#پندانه
🔴 #تجربه نزدیک به مرگ
✍ من در سال سوم متوسطه، دبیری داشتم که خیلی سختگیر بود.
(دبیر ریاضی) راستش، از ریاضی خوشم نمی آمد. به همین دلیل، از دبیر ریاضی بیزار بودم. به حدی که چندین بار در جمع همشاگردی هایم به او فحش دادم. دور از چشم و گوش دبیر.
مسلم است. در غیاب دبیر. من، در آن عالم، صورت وکیلش را دیدم. اعتراض داشت که چرا حیثیت دبیرم را لکه دار کرده ام؛ در حالی که او با دلسوزی به من ریاضی یاد داده.،،، خوب، من شروع به معذرت خواهی کردم؛ اما وکیل از من خواست که آبروی ریخته شده دبیرم را برگردانم.
او خواسته اش را به این راحتی که دارم می گویم مطرح نکرد. مانند بقیه وکلا، خواسته اش را با بی رحمی و سماجت، چکه چکه بر وجودم ریخت. مثل چکه هایی از سرب داغ.
- (نویسنده کتاب): مگر می توانستید آبروی دبیرتان را برگردانید؟!
_ همین! چنین کاری ممکن نبود. بنابراین، با عجز، باضجه های درونی به مأمورانی که پشت سرم بودند گفتم: "من چه باید بکنم؟ چه طوری می توانم حیثیت معلمم را برگردانم؟! جواب شان سکوت بود. سکوت شان به من فهماند که باید خواسته آن وکیل را برآورده کنم...
📚 کتاب آن سوی مرگ
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
🔴 #تجربه نزدیک به مرگ
🔹 اشک قیمتی است!
✍ من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم. پدرم به من توصیه می کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) اشک می ریزی، قدر این اشک را بدان.
اشک بر این بزرگان، قیمتی است و ارزش آن را در قیامت میفهمیم. پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می کرد. من نیز وقتی در مجالس اهل بیت السلام گریه می کردم. اشک خود را به صورت و سینه ام می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمیسوزد!
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
28.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠شبکه سازی در #طب_اسلامی
🍏 #قسمت_اول 🍎
#تجربه
یکی از دانشجویان دوره های مجموعه رایحه سیب پیش و پس از یادگیری طب
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
40.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠شبکه سازی در #طب_اسلامی
🍏 #قسمت_دوم 🍎
🔹چطور با طب اسلامی آشنا شدید؟
🔸مهم ترین نکته ای که جذب این دوره شدید چی بود؟
#تجربه
دانشجویان دوره های مجموعه رایحه سیب پیش و پس از یادگیری طب
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠شبکه سازی در #طب_اسلامی
🍏 #قسمت_سوم 🍎
🔹چی شمارو برای شرکت در دوره ها مشتاق تر کرد؟
#تجربه
دانشجویان دوره های مجموعه رایحه سیب پیش و پس از یادگیری طب
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠شبکه سازی در #طب_اسلامی
🍏 #قسمت_چهارم 🍎
🔸چطور با مجموعه آشنا شدید؟
🔹چی شمارو برای اعتماد به مجموعه رایحه سیب مشتاق تر کرد؟
#تجربه
دانشجویان دوره های مجموعه رایحه سیب پیش و پس از یادگیری طب
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
🔴 #تجربه نزدیک به مرگ
فعال فضای مجازی بودم. در جریان سکته و تجربه نزدیک به مرگ، مرور اعمالم را مشاهده کردم. من همواره سعی می کردم مراقب حق الناس باشم. حتی در بیان مطالب مجازی.
یک روز پیامی سیاسی برایم آمده بود. چون از صحت آن مطمئن نبودم، آن را پخش نکردم. اما دوست دیگرم در صفحه و کانال خودش آن را بازنشر کرد. به او گفتم اشتباه می کنی این تهمت است، اما قبول نکرد.
من در مرور اعمالم همان روز را دیدم. متوجه شدم که چهار هزار نفر پیام دوست مرا دیده اند و واکنش نشان دادند.
او گرفتار بود. اگر می خواست از حق الناس در قیامت نجات پیدا کند، باید این افراد را پیدا کرده و حلالیت می طلبید!
📚 کتاب تقاص. اثر گروه شهید هادی داستان ششم
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
🔴 #تجربه نزدیک به مرگ
🔹 اشک قیمتی است!
✍ من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم. پدرم به من توصیه می کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) اشک می ریزی، قدر این اشک را بدان.
اشک بر این بزرگان، قیمتی است و ارزش آن را در قیامت میفهمیم. پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می کرد. من نیز وقتی در مجالس اهل بیت السلام گریه می کردم. اشک خود را به صورت و سینه ام می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمیسوزد!
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
🔴 #تجربه نزدیک به مرگ
🔹 به هزار و صد نفر در زمینه حق الناس بدهکاری!!!
✍ دو ملک مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هیچکس با من مهربان نبود. من آتش را دیدم. حتی دست بندی به من زدند که شعله ور بود.
اما یکباره داد زدم: من که امروز توبه کردم. من واقعا نیت کردم که کارهای گذشته را تکرار نکنم.
یکی از دو مأموری که در کنارم بود گفت: بله، از شما قبول می کنیم، شما واقعا توبه کردی و خدا توبه پذیر است. تمام کارهای زشت شما پاک شده، اما حق الناس را چه می کنی؟
گفتم: من با تمام بدی ها خیلی مراقب بودم که حق کسی را در زندگی ام وارد نکنم. حتی در محل کار، بیشتر می ماندم تا مشکلی: نباشد. تمام بیماران از من راضی هستند و
آن فرشته گفت: بله، درست می گویی، اما هزار و صد نفر از مردان هستند که به آنها در زمینه حق الناس بدهکار هستی!
وقتی تعجب مرا دید، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره ای زیبا عطا کرد، اما در مدت زندگی، شما چه کردی؟! با لباس های تنگ و نامناسب و آرایش و موهای رنگ شده و بدون حجاب صحیح از خانه بیرون می آمدی، این تعداد از مردان، با دیدن شما دچار مشکلات مختلف شدند.
بسیاری از آنها همسرانشان به زیبایی شما نبودند و زمینه اختلاف بین زن و شوهرها شدی. برخی از مردان جوان که همکار یا بیمار شما بودند، با دیدن زیبایی شما به گناه افتادند و...
گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ می کردند و نگاه نمی کردند. به من جواب داد: شما اگر پوشش و حریم ها و حجاب را رعایت می کردی و آنها به شما نگاه می کردند، دیگر گناهی برای شما نبود...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
🔴 #تجربه نزدیک به مرگ
✍ یکباره جوان پشت میز (مأمور الهی در برزخ) گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می شود.
با تعجب گفتم: یعنی چی!؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوب تان باقی می ماند. نمی دانید چقدر خوشحال شدم.
اگر در آن شرایط بودید، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید. پنج سال بدون حساب و کتاب ؟!
گفتم: این دستور آقا به چه علت بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند.
در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها، یک پیرمرد کرولال در کاروان ما بود.
مدیر کاروان به من گفت: می توانی این پیرمرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم، اما با اکراه قبول کردم.
کار از آنچه فکر می کردم سخت تر بود. این پیرمرد هوش و حواس درست و حسابی نداشت. او را باید کاملا مراقبت می کردم. : اگر لحظهای او را رها می کردم گم میشد.
خلاصه تمام سفر کربلای من تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیرمرد هر روز با من به حرم می آمد و بر می گشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب این پیرمرد می بودم.
روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمید که او متوجه نمی شود، قیمت را چند برابر گفت.
من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت میدی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره.
خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزان تر برای این پیرمرد خریدم. با هم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود.
با خودم گفتم: عجب دردسری برای ما درست شد. این دفعه
کربلا اصلا به ما حال نداد. یکباره دیدم پیر مرد ایستاد. رو به حرم کرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد، آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تورا بخشیدند.
باید در آن شرایط قرار می گرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
یک #تجربه
🍏🍎روایت مادر شش فرزند
این تجربه رو بخونید به کارتون میاد:
زمانی که مثل خیلی از خانما، خسته و کوفته از کارای خونه بودم و بدتر از همه این که کارای خونه رو بیهوده و آب در هاون کوبیدن می دیدم و تکراری و .....
از طرفی احساس عقب افتادن از دوستام می کردم که اکثرا استاد شدن و محقق و .....
یه شبی خواب دیدم که رفتم منزل دوستم و دیدم فرش های قرمز رنگ منزلشونو عوض کرده و سبز یه دست انداخته، برام اهمیتی نداشت و خیلی معمولی از کنارش گذشتم...
شب قسمتم شد رفتم جمکران قسمت بالا پر شده بود و درب مسجد پایین رو تازه باز کرده بودن نفرات اول بودیم وارد مسجد شدیم به محض دیدن فرش های سبز مسجد به یاد خوابم افتادم و گفتم: خونه ای که دیدم همین بود! همین فرش ها بود!
همین باعث شد که خوابم رو برا همان دوستم تعریف کنم.
اول ازم قول گرفت برای دوستانی که
میشناسنش تعریف نکنم.
بعد گفت من خیلی اهل درس و بحث و مطالعه و کلاس و ..... بودم.
دو تا بچه پشت سر هم باعث شد که از همه چی فاصله بگیرم، فقط دستشویی بودم و آشپزخونه.
یه روز با خودم حرف زدم که:
تو موکب ها چکار می کنن؟ مگه غیر از اینه که فقط پخت و پز می کنن و تمیزکاری و مردم میان می خورن و می خوابن و می رن و دوباره اینا از اول تمیز می کنن و می پزن و .....
اصلا هم نمیگن کی هستی که میای داخل و حتی جوراب هاشونم می شورن و نه تنها خم به ابرو نمیارن بلکه لذت می برن و همیشه به این کار افتخار می کنن و با همین کارها شادِ شادن.
منم همون موقع تصمیم گرفتم موکب حضرت مهدی بزنم و فرزندانم رو سربازای حضرت بدونم و از جون و دل خدمت کنم. بعد از اون الان شما هشتمین نفر هستی که برام پیام اوردی!
یکی گفته خواب دیدم رفتی ساکن مسجد جمکران شدی.
یکی گفته خونه تون مسجد جمکران شده بود
و.....
اما روشم این جوری بوده که؛
به هیچ کدوم از افراد خانواده هیچی نگفتم و فقط در دلم چنین نیتی کردم.
ثانیا پیش خودم مرتبا نیتم رو برای هر کاری تکرار می کردم مثلا زیر کتری رو که می خواستم روشن کنم، می گفتم: برای موکب حضرت مهدی روشن می کنم و ......
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8
40.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠شبکه سازی در #طب_اسلامی
🍏 #قسمت_دوم 🍎
🔹چطور با طب اسلامی آشنا شدید؟
🔸مهم ترین نکته ای که جذب این دوره شدید چی بود؟
#تجربه
دانشجویان دوره های مجموعه رایحه سیب پیش و پس از یادگیری طب
🍎مجموعه طبی رایحه سیب👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1570963458Ced84a594b8