***
جهان چرخید و چرخید.
طلوعی دوباره آغاز شده بود.خورشید به صورتش می تابید. باغ در نهایت زیبایی خودنمایی میکرد.
بال هایش را تکان داد. درخت ها لبخند زدند.
نسیم در گذر آلبالوها پیچیده بود. یاقوت های قرمز روی شاخه تاب میخورند.
درخت زردآلود برای پروانه آغوش بازکرد.
پروانه بال گشود.
اما به سویی دیگر. به آنجا قرارگاه دلتنگی هایش.
مثل هر روز اولین سلامش برای "او" بود.
نشست روی شاخه.
جایی زیرسایه برگ های آرام بخش درخت انجیر.
کسی گفت:
《سلام...اومدی!》
قلب پروانه شروع کرد به تپیدن.
#آذر_نوبهاری
#داستان_کوتاه
#زندگی #روزمرگی
🪴🫀🪴🫀🪴🫀🪴