٍ ونَقاءٍ ویستلزمه الوضوح والبیان. ومن المحتمَل أنّها وُضِعَتْ للوضوح الناشئ من رفع الشوائب کالمضارَعَة الموضوعة للمشابهة الناشئة من الضَّرْع والفطم الموضوع للقطع الناشئ من الرضاعة أی قطع الأمّ ولدها الرضیع عن الرضاعة. توضیح: برخی بر این باورند که واژۀ فصاحت در لغت به معنای روشنی، آشکاری و هویدایی است که لازمۀ آن پیراستگی از آلودگی ها و ناخالصی هاست؛ بنا بر این، امری وجودی است. برخی دیگر معتقدند که به معنای پیراستگی از آلودگی ها و ناخالصی هاست که لازمۀ آن روشنی و آشکار و هویدا شدن است؛ بنا بر این، حقیقتاً امری عدمی است. (نگ: معجم مقاییس اللغة نوشتۀ احمد بن فارس، ج 4، ص 506 و المفردات في غریب القرآن (مفردات ألفاظ القرآن)، ص 637 و تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج 4، ص 154 و مطوّل نوشتۀ تفتازانی، ص 15 و 16 و حاشیۀ شریف بر آن ص 16 و حاشیۀ عبدالحکیم سیالکوتی بر آن دو ص 25 و 27). ممکن است بگوییم: معنای وضعی دقیق آن پیدایش و هویدا بودنی است که معلول و برخاسته از پیراسته شدن از آلودگی ها و ناخالصی هاست؛ مانند واژۀ مضارَعَة که بنا بر نظر تحقیق ابتداءً برای مشابهت ناشی از پستان شیر مادر وضع شده است، و واژه فَطْم که بنا بر دیدگاه راجح برای قطع و بریدن ناشی از شیرخواری (= قطع کردن مادر شیر خود را از نوزاد شیرخواره اش) وضع شده است. @raveshsonnati
النّکتة الثّامنة: التّحقیق عندنا أنَّ الفصاحة فی اللفظ صفةٌ فیه یصیر بها مقبولاً معتبَراً ذا قیمةٍ لَدی أهلِ اللسان وهي حُسْنُهُ الناشئُ من أمرین: سلاسته وسهولته فی التلفظ ووضوحه وظهوره فی المعنی؛ ومِنْ ثَمَّ لا یُخِلُّ بها إلّا التنافر والغرابة. توضیح: در ماهیّت و چیستی فصاحت سخن ها گفته شده و چه بسا بافته شده است. آنچه پس از تأمّل و بررسی شواهد به دست آمد این است که فصاحت در لفظ صفت و ویژگی ای در آن است که به واسطۀ آن لفظ – چه مفرد و چه مرکّب آن – نزد اهل زبان، پذیرفته، ارزشمند و قیمتی است و آن صفت و ویژگی همان زیبایی و نیکویی لفظ است که برخاسته از دو امر باشد: ۱. روانی و راحتی در تلفّظ کردن. ۲. روشن و آشکار بودن معنا. بنا بر این، تنها امری که به فصاحت لفظ آسیب می زند تنافر است و غرابت، نه چیز دیگر، چنانکه توضیح این مطلب خواهد آمد انشاءالله. @raveshsonnati
النّکتة التّاسعة: التّنافر وصفٌ فی اللفظ یُوجِبُ فیه ثِقَلاً یَعْسُرُ النُّطْقُ به فیکونُ به مَعیباً غیرَ فصیحٍ، والمعتَبَرُ الثِّقلُ عند أهل اللسان؛ ومِثْلُ هذا لایکون کثیرَ الاستعمال وغَزیرَ الدَّوران فی الکلام؛ والکاشف عنه الذَّوْق السلیم الحاصل من ممارَسة کلام أهل اللسان والأنس به. توضیح: تنافر لفظ - که در فارسی از آن به رمندگی و ناسازگاری میان حروف یا کلمات تعبیر شده است – صفت و ویژگی ای در آن است که سبب سنگینی تلفّظ آن می شود و به واسطۀ همین سنگینی بر دستگاه تکلّم، معیوب و غیر فصیح به شمار می آید. آنچه در میزان سنگینی لفظ معتبر است، دیدگاه اهل زبان است نه اهل زبان دیگر؛ زیرا چه بسا واژۀ روانی برای اهل زبانی، تلفظ آن برای دیگر اقوام سنگین باشد. علامت این مقدار سنگینی و وجود تنافر در لفظ این است که چنین لفظی در زبان مورد نظر، پُر کاربرد نمی باشد، در نتیجه برای غیر اهل زبان نیز راهی برای شناخت آن وجود دارد. جدا از آن، ذوق سلیمی که از ممارست و ارتباط بسیار با کلام اهل زبان و انس و الفت با استعمال هایشان حاصل می شود، راهی پذیرفته برای شناخت تنافر در لفظ است. @raveshsonnati
النّکتة العاشرة: التّنافر قد یکون فی المفرد والکلمة کما قیل بوجوده في «العهعخ» لِنَبْتٍ أو شَجَرةٍ و«الهَقْعَة» لأَنْجُمٍ، وقد یکون فی المرکب والکلام کما قیل بوجوده في قول حبیب: کریم مَتی أمدحْهُ أمدحْهُ والوری مَعي وإذا ما لمتُه لمتُه وَحْدِي ولیس کلُّ ثِقلٍ موجباً للتّنافر بل ما بلغ مبلغاً یشمئزّ منه طبع أهل اللسان ولایقبله ذَوقُهم؛ ولا ینحصر السبب في تحقّق التّنافر في قُرب المخارج أو بُعدها وإن کان له دخلٌ فیه بل العلةُ فیه اجتماعُ حروفٍ مخصوصةٍ أو ألفاظٍ معیّنةٍ ذاتِ خواصَّ وصِفاتٍ في اللفظ توجبه؛ ویکشف عنه الذوق السلیم کما سبق. توضیح: تنافر گاهی در لفظ مفرد و کلمه است و گاهی در لفظ مرکّب و کلام. اول مانند «عهعخ» (به معنای گیاهی یا درختی) و «هقعة» (نام چند ستارۀ نزدیک به هم) که تلفظشان حتی بر زبان عرب نیز سنگین است چنانکه گفته شده است و دوم مانند تکرار «أمدحْهُ» در شعر حبیب بن أوس (که در متن بالا آمده است) که اگر چه خود «أمدحْه» سنگینی واژه اش به حدّ تنافر نرسیده است، ولی به سبب تکرارش در کلام سبب تنافر آن شده است. دو نکتۀ مهم: 1. چنانکه از مطالب پیشین روشن شد، هر ثقل و سنگینی ای موجب تنافر نیست، بلکه آن ثقلی تنافرآور است که به حدّ نفرت غالب اهل زبان و ناخوشایندی ایشان از کاربرد آن برسد و طبعشان پس زده و ذوقشان آن را نپذیرد. 2. سبب تامّ پدیدآمدن تنافر در لفظی، نزدیکی یا دوری حروف آن در مخرج نیست، اگر چه این نیز بی تأثیر نیست؛ بلکه سبب تامّ آن گردآمدن حروف خاص یا واژگان مخصوص با خواص و صفات ویژه در تلفّظ است که موجب آن حد از سنگینی می شود و این، ذوق سلیم است که از آن پرده بر می دارد، چنانکه گذشت. 📚📚📚 (برای توضیح و تفصیل نگ: مطوّل ص 17 و 20 و شروح و حواشی آن و برای توضیح دو واژۀ «العهعخ» و«الهَقْعَة» و شعر مذکور نگ: العین نوشتۀ خلیل بن احمد فراهیدی، ج 2، ص 274 و المُخَصَّص نوشتۀ ابن سِیْدَة، ج 2، ص 369 و تاج العروس من جواهر القاموس نوشتۀ زَبِیدی، ج4، ص 295 و الطّراز الأوّل والکناز لما علیه من لغة العَرَب المُعَوَّل نوشتۀ سید علیخان حسنی حسینی شیرازی مدنی، ج 5، ص 154 والعمدة فی محاسن الشعر وآدابه نوشتۀ ابوعلی قیروانی ازدی، ج2، ص 264. ) @raveshsonnati
النّکتة الحادیة عشرة: ثاني الأمرین اللَّذَین یُخِلّانِ بفَصاحة اللّفظ هي الغَرابة وهي کون اللفظ غیرَ معهودِ الاستعمال ومأنوسِ الاستخدام بینهم من أجْلِ خَلَلٍ إمّا في النّظم وإمّا في المَعنی؛ فهي قسمان: غرابةُ النّظم - ولیست إلا في المرکّب والکلام - فتُسمَّی عندهم بالتعقید اللفظيّ؛ وغرابة المعنی وهي قد تکون في المفرد والکلمة؛ وقد تکون في المرکَّب والکلام؛ ویسمّی حینئذٍ عندهم بالتعقید المعنويّ. توضیح: دومین امری که به فصاحت لفظ آسیب می زند، غرابت است و آن عبارت است از اینکه لفظی – چه مفرد آن و چه ساختار و اسلوب مرکّب آن – استعمال و کاربردش میان غالب اهل زبان معهود و معروف نباشد و این نامعهودی یا به خاطر وجود چینش نامنظم واژگان کلام است که دانشمندان علوم بلاغی از آن به تعقید لفظی یاد می کنند یا به سبب وجود معنای ناشناخته و غریب است که گاهی این غرابت در مفرد و کلمه است و گاهی در مرکّب و کلام که به غرابت ساختاری معنوی کلام می انجامد و دانشمندان بلاغی این نوع اخیر را تعقید معنوی نام نهاده اند. 📚📚(برای تعریف اصطلاحات و مثالها نگ: مطوّل ص 18 و 21 و 22 و شروح و حواشی آن و سایر کتب بلاغی). دو نکتۀ مهم: 1. از دید ما - به دلائلی - تعقید لفظی و معنوی مناسب است تحت عنوان غرابت قرار گیرد نه به عنوان آسیب زنی مستقل. 2. نقد باقی آنچه از مخلات به فصاحت و آسیب رسانان به آن شمرده اند در نکات بعدی خواهد آمد إن شاء الله. @raveshsonnati