eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
544 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آن غلافی که به کوچه بازوی زهرا شکست واومصیبت زین عزا تیغ آن محراب کوفه فرق حیدر را شکست واومصیبت زین عزا @raziolhossein
  یک شمع برای بال پروانه بس است یک طعنه برای زخم جانانه بس است ای تیغ،چه حاجت بشکافی سر را سی سال نگاه بر در خانه بس است... @raziolhossein
رسید وضعِ مُقَدّر ، تَهَدَّمَت وَالله رسید وقت مُقَرّر ، تَهَدَّمَت وَالله صدای صیهه ای از آسمان به گوش رسید: شکست سجده ی حیدر ، تَهَدَّمَت وَالله تمام عرش به هم ریخت از نوای علی شکافت فرق مطهّر ، تَهَدَّمَت وَالله ز ضربِ خارجیِ بی حیا به وقت سجود به ضربِ کینه و خنجر ، تَهَدَّمَت وَالله گرفت خاتمه « سُبحانَ رَبّیَ الاَعلَی » به « فُزتُ » گشت مُغَیّر ، تَهَدَّمَت وَالله نمازِ صبحِ خودش را تمام کرد امام به حال زخمی و مُضطر ، تَهَدَّمَت وَالله محاسنش به دمش‌شدخضاب در‌محراب وَلیّ حضرت داور ، تَهَدَّمَت وَالله یگانه زاده ی کعبه ، یگانه قبله ی دهر یگانه جان پیمبر ، تَهَدَّمَت وَالله شبیه فاطمه اُفتاد روز های پسین علی به بالش و بستر ، تَهَدَّمَت وَالله کنارِ بستر او شاهزادگانش سخت... ...کنند گریه چو مادر ، تَهَدَّمَت وَالله   امان ز هِق هِقِ زینب ، امان ز کُلثومش امان ز ناله ی دختر ، تَهَدَّمَت وَالله ندا رسید :«علی کشته شد» ،زمان لرزید ندا رسید سراسر : " تَهَدَّمَت وَالله" مهی دو شقّه فِتادست در برِ زینب سری شبیه به اختر ، تَهَدَّمَت وَالله گذشت و قصّه ی موج بلارسید به طَف دوباره روضه ی یک سر ، تَهَدَّمَت وَالله سری به نیزه بلند است در برِ زینب سرِ عزیزْ برادر ، تَهَدَّمَت وَالله @raziolhossein
نشد هرگز به دنیا نرم آن مولا دلِ قُرصش به روغن رو نداد آخر لبِ خشکیده ی نانش @raziolhossein
خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد  چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد   از خون او به دامن محراب، نقش بست  بر این شهید، ظلم و ستم بی‌حساب شد   شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی  حتی به غربتش جگر خون کباب شد   محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:  یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد   مویی که شد سفید زهجران فاطمه  جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟   هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار  سهم تراب، خون سر بوتراب شد   فرق علی دو‌تا شد و جبریل صیحه زد  ای وای! چار رکن هدایت خراب شد   هر پادشه ستم به رعیت کند ولی  پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد   هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت  هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد   «میثم!» سرشک دیده و خون‌جگر کم است  بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد @raziolhossein
در آستانش شمس می آید به استقبال ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال سردرگریبانند ارباب قلم, آری  تاریخ حق دارد اگر باشد پریشان حال تا ابتدای جاده ی قدرش نخواهد رفت هر قدر باشد ذهن جولان دیده و سیال گر کعبه شد کعبه  به روی او تبسم کرد عشق یدالله است شرط صحت اعمال هر کس هواخواه علی باشد فرود آید بر دامگاه شانه ی او طایر اقبال جهل عرب راز ولایت را ز خاطر  برد زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال می گفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام وقتی درآوردند از پای زنی خلخال نقشی نمی بست آه بر آیینه ی عدلش تنها شنید  آه دلش را شمع بیت المال فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق در فتنه می گردد سره از ناسره غربال برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام راهی نبود از خشم او تا خیمه ی دجال دار مکافات است دنیا بی علی مردم! خرما فروش کوفه را این بود استدلال در پنجه اش حق بود چونان موم و می فرمود: انظر الی ما قال ، لا تنظر الی من قال در وصف او بهتر که خاموشی بگیرد عقل شاید خدا باشد چه می گویم زبانم لال فزت و رب الکعبه ، تسلیما لامرک بود فرقی ندارد  سجده در محراب یا گودال @raziolhossein
با ناله های غربت حیدر غریبه نیست با ردّ خون در دل بستر غریبه نیست هی سوخت پا به پای حسن مثل قبل ها اینگونه درد در دلش آخر غریبه نیست دنبال مرهم سرباباست روزها با زخم های کهنه ی یک سر غریبه نیست حالا یتیم ها همه جمعند پشت در با ازدحام پشت سر در غریبه نیست مانند مادرم سر تو زخم خورده است این ضربه با عشیره ی مادر غریبه نیست روزی به روی نیزه سری سنگ می خورد با زخم های نیزه و خنجر غریبه نیست عباس من خود تو بگو دور خواهرت این چشم های مات به خواهر غریبه نیست @raziolhossein
زینب و اشکی که می ریزد برای بی کسی در قنوت خود گرفته ربّنای بی کسی کوفه امشب شاهد مظلومیت های علی ست سال ها خونین جگر شد در عزای بی کسی مرتضی ع سی سال بعد از فاطمه س غربت کشید بود پشت ردّ پایش ردّ پای بی کسی لیله ی قدر علی ع دیدار روی فاطمه ست خواست تا پایان بگیرد روزهای بی کسی لب به روضه می گشاید زخم ها دارد به دل از حسین ع و از تمام ماجرای بی کسی با یتیمان یک به یک اتمام حجت می کند می شود زینب س همینجا همصدای بی کسی آه اینجا دخترم را سنگباران می کنند تا که بر می گردد از کرببلای بی کسی قوتم را می برد چشمان بی حال حسین غرق باران می شوم با یاد گودال حسین @raziolhossein
بگذرانم با چه حالی این شب دلگیر را؟ اشک من لبریز کرده کاسه های شیر را مینشینم پشت در، چشم انتظارم پا شوی با خودم ثانیه ها را میشمارم پا شوی پشت در وقتی زیادی مینشینی مثل من تازه وقتی گریه دارد میکند پیشت حسن تا کجاها میروی با این صدا جان علی؟ یاد یک کوچه نمی افتی تو را جان علی؟ مینشینم پشت در، این در چه کرده با دلت من یقین دارم همین "در" بوده اصلا قاتلت آه...سی سال است قلبت را زده داغی شکاف جای این شمشیر بدتر نیست از جای غلاف خارِ در چشم است این، اما تحمل میکنی آه، سی سال است قنفذ را تحمل میکنی من بمیرم که کسی مانند تو تنها نشد راستی پیدا شد آخر گوشواره یا نشد؟ @raziolhossein
سخت بي معناست،بي معنا عبادت بي علي پس نصيب كس نمي گردد شهادت بي علي فرق چنداني ندارد در قباحت با زنا هر كه ميخواند نمازي با جماعت بي علي آنكه با بغض علي مرده جهنم جاي اوست پيش حق كي ميشود مشمول رحمت بي علي بايد از باب علي شد وارد راز و نياز پس دعا هرگز نخواهد شد اجابت بي علي حب او ايمان،خدا را شكر من هستم محب دين ندارد ذره اي ولله قيمت بي علي هست آنجا كه علي باشد بهشت عاشقان فرق با دوزخ ندارد باغ جنت بي علي از علي بايد براتي در امان از نار داشت رد نگردد از صراط آدم سلامت بي علي در روايت ديدم از معصوم حتي انبياء روز محشر كارشان افتد به زحمت بي علي @raziolhossein
از چه شده خونین سرت زینب بمیرد رفته حسن زیر پَرت زینب بمیرد شد روضه های این سحر چون فاطمیه خون ریخته دور ُو بَرت زینب بمیرد بی معرفتها را ببین باتو چه کردند؟ مظلوم خانه دخترت زینب بمیرد نان و نمک خورها نمکدان را شکستند رفته رمَق از پیکرت زینب بمیرد دیگر نگو از کوفه و کرب وبلا و... جسم نگار بی سرت زینب بمیرد گفتی تواز عصر غم و کردی سفارش گفتی عزیزم ...معجرت ...زینب بمیرد با روضه ات بیچاره کردی دخترت را ندبه بخوان با کوثرت زینب بمیرد @raziolhossein
درد هر جا بُـوَد دوا هم هست خوف در سينه ي رجا هم هست من مريض توأم ، طبيبِ هـمه اين مريضي خودش شِفا هم هست نوكرانـت به چشم من شاهـند گرچه در كوي تو گدا هم هست متنِ اذن دخول ، مي گويد: حرمت خانه ي خُدا هم هست در جوار تو اي تمـامـيِ خِـير لذّتي بهـتر از صفا هم هست چونكه در ملك توست قيمتي است گرچه ايوان پُر از طلا هم هست به گُلاب گُـلِ بهشت قـسم گرچه اسم تو غـم زُدا هم هست (فَاسْـتَعِد لِلبلا)به ما گفته ست كه كـنـار ولا ، بلا هم هـست با وجودي كه وقفِ دار بلاست سرِ ما گَـردِ خاكِ پا هم هست از سكوتِ ابوذرت پيــداست عاشقِ بي سر و صدا هم هست آنچه گفـته (فؤاد كرماني) وقت مدح تو حرف ما هم هست عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك اي كه حُبّ تو اصـل اسلام است كار دين بي تو بي سر انجام است از در خانه ي تو تا----ملكـوت اين مسافت به قدر يك گام است چه كسي جُز تو اي سَلوني گو عالم است و عليم و عَـلّام است ؟ تا كه داريم خَـتمِ ناد علي كي نيازي به ختمِ اَنعام است ؟ پـسـرت گفـته :(نَحْـنُ ذِكْـرُ الله) كـه به ياد خُدا دل ، آرام است هر كـسي پات را نبوسيده بايد اينگونه گفت : ناكام است فائـزون را اگر تويي سـاقيِ دسـت ما دور گردنِ جام است مـردِ راهِ تو در وفايِ به عهد مثل سلمان هميشه خوشنام است جامه ي نوكريت بـر تنِ ما جلوه اش چون لباسِ احرام است ليلةُ القَـدر با تو خُورده گِرِه كه نوشـتند خيرُ الأيّام است آن قدر(ذُوالجـَلال)هستي كه در پس نام تو (وَالإكْـرام)است گاه يك بيت ظاهراً كُـهـنه در دلش صدهزار پيغام است عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك همه جا را تو در نظر داري از نهــانِ همه خـبر داري از يَـدُ الّلهي تو معلوم است دست در خـلقتِ بشر داري عُمرِ خلقت تمام خواهد شد اگر از صُنع ، دست بـرداري همه، اي عشق در هواي توأند.. تو هـواي كه را به سر داري؟ گيرم اصلاً همه كريم شوند در كـرم بـاز بيشتر داري همه ي ثروت خـدايي تو كِي نيازي به سيم و زَر داري؟ چه كسي هست كه حذر نكند؟ از تو كه اين قَدَر جگر داري شاهدِ من هزار ركعت توست كه چقدر اُنس با سحر داري چاه از سوزِ آه گرم تو سوخت نكند بر جگـر شرر داري ؟ مي كِشي پاي خويش را بر خاك نكـند نـيّت سـفر داري ؟ بابِ عـلمِ نبي و بـابُ الله تو دلي پُـر ز دست در داري هر چه داري ، پـيامبر دارد هر چه دارد پيامبر ، داري عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك @raziolhossein
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است از دوری تو پاره گریبان شدن بس است کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟ یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است گریه ،فراق ،گریه ،فراق ،این چه رسمی است؟! دیگر بس است این همه گریان شدن بس است موی سپید و بخت سیاه مرا ببین دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟! تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است خسته شدم از این همه بازی روزگار مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است سرگرم زندگی شدنم را نگاه کن بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت گفتی برو که دست به دامان شدن بس است باشد قبول می روم امّا دعای تو در حقّ من برای مسلمان شدن بس است دست مرا بگیر که عبدی فراری ام دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا دل مردگی و این همه ویران شدن بس است آقا بیا به حقّ شکاف سر علی از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است @raziolhossein
عشق معناست ولی عشق تو پر معنا تر شور غوغاست ولی شور غمت غوغا تر چشم با اشک به دامان محبت زیباست اشک زیباست ولی در حرمت زیبا تر کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه تو کعبه بالاست و شش گوشه تو بالاتر عرش یک گوشه ی بین الحرمین است‌لذا عرش‌اعلی‌ست و بین الحرمین اعلی تر جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر به خداوند که هیهات، نخواهد آمد علمی از علم ساقی تو بالاتر و بعید است ببیند به خودش چشم فرات از هلال کمر تو کمری را تا تر دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر خواهرت گفت که در بین همه بعد از من نیست از دختر تو هیچکسی زهرا تر @raziolhossein
او که از غصه‌ی ایتام دو چشم تر داشت آخرین کیسه‌ی نان و رطبش را برداشت و به هر خانه که جا داشت یتیمی، در زد به مسلمان و مسیحی و یهودی سر زد لب ایتام پر از ذکر پدر جان شده بود باز هم مرکب بازی یتیمان شده بود سخنش بوی خداحافظی آخر داشت شوق دیدار رخ فاطمه را در سر داشت با دل غمزده لبخند به دنیا زد و رفت حیف شد... مثل نسیم سحری آمد و رفت بگذر از چشم تر و بغض گلوگیر علی بگذر از قصه‌ی نان و نمک و شیر علی گرچه ارکان هدی گشته دگرگون امشب * بگذر از غصه‌ی محراب پر از خون امشب بگذر از تیزی تیغ و غم شقّ القمرش بگذر از روضه‌ی آلوده به زهر و اثرش آه... این تیغ که از زهر سراسر تر بود دردش از درد لگد بر تنِ در کمتر بود گرچه یک عمر علی داغ به دل داشت،‌ ولی بگذر از داغ کتک خوردن ناموس علی روضه‌ی فاطمه خود عالم دیگر دارد مجلس ما به دل امشب غم دیگر دارد ناله اش خون به دل اهل جهان خواهد کرد اگر از کوفه بپرسید بیان خواهد کرد او یکی بود و برایش بدلی نیست که نیست ای یتیمان! پدری مثل علی نیست که نیست او که صد لشکر کفر از سخنش می‌لرزید آه... با آه یتیمی بدنش می‌لرزید آری از دید ِ علی بچه نوازش دارد زندگی وقف یتیمان شود ارزش دارد او که بوده غم ایتام جهان تاب و تبش زنده ماندند یتیمان همه از نان شبش کاش در شام یتیمان خودش را می‌دید نوه‌ی فاطمه و جان خودش را می‌دید در نبودش، عوض ِدادن ِ مرهم به یتیم شد عبادت زدن سیلی محکم به یتیم! دختری که وسط هلهله ها جا خورده سیلی سرخ، سپیدی رخش را برده کاش می‌دید علی، دسته گلش پرپر شد دختری در وسط معرکه بی‌یاور شد پدرش رفت... عمو رفت... برادر هم رفت تا که تنهاتر و تنهاتر و تنهاتر شد دست سنگین کسی آمد و بر صورت خورد گوشواره سبب گریه‌ی انگشتر شد صحبت از بردن و غارت شدنش نیست، ولی دل ما شعله ور از سوختن معجر شد @raziolhossein
یارب بحق احمد مختار العفو بر خون فرق حیدر کرار العفو یارب بحق ناله زهرای اطهر در شعله ها بین در و دیوار العفو یارب به حق مجتبی و غربت او یارب بحق آن دل غم دار العفو یارب بحق تشنه ای کز شدت ضعف میدید رنگ آسمان را تار العفو یارب بحق دیده ای که دائما بود در ماتم کرببلا نمدار العفو یارب بحق باقر و ظلمی که دیده است در شام از آن قوم بد کردار العفو یارب بحق صادق آنکه مثل زهرا بر خانه اش آتش زده اغیار العفو یارب به آن زندانیِ بغداد که داشت دشنام و سیلی موقع افطار العفو یارب به مولانا رضا کز شدت زهر بر خویش می پیچید بی غمخوار العفو یارب به مولایی که مظلومانه جان داد در حجره ی دربسته محنت بار العفو یارب به هادی آنکه او را مثل زینب در بزم مِیْ  بردند با اجبار العفو یا رب بحق عسکری و سامرایش گرد گناه از قلب ما بردار العفو یارب بحق مهدی و اشک مدامش بر گریه ی زینب سر بازار العفو درپیش تو ای آنکه ستّارالعیوبی بر کَرده هایم میکنم اقرار العفو @raziolhossein
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد وحی نازل شده و روح فرود آمده بود به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود جان ما بودی و بدرود جهان می گفتی آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود به امید کرمی پیک اجل این همه راه به گدائی به در خانۀ جود آمده بود ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود غمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بود می شنید از گل لب های تو الله الله شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود ای نماد حرم عشق و محبّت، نجفت از تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بود @raziolhossein
میان قبله محراب ناله ها کردم به هرقنوت برای همه دعا کردم برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم میان گودی محراب تا زمین خوردم عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم تو بر زمین که فتادی مرا صدا کردی ببین به صورت خونین تورا صدا کردم عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم دلم زبس نگران نگاه زینب بود دوشانه حسینین خودم رها کردم محارمند کنون دور دخترم اما اشاره جانب گودال کربلا کردم تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود به پیش دیده زینب گلو بریده شود @raziolhossein
وجودم نخل از غم بارور بود تمام حاصلم خون جگر بود ز هر شاخه هزاران ميوه دادم همانا پاسخم نيش تبر بود دلم از طفل بر پستان مادر به ديدار اجل مشتاقتر بود اگر چه شاخههايم را شکستند به هر شاخه هزارانم ثمر بود چه باک از تيغ زهرآلود دشمن علي يک عمر در کام خطر بود هزاران زخم در دل داشتم من که بس کاريترِ اين زخم سر بود به جان فاطمه آنکه مرا کشت نه تيغ ابن ملجم، ميخ در بود هزاران استخوان بودم گلوگير هزاران نيش خارم در بصر بود به هر آهم هزاران زخم فرياد به هر زخمم هزارن نيشتر بود تو اي قاتل مرا کشتي نگفتي علي يک عمر غمخوار بشر بود زدي شمشير بر فرق امامي که حتي مهربانتر از پدر بود به اشک و خون دل بنويس "ميثم" علي از فاطمه مظلومتر بود @raziolhossein
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو شالش گرفت حلقه‌ی در : جانِ من مرو پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت مسجد رسید روضه‌ی خود را به پا کُنَد مسجد رسید قاتل خود را صدا کند تا ضربه خورد بُغضِ پریشانی‌اش شکست تا ضربه خورد صفحه‌ی پیشانی‌اش شکست جبریل پیشِ ضربه‌ی او شهپرش گرفت از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش اُفتاده مثلِ فاطمه‌اش وای با سرش محراب غرق آتش و سیلی و دود شد سر ضربه خورد گوشه‌ی چشمش کبود شد خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است خون می‌چکید از سر و روی و محاسنش زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود چشم انتظار دارد علی خانه میرود آهسته گفت آه عبا را رها کنید زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت یا باز چشم زینب کبراش را گرفت اینبار شُکر حق که زینب عبا ندید اینبار شکر حق که او بوریا ندید @raziolhossein
ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم در آسمانی نگاهت پر بگیرم ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق دست شما را جای قرآن سر بگیرم ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب با دست آغوشم تو را در بر بگیرم ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم ای کاش در تقدیر من امشب نویسند پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم ای کاش می شد تا برای سجده از تو مهری زخاک تربت مادر بگیرم تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم @raziolhossein
شدم راحت الا ای تیغ امشب ز درد وغصه ها بودم لبالب میان سینه ی من بود دردی که تو امشب مرا آسوده کردی زبعد سالها از جور اعدا شدم آماده ی دیدار زهرا مرا راحت ز دنیا کردی امشب گره از کار من وا کردی امشب به چشم پر ز خون کردم تماشا که یارم پشت در افتاد ازپا الا ای تیغ تو آنجا ندیدی تو زخم دست زهرا را ندیدی تو بر داغ دلم هر دم فزودی تو آنجا در غلاف کینه بودی گلم را دیدم آنجا با غم ودرد که قنفذ بین کوچه پرپرش کرد از آن ترسم که روزی بین گودال زنی ضربه،به جسم بی پروبال رسد تیری اگر بر پیکر او توجا وامیکنی در هر پر او بگو شائق تو با سوز دل و جان که همچون قدر،قدرم ماند پنهان @raziolhossein
نگاه منتظران را ببين و باور كن ز جام خواهش اين دست ها لبي تر كن بيا بيا گل زهرا بيا گل نرگس ز عطر بودنت اين خانه را معطر كن اگرچه زندگيِ بي تو گشته تقديرم ولي تو قدر مرا با خودت مقدر كن به مصحفي كه روي سر نهاده اي سوگند از اين سه قدر، شبي را ميان ما سر كن بيا و لطف كن از آب و نان افطارت براي سفره ي ما جيره اي مقرر كن ببين هنوز هم آلوده مانده ام بگذار كمي حسين بگويم مرا مطهر كن دلم ميان دوراهي كربلا نجف است مرا كبوتر ايوان طلاي حيدر كن براي گريه به فرق شكافته امشب مرا نخست مهياي روضه ي در كن @raziolhossein
آه علي محراب و منبر را بهم ريخت بغض گلوي شاه قنبر را بهم ريخت قرآن تلاوت كرد آن قرآن ناطق قرآن تلاوت كرد،كوثر را بهم ريخت از آسمان،چشم خودش را بر نمي داشت با دانه هاي اشك دختر را بهم ريخت دامن كشان ميرفت از خانه به مسجد با رفتنش قلابه ي در را بهم ريخت وقتي اذان آخرش را گفت مولا حين اذان الله و اكبر را بهم ريخت آن ناله ي فزت و رب الكبه ي او هم عرش هم شخص پيمبر را بهم ريخت آن قدر بد زد ابن ملجم ضربه را كه فرق سر سردار خيبر را بهم ريخت زهرا و حيدر دلبر و دلداده بودند داغ غم دلدار دلبر را بهم ريخت يك روز نه،يكسال نه،سي سال دائم ياد در و ديوار حيدر را بهم ريخت... @raziolhossein
ناله كن اى دل به عزاى على گريه كن اى ديده براى على كعبه ز كف داده چو مولود خويش گشته سيه پوش عزاى على عمر على عمرۀ مقبوله بود هر قدمش سعى و صفاى على ديدۀ زمزم كه پر از اشگ شد ياد كند، زمزمه‏هاى على تيغ شهادت سر او را شكافت كوفه بُوَد، كوه مناى على عالم امكان شده پر غلغله چون شده خاموش صداى على نيست هم آغوش صبا بعد از اين پيك ظفر بخش لواى على منبر و محراب كشد انتظار تا كه زند بوسه به پاى على ماه دگر در دل شب نشنود صوت مناجات و دعاى على آه كه محروم شد امشب دگر چشم يتميان ز لقاى على مانده تهى سفرۀ بيچارگان منتظر نان و غذاى على واى امير دو سرا كشته شد خانۀ غم گشته، سراى على پيش حسين و حسن و زينبين خون چكد از فرق هماى على خواهی اگر ملك دو عالم حسان از دل و جان باش گداى على @raziolhossein
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شكست با ضربتي ، نمازِ مجسّم ، سرش شكست از شرم ، سرخ شد به فلك صورت فلق خورشيد بي قرينه ي عالم سرش شكست سر در نيام خويش فرو بُرد سَيفِ او وقتي به تيغ زاده ي مُلجَم سرش شكست پيشاني مقدّس او تا شكاف خورد بين بهشت حضرت آدم سرش شكست در عرش قلب حضرت زهرا كباب شد وقتي قرار سينه ي خاتم سرش شكست گيرم نمي رسيد نداي "تهدّمت" من خود به گوش خويش شنيدم، سرش شكست پيوستگيِّ ابرويش از هم گُسسته شد از بس به دست حادثه، مُحكَم سرش شكست تكرارِ جاودانه اي از بوتراب بود مردي كه در حوالي عَلقَم سرش شكست بعد از علي و مُسلمِ تنها ، در اين ديار ---تفسيرْگويِ سوره ي مريم*سرش شكست *اشاره به حضرت زينب عليهاسلام @raziolhossein1
کس نمی داند چها بر قلب مولا میگذشت لحظه های آخرش با یاد زهرا میگذشت دخترش را کرد آرام و سپس در را گشود گفت کاش آن روز زهرایم به پشت در نبود در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت شال خود محکم ولی در را علی آهسته بست یادش آمد ضربِ در پهلوی زهرا را شکست تا قدم در کوچه ها زد لرزه بر پایش فتاد یاد آن روزی که بین کوچه زهرایش فتاد یادش آمد باز تنها یاورش را میزدند دستهایش بسته بود و همسرش را می زدند تا در مسجد فقط میکرد مولا زمزمه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه گریه میکرد و دعا می کرد یارب یا مجیر که علی را دیگر از این مردم دنیا بگیر سجده آخر دعای مرتضی شد مستجاب تیغ اشقی الاشقیا بشکست فرق بوتراب خورد با صورت زمین شیر خدا از حال رفت در همان لحظه دلش یک لحظه تا گودال رفت دید در گودال آن خدّالتریب افتاده است بین یک لشکر حسین او غریب افتاده است یک طرف در بین مقتل دست و پا میزد حسین یک طرف بر روی تل زینب صدا میزد حسین دور تا دورِ حسینش چشم تا می کرد کار نیزه بود و نیزه بود نیزه بود و نیزه دار گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده یا مَبُر سر از تنش یا لااقل آبش بده @raziolhossein
دوباره اشك غم از گونه ام سرازير است امام حيِّ من! احياي بي تو دلگير است دوباره ليله ي قدر آمد و گمان دارم مقدر است نيايي؛ فراق تقدير است كسي ورق نزند خاطرات هجران را كتاب بي كسي ام بي نياز تفسير است مبين كه دست تمنا به آسمان دارم هنوز پاي دل من به خاك، زنجير است گرسنه آمده ام پاي سفره ي سحرت كه ديده و دلم از شام بي كسي سير است رواست تا كه فدايت كنم جواني را ز فرط معصيت افسوس كه دلم پير است براي اين شب جمعه مرا به كوفه ببر چرا كه كرب و بلا در نجف زمينگير است دليل مرگ علي نيست ضربه ي شمير چرا كه قاتل مولا قلاف شمشير است @raziolhossein
همین که تیغ بَر سر  بر جبین خورد میانِ خانه‌اش زینب زمین خورد نه  تیغ اینقدر‌ها زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد - - - علی را عاقبت از پا درآورد که با خود تیغ یادِ مادر آورد چنان زد تیغ هم نالید از درد چنان زد دادِ زهرا را درآورد - - - سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضه‌ها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد - - - همان‌هایی که بانو را شکستند خدایا بِینِ اَبرو را شکستند چنان زد فاطمه اُفتاد از پا گمانم باز پهلو را شکستند ------- حسن با داغِ خود درگیرتر شد  تمامِ مسجد از شمشیر تر شد علی اُفتاد رویِ دامنِ او حسن پیر است حالا پیرتر شد - - - نه مرحم نه دوا آورده بودند فقط آه و نوا آورده بودند فقط یک ضربه خورده بود اما برای او عبا آورده بودند - - - زمین اُفتاد و می‌نالید بابا که هر گوشه علی می‌دید بابا عبا آورده بودند و کمش بود علی را روی هم میچید بابا - - - صدا زد آتشِ دل را نشانید مرا بر شانه‌های خود کشانید جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید @raziolhossein
فرقش که شد شکافته محراب‌ گریه کرد شد سرخ اُفُق که مِهر جهانتاب گریه کرد فرقش‌ که شد شکافته عالم عزا گرفت جبریل شور ((قَدقُتِلَ‌ المُرتَضی))گرفت فرقش که شد شکافته با چشم‌خون‌فشان آمد به شهر کوفه پیمبر از آسمان فرقش که شد شکافته دین بی‌عمود شد گویی دوباره صورت زهرا کبود شد فرقش که شد شکافته شد نیمه‌جان حسن از بس گریست در غم او بی امان حسن طوری حسین ضجّه زد و بیقرار شد ارکان عرش هم به تزلزل دچار شد محشر رسید و ریخت بهم وضع عالمین سیلاب اشک ریخت چو از چشم زینبین شمشیر در رهی که نبایَست رفته بود پیوستگی ابرویش از دست رفته بود هم چشم داشت جانب افلاک؛مرتضی هم ریخت‌روی‌زخم‌سرش‌خاک؛مرتضی از ماه صورتش عرق سرد می چکید از فرط درد پاشنه بر خاک می‌کشید ای‌چشم سینه سوخته در سوگ مرتضی یاد از حسین و کرببلا می‌کنی چرا ؟ بر خاک اگر که شیر خدا پا نمی‌کشید پای حسین نیز به مقتل نمی رسید شمشیر اگرکه بر سر حیدر نمی‌نشست دیگر عمود فرق سری را نمی‌شکست بر خاک سر گذاشت و خَدُّ التّریب شد خطّ از پدر گرفت که شَیبُ الخُضیب شد مثل علی که ضربه بر او از قفا زدند در سجده بود و بر بدنش بی هوا زدند پرتاب نیزه طی شد و شمشیرها زدند با سنگهای تیز شده ؛ با عصا زدند از تیر شعله‌ور جلوی چشم مادرش می‌سوخت زخمهای دهن‌باز پیکرش در بین خیمه شیون زنها بلند بود آخر سرش به نیزه ی اعدا بلند بود @raziolhossein