eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
597 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای همه بی‌درد همدردی کجاست وی شما کم از زنان مردی کجاست دید دارم از خجالت سر، به زیر گفت سر را پیش ما بالا بگیر دید با چشم خدایی سینه‌ام پاک کرد از زنگ‌ها آیینه‌ام من همه او گشته و خود نیستم وآنکه همره با شما شد نیستم من نبودم حر به لطفش حر شدم کُر شدم کز نهر لطفش پُر شدم دور شد جانم ز تن‌ های شما کرد مِنهایم ز مَن های شما من که از سر تا به پا عیبم به عین کرد، از پا تا به سر حُسنم حسین دل ز هر دلداده می‌گیرد حسین دست هر افتاده می‌گیرد حسین هر مُحِبّی را که او محبوب شد گر بدی هم داشت آخر خوب شد مَستِ چشمش جام عالم پُر کند یک نگاه او دو صد تن، حر کند @raziolhossein
در دل من داغ‌ها از لاله‌هاست همچو نی در بند بندش ناله‌هاست با خیال لاله‌ها صحرانورد راه می‌پوید ولی با پای درد می‌رود تا سرزمین عشق و خون تا ببیند حالشان چون است، چون؟ بر مشامش می‌رسید از هر کنار بوی درد و بوی عشق و بوی یار گفت: ای در خون تپیده کیستی؟ تو حبیب ابن مظاهر نیستی؟! گفت: آری من حبیبم، من حبیب برده از خوان تجلی‌ها نصیب قدخمیده، روسیاهی موسپید آمدم در کوی او با صد امید در سرم افکند شور عشق را تا به دل دیدم ظهور عشق را بار عشقش را قامتم را راست کرد در حق من آنچه را می‌خواست، کرد ناله‌ام را رخصت فریاد داد دیده را بی‌پرده‌دیدن یاد داد دیدم از عرش خدا تا فرش خاک پر شده از ناله‌های سوزناک گرچه ما پاکیم و از لاهوتیان جان ما قربان این ناسوتیان گوی سبقت می‌برند این خاکیان در عروج خویش از افلاکیان عشق اینجا اوج پیدا می‌کند قطره اینجا کار دریا می‌کند خاکیان را می‌کند افلاک سیر پاک‌خوی و پاک‌جوی و پاک‌سیر فطرس از لطف تو بال و پر گرفت کودک گهواره و کاری شگرف رخصتی تا ترک این هستی کنیم بشکنیم این شیشه تا مستی کنیم ای دریغا ما و عشق و این محک کار عشق است این، نیاید از ملک چون‌که او خوان تجلی چیده دید آنچه را می‌خواست خود نادیده دید گفت: با آن والی ملک وجود حکمران عالم غیب و شهود: تو حسینی، من حسینی‌مشربم عشق پرورده‌ است در این مکتبم تو امیری، من غلام پیر تو خار این گل‌زار و دامن‌گیر تو از خدا در تو مظاهر دیده‌ام من خدا را در تو ظاهر دیده‌ام گر حبیبی تو، بگو من کیستم؟ تو حبیب عالمی، من نیستم عاشقان را یک حبیب است و تویی از میان بردار آخر این دویی رخصتم ده تا به میدان رو کنم رو به میدان لقای هو کنم رخصتش داد آن حبیب عالمین سرور و سرخیل مظلومان، حسین کرد آن سرحلقه‌ی اهل یقین دست غیرت را برون از آستین دید محشر را چو در بالای خون زورق خود راند در دریای خون در تنش یک باغ ِ خون گل کرده بود در بهار او، جنون گل کرده بود رفت و جان خود فدای دوست کرد آن نکومرد آنچه را نیکوست کرد نخل پیر کربلا از پا فتاد سروها را سرفرازی یاد داد زیر لب می‌گفت آن‌دم با حبیب یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیب در غروب آفتاب عمر من یافت فصل خون کتاب عمر من در دل هر قطره‌خون بحری‌ست ژرف کار عشق است این کاری بس شگرف این کتاب از عشق تو شیرازه یافت اعتباری بیش از اندازه یافت دیدم آخر آنچه را نادیدنی است راستی نادیدنی‌ها دیدنی است @raziolhossein
یک زن آمد که از او عشق مصور شده است دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند سهم این مادر دلخون دو برابر شده است مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است چه خجالت زده گردید برادر از او چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است .. صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند همه ی درد همین بود که خواهر شده است @raziolhossein1
آورده با خود اهل نظر را يكي يكي پس بسته اند بار سفر را يكي يكي اينجا كجاست،وادي طف،خاك نينوا تكرار ميكنند خبر را يكي يكي روزي هزار مرتبه پروانه اش شدند تا ده شمرده اند سحر را يكي يكي هفتاد و دو پسر همگي بسته اند صف بوسيده اند دست پدر را يكي يكي سبقت گرفتنه اند ز هم در فدا شدن رو كرده اند اصل هنر را يكي يكي تك تك سپر شدند در آماج تيرها با جان خريده اند خطر را يكي يكي چيدند در عباي پيمبر دوتا دوتا اعضاي چاك چاك پسر را يكي يكي تقديم كرده اند به سردار بي سپاه دلداگان قافله سر را يكي يكي تا قلب عرش،خون خدا،حضرت حسين آورد و برد اهل نظر را يكي يكي... @raziolhossein
چشم یک شهر به دست کرم توست حسین بهترین شادی ما اشک غم توست حسین سوخت از عمر هرآن لحظه که بی عشق گذشت عشق نابی که، فقط در حرم توست حسین از گزند همه آفات سلامت باشد آنکه تا هست گرفتار غم توست حسین دل ویرانه که در معرض نابودی بود سبزی زندگی اش از قدم توست حسین فکر تنهایی ما بوده ای از صبح ازل تا قیامت دل ما ملتزَم توست حسین تا جهان چشم گشوده است تو حاضر بودی آنچه در ذهن نگنجد عدم توست حسین لحظه ی آخر و پیراهن خونینی که شاهد رنج دم و باز دم توست حسین مثل عباس،سرِ نیزه نشینت، قاری بر روی نیزه نگین علم توست حسین @raziolhossein
با ذکر یاحسین دمادم گریستم یک سال در فراقِ محرّم ‌گریستم با گریه بر تو ، توبه آدم قبول شد من هم شبیه حضرت آدم گریستم بارِ گناه ، برکتِ چشم مرا گرفت شرمنده در مصیبت تو کم گریستم شکر خدا که چشم و سرم وقف روضه شد هم بر سرم ‌زدم ز غمت ، هم گریستم مُردم به پای خط به خط مقتلت حسین از بس که با "لُهوف" و "مُقَرّم" گریستم @raziolhossein
یک سال گریه کردم یک ماه را ببینم عرض ادب دوباره.. ارباب نازنینم این چند روز آخر عمری به من گذشته عشق است و اضطرابش من عاشق همینم! آغوش باز کردی مارا بغل گرفتی یعنی میان هیات پیش تو می نشینم از کودکی برایت زنجیر میزدم من ای عشق اول من! ای عشق راستینم! هرسجده ای که کردم خون تو بانی اش بود با گریه بر غم تو شد استوار دینم یک‌ جمله است ایمان..گریه برای ارباب! گریه کن تو هستم پس جزو مومنینم با گریه ی رفیقان شستند نامه ام را برکت ز دوستان بود من نیز خوشه چینم خوب است روزگارم پیش تو گرم کارم  در روضه ات عزیزم! در جنت برینم آب و گلم حسین جان مخلوط با گل توست من اهل کربلایم آنجاست سرزمینم بر نیزه تکیه دادی گفتی که یار من کو؟! لبیک گفته ام من با ناله ی حزینم @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به لحن اشک خواندم آیه در آیه پیامت را و پاسخ دادم آهنگ غم انگیز سلامت را   خودم را در جنان محبوب جد اطهرت دیدم حبیب خویشتن وقتی صدا کردی غلامت را   به گیسویی که با عشقت سپیدش کرده ام سوگند من آن صیدم که منت می کشم یک عمر دامت را   جوان بودم که جانم را گرفتی، باز پس دادی که بگذاری به پیری بر سر من باز گامت را   یقینا روزهای تیره ای در پیش خواهی داشت من از کوفه تماشا کرده ام هر روز شامت را   به میدان می زنم تا بیرق موی سپید من بر افرازد به خطی سرخ، در این خاک، نامت را   برایت باز جانی تازه خواهم داد آن روزی که مهدی می رسد تا که بگیرد انتقامت را   @raziolhossein
اول راه جمع بسیاری نامه دادند جانب جانان بی وفاها یکی یکی رفتند گرچه ماندند بهترین یاران یک به یک امدند کرب و بلا دور ارباب عشق جمع شدند مثل هفتاد و دو گل عاشق همه پروانه های شمع شدند زینب آرام میشد ان وقتی یار سوی غریب می امد ان طرف سی هزار می رفتند این طرف هم حبیب می امد با حبیبان که راه می افتی عشق را انتخاب باید کرد مسلم عوسجه به ما اموخت ریش با خون خضاب باید کرد زن و فرزند را رها کرد و رفت با عشق اشنا بشود عشق یعنی زهیر عثمانی خواست صد مرتبه فدا بشود زندگی مرگ دارد و آدم با شهادت پر از حیات شود عامر از نسل نوح آمده است تا سوار کشتی نجات شود بیست سال تمام هر شب و روز از اجل خواست تا امان بدهد ارزوی بریر این بوده است در رکاب حسین جان بدهد تیزی تیغک مغیلان را کودک خردسال می داند راز ان خار کندن شب را نافع ابن هلال می داند تیر باران شروع شد بعدش شد فدایی حجیر با پدرش دست در دست هم شهید شدند ای به قربان جندب و پسرش شاهد زخم های پیغمبر از احد آمده است کرب و بلا چه کسی جز کنانه جنگیده است در رکاب دو سید الشهدا در میان سواره های یزید این دلاور پیاده می جنگید بوی صفین داشت شمشیرش مثل حیدر جناده می جنگید رفت عابس برهنه در میدان مست مست از می سبوی حسین ما همه عاشقیم اما اوست شاه دیوانگان کوی حسین ان زمانی که عشق می اید هیچ چیزی مقابلش سد نیست رو سفیدی جون میگوید رو سیاهی همیشه هم بد نیست کم کمک ظهر شد اذان گفتند شد فدای نماز خواندن او تیر ها را به جان خرید سعید تا نباشد گزند بر تن او کربلا ظهر روز عاشورا یک دم انگار روز محشر گشت نام زهرا دوباره معجزه کرد اخرین لحظه بود حر برگشت کشتگانش اگرچه کم بودند سهم دارد در ان میان ایران خوش بحال غلام ترک حسین پسر فاطمه سن قوربان وای بر من که در تمام عمر گریه کم کرده ام برای شما ای شما ای فداییان حسین پدر و مادرم فدای شما @raziolhossein