eitaa logo
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
2.3هزار دنبال‌کننده
439 عکس
62 ویدیو
69 فایل
ارتباط با ما در ایتا: 🆔 @almoftagher آدرس کانال آرشیو دروس در ایتا: 🆔 https://eitaa.com/raveshsonnati2 آدرس کانال آرشیو دروس در تلگرام: 🆔 https://t.me/raveshsonnati2 آدرس وبلاگ برای دانلود صوت‌های درسی: 🆔 http://raveshsonnati.blog.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۴. اتخاذ 🔹این معنا را بنابر آنچه تتبع کردیم کسی ذکر نکرده است؛‌ فقط ابن قتیبه در ادب الکاتب بابی گشوده است به اسم «باب اَفْعَلَ الشیء،‌ أتی بذلک و اتّخذ ذلک» و برای اتخاذ یکی ـ دو مثال بیشتر ذکر نکرده است. 🔸(ج ۱، ص ۴۵۰ و ۴۵۱.) 🔹برخی نیز برای باب افعال معنایی ذکر کرده‌اند به اسم «الاختیار» که معنای برخی از امثله آن همان معنای اتخاذ است؛‌ در هر حال این باب به این معنا آمده است و این باب به این معنی بر دو قسم است: 🔸۱) لازم که مقصود این است که فاعل باب ماده فعل را اختیار و اتخاذ کرده باشد،‌ مثلِ:‌ اَسْعَنَ و اشکی و اخبث و آلی و اعرس و اَتْلد و اصحب و اوصد و اخطر و اربذ و ابرز و اعبن و البن و اسفی و افره و اَفحل. 🔸(یعنی اختیار و اتخاذ کرد سایبان ـ ظرفی از چرم از برای آب و شیر ـ‌ یارانی خبیث ـ‌ دستمالی که زن وقت گریه و زاری بر مرده به دست می‌گیرد ـ‌ ولیمه عروسی ـ‌ چیز کهنه و قدیمی ـ یارانی ـ‌ خانه‌ای از سنگ در کوه ـ جایی بسته و حصار کشیده که در آنجا خرما خشک کنند ـ‌ شلاق‌های رَبَذی ـ طلای خالص ـ‌ شتری قوی ـ استری سریع ـ چیزی زیبا و نکو ـ‌ حیوان نر قوی.) 🔸۲) متعدی که مقصود این است که فاعل باب مفعولش را به عنوان اصل و ماده و مبدأ فعل اتخاذ کند مثلِ: اَصحبه و اَعبده یعنی اتخذه صاحباً و عَبداً. 🔸(این قسم نادر و امثله‌اش بسیار کم است.) ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۴. اتخاذ 🔻 تذکر: 🔹اصل و غالب در افاده این معنا ۲ باب تفعّل و افتعال هستند: تَفَعَّل مثلِ: تَجَنَّد و تَزوّد و تحجّر و تحفّر و تخبّص و تلحّف و تابّل و تغنّم و تاثّل و تأهّل و تحصّن و تخلّی و تشکّی و ... افْتَعَل مثلِ: اجتدث و اذّبح و اطّبخ و اعتقد و احتجر و احتظر و اغتدر و اتّکر و اعترش و اعتشّ و اختبص و اصطبغ و التحف و اتّهل و اجترن و... 🔻 ۱۵. نسبت 🔹این معنا نیز غالبا در کتب قوم مذکور نیست؛‌ فقط عده کمی مثل ابن عصفور 🔸(الممتع فی التصریف، ج ۱، ص ۱۸۷) و به تبع آن ابو حیان 🔸(المبدع فی التصریف، ص ۱۱۱)اصل این معنا را با عنوانِ «التسمیة» یعنی نام‌گذاری که مراد همان نسبت دادن است،‌ ذکر کرده است. همچون اکفره و اخطأه. 🔹مقصود از این معنا این است که فاعل این باب مفعولش را به اصل و ماده فعل نسبت دهد و او را وصفِ واجد آن مبدأ بخواند؛‌ امثله این معنا محدود است مثل: اشرّه و اخبثه و اغفله و اکفره و اجبره و ازناه و اکذبه و افنده. 🔸(یعنی او را به شرّ و خباثت و غفلت و کفر و جَبْریّه و زنا و کذب و دروغ و خطاء نسبت داد.) 🔻 تذکر: 🔹اصل و غالب در افاده این معنا، باب تفعیل است مثلِ: بَدّعه و جبّنه و جَهّله و جوّره و حمّقه و خرّقه و خطّأه و خوّره و دهّاه و سفّهه و سرّقه و ضعّفه و عجّزه و عیّبه و عیّره و فجّره و کذّبه و کفّره و صدّقه و لأّمه و مضّره و وثّقه و قبّحه و ... . ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۶. تعریض 🔹این معنا در اکثر کتبی که معانی این باب را ذکر کرده‌اند، ذکر شده است ولی امثله آن بنابر تتبعی که انجام داده‌ایم کم است 🔸(البته بنابر اینکه بعضی امثله معنای جَعْل مثل اسقاه و اقبره و... را از تعریض ندانیم.) و مقصود از این معنا این است که فاعل این باب مفعولش را در مَعْرَض و به تعبیر برخی 🔸(شرح فارسی شرح تصریف تفتازانی، لتنکابی ص ۱۴۱.) در محل ظهور اصل حدث و مهیّا برای آن، قرار دهد. 🔸(تدریج الادانی ص ۲۵ و علوم العربیه ص ۱۹) مثلِ: اقتله و اباعه و اظنّه و اشاطه یعنی عَرَّضَه للقتل و للبیع و للظنّ و للشَّیْط. 🔸(یعنی آن را در معرض کشته شدن و فروخته شدن و متهم شدن و هلاک قرار داد.) 🔻چند تذکر: 1⃣ چون تعریض در معرض قرار دادن است نه متصف کردن لذا در صدق باب به این معنی اتصاف مفعول‌ به اصل حدث مثل قتل و بیع در اقتله و اباعه، شرط و لازم نیست و به این مطلب تصریح نیز شده است. (شرح شافیه، ج ۱، ص ۸۸.) 2⃣ همانطور که از امثله فهمیده می‌شود این باب به این معنا متعدی است لکن مجرد آن ممکن است متعدی باشد مثل اقتله که مجردش قتله نیز متعدی است و ممکن است لازم باشد مثل أشاطه که مجردش شاط (هلک) لازم است. 🔸(مرحوم تهرانی در علوم العربیه، ص ۱۹ به اصل این مطلب تصریح کرده است ولی مثالی را که برای قسم لازمِ تعریض ذکر می‌کنند (اهلکه) در لغت به معنای تعریض نیافتیم.) ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsinnati
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۶. تعریض 🔻چند تذکر: ↪️ 3⃣ برخی مثل اقبره و اسقاه و امثال آن دو را که ما در معنای جعل ذکر کردیم از افراد این معنا «تعریض» می‌دانند. 🔸( زمخشری، المفصّل، ص ۳۷۲؛ سکاکی، همان، ص ۲۱.) 🔹بعضی در این باره گفته‌اند: تعریض دو نوع است: 🔸 ۱. تعریض برای فعلی که منتسب به فاعل بوده و به مفعول تعلق می‌گیرد مثل بیع و قتل؛ 🔸 ۲. تعریضی که اینطور نیست آیا نمیبینی که صاحب قبر قرار دادن مفعول مثل در معرض بیع و قتل قرار دادن او نیست؛ چون قبر فعل و کاری برای او نیست که به مفعول تعلق بگیرد (بلکه غیر مصدر (حدث) است). 🔸 (ابن حاجب، الایضاح، ج ۱، ص ۱۱۷؛ ممکن است این مطلب که مثل اقبره و اسقاه از باب تعریضند از عبارت سیبویه در الکتاب ج ۴، ص ۱۷۱ استفاده شود گرچه در این معنی صریح نیست. «التعریض نوعان تعریض لفعل منسوب إلیه یتعلق بالمفعول من بیع وقتل والثانی تعریض لما لیس کذلک الا تری ان جعله ذا قبر لیس مثل جعله معرضا للبیع والقتل لان القبر لیس فعلاً له یتعلق بالمفعول.») 🔹مخفی نیست که اسقاء نیز از نوع دوم شمرده شده است 🔸(زمخشری، المفصّل، ص ۳۷۲ با عنایت به این مطلب که ایضاح ابن حاجب شرح مفصل زمخشری است.) با اینکه فعل «سقی» دارد بلکه قبر نیز برایش فعل نقل شده است و فعل فاعل می‌تواند باشد 🔸(العین، ج ۵، ص ۱۵۷.) در نتیجه اقبره و اسقاه یعنی عرَضه للقبر یعنی للدفن و للسقی و نتیجه این معنی با معنای جعل (جعل له قبراً و سقیاً) یک مطلب است و اگر این مثال‌ها و مانند آن را از تعریض بدانیم امثله تعریض کثیر می‌شود ولی به نظر می‌رسد قول به تفصیل مناسب‌تر باشد به این صورت که اگر باب افعال از فعل مشتق شده باشد مثل اسقاه و اشفاه می‌توان از معنای جعل به حساب آورد و می‌توان از این معنا دانست گرچه از باب جعل دانستن مناسب‌تر است و اگر از اسم جامد غیر مصدر مشتق شده باشد مناسب است که از معنای جعل به حساب آورد و این مطلب با دقت در اقسام جعل و امثله آن و حقیقت تعریض و مقایسه بین این دو معنی به خوبی واضح است. 🔹ممکن است در تفسیر برخی الفاظ در کتب لغت مفهوم تعریض استفاده شود مثل اشمّ فلانا الطِیبَ: عرّضه له لیشمّه وأری فلاناً المرآة: عرضها علیه لینظر فیها 🔸(احیاء النحو، ج ۱، ص ۳۲۰، ص ۴۹۷ یعنی عطر را به فلانی عرضه کرد تا آن را بو کند و آینه را به فلانی داد تا نگاه کند.) و این لزوماً بدان معنا نیست که این الفاظ به معنای تعریضند بلکه اَشمَّ و اَرَی هر دو متعدیِ مجردشان بوده و این، خصوصیت ماده است که سبب شده تا جعل آن دو به نحو تعریض باشد (دقت شود). ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۶. صُنْع 🔹این معنا را کسی ذکر نکرده است. صنع در لغت به معنای ساختن و درست کردن و فراهم ساختن و مانند این می‌باشد و مقصود از آن در این مقام این است که فاعلِ باب ماده فعل را ساخته و درست کرده و فراهم سازد. 🔹و این باب به این معنا غالباً ‌لازم استعمال می‌شود مثلِ: ابرم و ابرج و اسمی و اولم و آدب و اخبی و... 🔸(به ترتیب یعنی: بُرمه‌ای (دیگ از سنگ) ساخت ـ‌ بُرجی (دژی) بنا کرد ـ‌ سَهوه‌ای (یک نوع دیوار خاص) بنا کرد و ساخت ـ ولیمه‌ای درست کرد و فراهم ساخت ـ‌ مَأدُبه‌ای (طعامی برای مهمان)‌ آماده دید و فراهم ساخت ـ خَباءی (خانه‌ای از مو یا کرک یا پشم) بنا کرد و درست کرد.) و گاهی متعدی می‌آید مثل اعصد العصیدة و اَخْرط الخریطةَ. 🔸(عصیده نوعی حلوا را گویند و خریطه کیسه چرمی را گویند که چیزی در آن نهاده و گره می‌زنند.) ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۷. قول 🔹برخی این معنا را ذکر کرده لکن به عنوان و اسم «دعاء» و همه آنها فقط به لفظ اسقیته یعنی «قلت سقاک الله» مثال زده‌اند. 🔸(الممتع، ج ۱، ص ۱۸۷، المبدع فی التصریف، ص ۱۱۱، شرح شافیه، ج ۱، ص ۹۱.) ابن قتیبه در این باره گوید: وقد تدخل افعلت علیها یعنی علی فعّلت فی هذا المعنی (ای الدعا) کما دخلت فعّلت علیها الا أنّ ذلک قلیل قالوا: سقّیته و اسقیته؛ قلت له:‌ سَقْیاً. و این مطلب را از جناب سیبویه اخذ کرده است. 🔸(الکتاب ج ۴، ص ۱۷۰.) 🔹مقصود اینکه اصل و غالب در معنای دعاء [و قول] باب تفعیل است و باب افعال در افاده این معنا فرع آن است. محقق رضی نیز به این مطلب تصریح کرده است. 🔸(شرح شافیه، ج ۱، ص ۹۲. باب تفعیل به این معنا غالباً متعدی است مثل: ابّاه و اخّاه و جدّعه و عقّره و رفّاه و سقّاه و سوّفه و لبّاه و هیَّله و حیّاه و افّف به و گاهی لازم می‌آید مثل: اَمّن و رّجع و لبّی و نعّم و هلّل.) لکن علت اینکه ما،‌ تعبیر به قول کردیم این بود که امثله بیشتری را شامل شود و گرنه برای دعاء غیر از اسقیته مثال دیگری نیافتیم. 🔹اما امثله دیگر این معنا: احسب و انعم و اَرْجَع و اَمَصَّه یعنی قال حسبی و نَعَم و إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون و یا مَصّان. 🔸(مصّان لفظی است که موقع ناسزا به مرد گفته می‌شود و مؤنث آن مصّانه است.) ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۸. ضدّ المجرّد 🔹بعضی از صرفیون این معنا را ذکر کرده‌اند. 🔸(الارتشاف، ج ۱، ص ۱۴۲ ـ علوم العربیة، ص ۲۴.) مقصود از این معنا این است که باب افعال معنایی ضد معنای مجرد خود دارد و به عبارت دیگر، نقل به باب افعال برای افاده ضد معنای مجرد فعل است. 🔹باب افعال به این معنا: 🔻گاهی لازم است مثلِ: اترب و احرد و اثغر و اعجز؛ 🔸(ترب یعنی فقیر شد گویا روی خاک ساکن شده و خاک‌نشین شده است یا صاحب خاک شده است و اترب یعنی غنی شد گویا مال نزد او به خاطر کثرتش مثل خاک است ـ‌ حَرُد یعنی بار بر او سنگینی کرد در نتیجه نتوانست راه رود و احرد یعنی در سیر، سرعت گرفت ـ ثُغِر الغلام یعنی دو دندان جلویی دهانش افتاد و اثغر یعنی رشد کرد و آن دندان درآمد ـ‌ عجز یعنی عاجز شد و اعجز یعنی پیشرو و دست نایافتی شد.) 🔻و گاهی متعدی است مثلِ: اَنشط و اسرّ و اعتب و اخفر و انشد و اخفی.🔸(نشط الحبل یعنی طناب را با گره بست و انشطه یعنی آن را باز کرد ـ‌ سَرّه یعنی آن مطلب را پنهان کرد و اسرّه یعنی آشکار و اعلام کرد ـ‌ خفر بالعهد یعنی به عهد خود وفا کرد و اخفره یعنی آن را نقض کرد ـ‌ خفاه یعنی آن را پنهان کرد و اخفاه یعنی آن را آشکار کرد و معنای اعتب و انشد در متن ذکر شده است.) ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۹. ضدّ المجرّد ↪️🔻تذکر دو مطلب: 1⃣ مراد از تضادّ در اینجا معنایی اعم از تضاد کامل و حقیقی است لذا مثل "اعتبه" متضاد با "عتبه" است زیرا عتبه به معنای عِتاب و ملامت کرد او را بوده و اعتبه به معنای او را راضی و خوشنود کرد بعد از اینکه عتاب کرده بود می‌باشد و این دو معنا گرچه تضاد حقیقی ندارند ولی عرفاً نقطه مقابل هم تلقّی می‌شوند و همینطور "نشد الضالةَ" و "اَنشدها" که اولی به معنای به دنبال گمشده گشت و جستجو و سؤال کرد و دومی به معنای گمشده را نشان داد و به مکان آن راهنمایی کرد می‌باشد. 2⃣ فرق این معنا با معنای سلب این است که مفهوم سلب و نزع و ازاله در مفادِ باب در آن معنا معتبر و مورد لحاظ است ولی در اینجا اصلاً چنین نیست بلکه با مقایسه دو معنای مجرد و مزید حکم به تضاد و تقابل دو معنی می‌شود. 🔻۲۰. مضیّ و گذشتن وقت 🔹این معنا را تنها سید هاشم تهرانی 🔸(علوم العربیة: ۲۰) ذکر کرده است. و امثله آن فقط مربوط به سال و ماه و ساعت و در قالب ۵ مثال است که عبارتند از اسنی و اعوم و احال و اشهر و اسوع. 🔸(مضی علیه سَنَةٌ و عامٌ و حَولٌ (سال) و شهرٌ (ماه) و ساعةٌ.) 🔻 تذکر: 🔹ممکن است بتوان این معنا را به صیرورت قسم دوم بازگرداند مثلاً اشهر القوم که به معنای مضی علیهم شهرٌ گرفته شده است به معنای صاروا ذوی شهرٍ (صاحب یک ماه شدند) ارجاع داده شود. و احتمال دارد به معنای دخول باشند و معنای أسنی دخل في سنة جديدة و أشهر دخل في شهر جديد و أسوع دخل في ساعة جديدة باشد و معناي مضیّ و گذشتن وقت در واقع از لوازم مفهوم و معناز اصلی واژه باشد. 👉 @raveshsonnati
🔹بیانِ مطالب علمی در قالب شعر، یکی از کارآمدترین روش‌ها برای یادگیری و حفظ آنها است. 🔹همین امر، موجب خلق اشعار متنوعی در قالب‌های گوناگون شعری، در علوم مختلف شده است. 🔹نمونه‌ای از این ابیات شعری را که در پشت صفحه اول نسخه‌ای از حاشيهٔ مرحوم سید نعمت الله جزائري ره بر الفوائد الضيائية دیده‌ام، تقدیم می‌کنم. 🔹در این ابیات برخی قواعد علم نحو و صرف به نظم کشیده شده است. [1] 🔸مَقادير اى پسر پنج است، بشناس 🔸عدد، وزن و ذراع و کیل و مقیاس [2] 🔸معارفت همه هیچ است، از آن نه بیش و کم است 🔸مُضاف، مضمر، ذواللام، مبهم و عَلَم است [3] 🔸ممیّز از عدد بر سه جهت دان 🔸ز سه تا ده همه جمع است و مجرور 🔸ز ده تا صد همه منصوب و مفرد 🔸ز صد برتر همه فرد است و مجرور [4] 🔸ظرف زمان مُبهم و محدود او 🔸قابل نَصب‌اند به تقدیرِ في 🔸ظرف مکان آنچه معیَّن بُوَد 🔸چاره در او نیست بجز لفظِ في [5] 🔸دوش از صفت مشبّهه رفت سخن 🔸کرد از عددش سوال شخصی از من 🔸گفتم خَشِن صَعب ذلول است و شجاع 🔸آنگاه شجاع است و جبان است و حسن [6] 🔸باب‌های مثال پنج بُوَد 🔸یادگیرَش که بِه ز گنچ بُوَد 🔸آید از کلّ باب این دو مثال (واوی و یائی) 🔸مگر از باب نصر از افعال 🔸یای مفتوح و کسرهٔ لازم 🔸واو اندر میانشان حازم 🔸بِزَبان نُطقِ واو هست ثقیل 🔸واجب آمد سقوط آن را... 🔸از برای موافقت یایی 🔸واو را حذف کن هر جایی [7] 🔸نواصب چهار است بشنو زِ مَن 🔸أن است و لَن است و کَي است و إذَن [8] 🔸صحيح است و مثال است و مضاعف 🔸لفیف و ناقص و مهموز و اجوف [9] 🔸اوزانِ عَدل را به تمامی تو شش شمر 🔸مَفعَل فُعَل مثالهما مَثلَث و عُمَر (وجُمَع) 🔸فَعْل است؛ مثل: أمْس، فُعال است؛ چون: ثُلاث 🔸دیگر فَِعال دان؛ چو: قَِطام و فَعَل: صَحَر [10] 🔸بُوَد ترکیب نزد نحویان هشت 🔸اضافی، مزج و تعدادی و تقیید 🔸دو اسنادی و توصیفی و صوتی 🔸بیادش دار اگر خائف زِ فوتی [11] 🔸بُوَد ترکیب نزد نحویان شش 🔸بیادش دار اگر خائف ز فوتی 🔸اضافی دان و تعدادی و مزجی 🔸دو اسنادی و توصیفی و صوتی [12] 🔸علّتِ مانع زصرف اندر لغت نُه بیش نیست 🔸وزن و تعریف است و عدل و عجمه و ترکیبُ وصف 🔸جمع و تانیث و الف در پیش نون زایده 🔸یاد گیر این بیت را یعنی؟ ز بهر فایده [13] 🔸هرگَه که بُوَد مزیدتان اندر وصف 🔸شرط است که انتفاء فَعلانَه بُوَد 🔸در مذهب دیگران وجود فُعلَی 🔸مستلزم انتفاء فَعلانَه بُوَد *سَکران چون مؤنث او سُکری است، غیر منصرف است. و سیفان که مؤنث آن سیفانه است، منصرف است. واما مثل رَحمان که مؤنث ندارد، در او خلاف است؛ کسی که شرط کرده وجود فُعلی را در مؤنث، او را منصرف می‌داند، وکسی که شرط کرده انتفاء فَعلانَه [را]، غیر منصرف می‌داند او را. [14] 🔸اسمِ آلة که به مصدر دال است 🔸مِفعَل و مِفعَلَه و مِفعال است [15] 🔸اصولِ عدد حال را هشت کرد 🔸بتا، دون تا، تثنیه، جمع و فرد 🔸مرکّب شد از عطف و مزج و مضاف 🔸بخاطر نگار ار تو را هست درد 🔺کانال: انیس القلوب فی التراث المکتوب (امیر النیشابوري) 👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#فوائد_صرفی 🔹معانی باب افعال 🔸فصل اول: معانی صحیح ↪️ ۱۹. ضدّ المجرّد ↪️🔻تذکر دو مطلب: 1⃣ مراد
🔹معانی باب افعال 🔸 فصل دوم : معانی نادرست ۱.‌ مطاوعه 🔹بسیاری از اهل صرف این معنا را برای این باب ذکر کرده‌اند و مشهور ایشان به مطاوعه ثلاثی مجرد اکتفا کرده‌اند مثل اکبّ به معنای بر روی افتاد مطاوع کبّه به معنای او را بر روی افکند و برخی فقط مطاوعه ثلاثی مزید (باب تفعیل)‌ را ذکر کرده‌اند، مثل أبشر یعنی بشارت داده شد مطاوعه بشّره یعنی او را بشارت داد و بعضی هر دو را مطرح کرده‌اند. 🔹به نظر می‌آید این معنا خالی از نقد نیست لکن قبل از نقد آن لازم است ابتدا معنای مطاوعه تبیین شده و مطالبی پیرامون آن مطرح شود و سپس به نقد این معنا پرداخته شود. 🔻«معنای مطاوعه» ⬅️ مطاوعه در لغت مصدر قیاسی طاوَعَ از باب مفاعله به معنای موافقت و همراهی می‌باشد عرب گوید: طاوعت المرأة زوجها یعنی آن زن با شویش همراه شده و موافقت و انقیاد کرد. 🔹ابن فارس گوید: طوع یدل علی الاصحاب و الانقیاد یقال لمن وافق غَیره: قد طاوَعَه یعنی طوع دلالت بر همراهی و رام شدن و خضوع می‌کند و به کسی که همراه و موافق دیگری باشد عرب گوید طاوعه. ⬅️ در معنای اصطلاحی آن تعریفات مختلفی ذکر شده است. و حق مطلب این است که مطاوعه در اصطلاح دو اطلاق دارد:‌ 1⃣ سیاقی خاص و اسلوبی معهود که به واسطه فاء سببیّت و نتیجه بیان می‌گردد به این شکل که فعل مطاوع بعد از فاء و فعل مطاوَع قبل از آن قرار می‌گیرد مثل اعطیته فأخذ وضربته فتألّم و دعوته فاجابنی . 2⃣ گاهی نیز اطلاق شده و مقصود از آن تأثر و قبول اثر است که به دو قسم حقیقی و مجازی و یا به بیانی دیگر:‌ لغوی و صِناعی تقسیم می‌شود. 🔹مطاوعه حقیقی و لغوی این است که فاعل فعلی بواسطه آن فعل اثری در مفعول گذاشته و آن مفعول، آن اثر را قبول کرده و به آن اثر و حدث متصف شده است و به بیان کوتاه‌تر مطاوعه حقیقی یعنی موافقت مفعول با فعل فاعل و قبول اثر آن؛ مثلاً در مثل کسرت الکوز فانکسر،‌ کَسْر و شکستن فعلی است که از متکلم بر روی کوزه صادر و واقع شده و کوزه آن فعل را قبول کرده و از موافقت و همراهی با آن امتناع نکرده است و در یک کلمه یعنی شکسته شده. در این قسم مطاوِع مفعول فعل اول مثل کوزه و مطاوَع اثرِ فعل فاعل فعل اول مثل کسر می‌باشد که اثر آن انکسار است. 🔹اما مطاوعه مجازی و صناعی این است که فعلی دلالت کند بر قبول اثر فعل دیگری که دلالت بر تأثیر دارد مثلاً در مثال مذکور فعل انکَسَر دلالت بر قبول اثر فعل کَسَر، دارد. در این قسم مطاوِع خود فعل دومی است که دلالت بر قبول و تأثر کرده مثل انکسر و مطاوَع فعل اولی است که دلالت بر تأثیر می‌کند مثل کسر. غالب استعمال مطاوعه در عبارات دانشمندان صرفی همین معنا (قسم دوم از اطلاق دوم) است. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#فوائد_صرفی 🔹معانی باب افعال 🔸 فصل دوم : معانی نادرست ۱.‌ مطاوعه 🔹بسیاری از اهل صرف این معنا ر
🔹معانی باب افعال 🔸 فصل دوم : معانی نادرست ۱.‌ مطاوعه ↪️ ✅ تذکر: 🔹 معلوم است که در اطلاق اول مطاوعه نیز معنای تأثر و قبول اثر وجود دارد (لذا اطلاق اول بحسب مورد و مصداق از اطلاق دوم اعم است)، چون قِوام مطاوعه همان همراهی و موافقت و تأثّر است ولی بین این دو اطلاق از سه جهت فرق وجود دارد: 1⃣ دلالت بر مطاوعه و تأثر در اطلاق دوم به واسطه وضع و هیئت فعلِ مطاوِع است و شاهد آن دلالت بر مطاوعه است حتی اگر در سیاق مطاوعی نیز استعمال نشود مثل قول خداوند سبحان:‌ (وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ) ولی در اطلاق اول دلالت بر آن، به واسطه سیاق و اسلوب است. 2⃣ اشتقاق از یک ماده در اطلاق دوم شرط است ولی در اطلاق اول شرط نیست و این مطلب از مثال‌ها معلوم است. (پس معلوم شد بین دسته‌ای که اشتقاق از یک ماده را در مطاوعه شرط دانسته‌اند مثل صبّان در حاشیه بر شرح اشمونی بر الفیه ج ۲، ص ۸۹ و کمال در شرح شافیه ابن حاجب، ص ۵۶ و دسته‌ای که شرط ندانسته‌اند مثل تهرانی در علوم العربیه ص ۳۱،‌ اختلافی نیست.) 3⃣ درجه فعل مطاوِع در اطلاق دوم از جهت تعدی و لزوم باید یک مرتبه از فعل مطاوَع کمتر باشد (شرح کمال، ص ۵۶) یعنی اگر فعل مطاوَع دو مفعولی بود فعل مطاوِع یک مفعولی و اگر یک مفعولی بود فعل مطاوِع لازم باشد مثل علّمته النحو فتعلم النحوَ وکسرت الکوزَ فانکسر. و از همین‌جا آشکار می‌شود که فعل مطاوَع همیشه متعدی است، (لذا برخی مطاوعه را به: کون الفعل دالا علی معنی حصل عن تعلق فعل آخر متعد به، تعریف کرده‌اند. حاشیه شرح شافیه رضی، ج ۱، ص ۸۹.) ولی فعل مطاوِع گاهی متعدی و گاهی لازم است. (پس آنچه مبرد در کتابش المقتضب ج ۲، ص ۱۰۴، ذکر کرده که افعال مطاوعه افعالی هستند که متعدی به مفعول نمی‌شوند غلط است مگر با توجیهی تکلف‌بار.) ولی در اطلاق اول این نقصان درجه شرط نیست لذا مثل دعوته فاجابنی نیز به اطلاق اول مطاوعه بوده در حالیکه هر دو متعدی به یک مفعولند. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati
روش سنتیِ تحصیل علوم حوزوی
#فوائد_صرفی 🔹معانی باب افعال 🔸 فصل دوم : معانی نادرست ۱.‌ مطاوعه ↪️ ✅ تذکر: 🔹 معلوم است که د
🔹معانی باب افعال 🔸 فصل دوم : معانی نادرست 1⃣ مطاوعه ↪️ ✅ تکمله: 🔹برای تکمیل بحث بیان دو مطلب مفید و مناسب به نظر می‌رسد. 1⃣ لازم نیست در کلام، فعل مطاوِع و مطاوَع (به معنای دوم) با هم ذکر شوند[علوم العربیة ص ۳۱] بلکه هر کدام جداگانه نیز می‌توانند مذکور شوند مثل:‌ (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً)[قمر: ۱۲] و مثل: (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ )[بقره: ۷۴]. 🔹بله، هر کدام از آن دو فعل اگر به تنهایی ذکر شوند دلالت بر مطاوعه دارند[علوم العربیة: ۳۱] لکن قابل توجه است که دلالت فعل مطاوِع بر مطاوعه به واسطه وضع قطعی است ولی دلالت فعل مطاوَع بر آن بنا بر ظاهر است و قطعی نیست مثلاً لفظ انکسر قطعا دلالت بر تأثر و قبول اثر می‌کند بلکه اساساً هیئت آن برای رساندن همین معنا وضع شده است ولی لفظ کسرت الکوز دلالت قطعی ندارد بلکه ظهور در انکسار کوزه دارد و به همین خاطر احتمال مجاز در آن راه دارد مثلاَ مراد از آن به کارگیری و فراهم ساختن اسباب کسر باشد. [سیرافی در شرح الکتاب ج ۴ ص ۴۴۵ گوید: معنی قولنا مطاوعه ان المفعول به لم یمتنع مما رامه الفاعل ألا تری أنّک تقول فیما امتنع ممّا رمته دفعته فلم یندفع وکسرته فلم ینکسر ای اوردت اسباب الکسر فلم تؤثر و مبرد نیز در المقتضب ج ۲ ص ۱۰۴ گوید: قولک کسرته فانکسر فان المعنی انی اردت کسره فبلغت منه ارادتی.] و از همین روست که ذکر فعل مطاوِع بعد از فعل مطاوَع مفید فائده است و الا اگر کسرت الکوز مثلاً دلالت قطعی بر انکسار آن داشت دیگر چه فائده داشت که لفظ فانکسر بعد از آن ذکر شود و باز به همین خاطر است که نفی فعل مطاوِع در سیاق مطاوعی نیز صحیح است مثل کسرت الکوز فما انکسر[سیرافی، همان، ‌ج ۴، ص ۴۴۵ ـ صبان،‌ همان، ج ۲، ص ۸۹] بر خلاف برخی[علوم العربیة: ۳۱] که گمان کرده‌اند که این نفی، غلط و کذب است. و شاید به خاطر همین مطلب است که فعل مطاوِع اگر به تنهایی ذکر شد بر آن اطلاق مطاوِع شده ولی بر فعل مطاوَع در صورت ذکر به تنهایی اطلاق نمی‌کنند. ↩️ ادامه دارد. 👉 @raveshsonnati