eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زن رشک حور بود و تمنّای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مُهر در خانۀ علی، سَرِ افشای خود نداشت ام‌ّالبنین کنایه‌ای ازشرم عاشقی‌ست کزحُجب، تابِ نامِ دل‌آرای خود نداشت در پیش رویِ چار جگر گوشۀ بتول آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت زن؟نه، همای عرش‌نشینی که آشیان جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت در راه عشق چار پسر داده بود و لیک بعد ازحسین میل تسلّای خود نداشت عمری به سوگ زیست، که عبّاس وقت مرگ دستی برای یاری مولای خود نداشت @raziolhossein
ای نامه سربه مهر مکتوم ای مادر صبر، ام کلثوم! ای میوه بوستان احمد ای حاصل وصلت دو معصوم مجهول جهانیان، چو زهرا چون زهره، ولی به عرش،معلوم هرچند که غافل از تو تاریخ ما گرچه به غفلت ازتو محکوم مانند حسین، گشته جاری عطر تنت از حجاز تا روم در صبر و وقار، همچو زینب پرونده ظلم کرده مختوم خدمت شده افتخار جبریل وقتی تو و زینبید، مخدوم شرمنده خطبه بلیغت منظومه هر کلام منظوم "" نان و نمک تو خورده مولا درآن شب واپسین محتوم"" دیدی تو اگر چه داغ زهرا هم غربت دفن، در شبی  شوم هم داغ برادری که بی سر هم داغ برادری که مسموم هم داغ برادری که بی دست افتاده به خاک از آب، محروم هم اکبر خود که گشته پرپر هم قاسم خود که گشته مقسوم اما زتو صبر گشته عاجز زیرا تو فراتری ز مفهوم هم ظلمت کوفه از تو نابود هم شام سیاه، ازتو معدوم جانم به فدای خاک پایت ای سرو خمیده، ام کلثوم!... @raziolhossein
زن رشک حور بود و تمنّای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مُهر در خانۀ علی، سَرِ افشای خود نداشت ام‌ّالبنین کنایه‌ای ازشرم عاشقی‌ست کزحُجب، تابِ نامِ دل‌آرای خود نداشت در پیش رویِ چار جگر گوشۀ بتول آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت زن؟نه، همای عرش‌نشینی که آشیان جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت در راه عشق چار پسر داده بود و لیک بعد ازحسین میل تسلّای خود نداشت عمری به سوگ زیست، که عبّاس وقت مرگ دستی برای یاری مولای خود نداشت @raziolhossein
ای نامه سربه مهر مکتوم ای مادر صبر، ام کلثوم! ای میوه بوستان احمد ای حاصل وصلت دو معصوم مجهول جهانیان، چو زهرا چون زهره، ولی به عرش،معلوم هرچند که غافل از تو تاریخ ما گرچه به غفلت ازتو محکوم مانند حسین، گشته جاری عطر تنت از حجاز تا روم در صبر و وقار، همچو زینب پرونده ظلم کرده مختوم خدمت شده افتخار جبریل وقتی تو و زینبید، مخدوم شرمنده خطبه بلیغت منظومه هر کلام منظوم "" نان و نمک تو خورده مولا درآن شب واپسین محتوم"" دیدی تو اگر چه داغ زهرا هم غربت دفن، در شبی  شوم هم داغ برادری که بی سر هم داغ برادری که مسموم هم داغ برادری که بی دست افتاده به خاک از آب، محروم هم اکبر خود که گشته پرپر هم قاسم خود که گشته مقسوم اما زتو صبر گشته عاجز زیرا تو فراتری ز مفهوم هم ظلمت کوفه از تو نابود هم شام سیاه، ازتو معدوم جانم به فدای خاک پایت ای سرو خمیده، ام کلثوم!... @raziolhossein
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید به خاكبوسی آن قبر بی‌نشان ببرید اگر نشانی شهر مدینه را بلدید كبوتر دل ما را به آشیان ببرید كجاست آن جگر شرحه‌شرحه تا كه مرا به سوی سنگ مزارش كشان‌كشان ببرید مرا كه مهر بقیع است در دلم چه شود اگر به جانب آن چار كهكشان ببرید كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا برای جامه دریدن به سوی آن ببرید كسی صدای مرا در زمین نمی‌شنود فرشته‌ها! سخنم را به آسمان ببرید نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید @raziolhossein
از بس كه بود مثل محمد، شمایلش گويی پدر چو آینه بود، او مقابلش تنها نه زن، که خالق هستی ز نور خویش بخشیده بود جوهر انسان کاملش دریای بیکرانه‌ی عصمت که در جهان تنها علی رسید به ادراک ساحلش اوصاف او به سوره‌ی کوثر خلاصه شد زیرا به وحی نیز نگنجد فضائلش اعجاز، واژه‌ای‌ست که زهراست آیتش معراج، مزرعی‌ست که زهراست حاصلش "قالوا بلی" فسانه‌ی روز الست نيست بار امانتی‌ست که زهراست حاملش تنزیل اگرچه قدر ز مُنزِل گرفته است نازد به خود که خانه‌ی زهراست مٓنزلش آل عبا اگر ز محمد مقام یافت زهراست ثقل دایره و شمع محفلش حیدر " ولی" و حضرت زهراست حامی‌اش میزان، علی و حضرت زهرا معادلش نازم به خانه‌ای که در آن جن و انس را اذن دخول نیست چو زهراست داخلش نازم به قامتی که ملک رشک می‌برد بر تار و پود چادر او در نوافلش نازم به دامنی که نبی سر بر آن گذاشت در ناملایمات پی رفع مشکلش از کودک گرسنه‌ی خود کرد نان، دریغ تا نگذرد گرسنه از آن سفره، سائلش جاری چو زمزم است ولی مروه و صفا هرگز نمی‌رسند به طی مراحلش قبرش نهان شد از نظر خلق تا ز آه هر دم به جای گُل ندمد آتش از گِلش جانم فدای یاس کبودی که از نظر در روز حشر نیز نهان است محملش جانم فدای ماه منیری که در سفر عاجز شد آفتاب ز سیر منازلش گر شهره شد حسن به کرامت، ز مادر است جود و کرم نمی‌ست ز بحر خصائلش در اهتزاز مانده اگر بیرق حسین بسته‌ست دست حضرت زهرا حمایلش زهراست تکیه‌گاه پسر در مصائبش زهراست نوحه‌خوان پسر در مقاتلش زینب اگر گرفت به صحرای کربلا سکان به کف، سکینه‌ی زهراست در دلش ام‌البنین اگر که ابوالفضل پرورید از شیر خود، عنایت زهراست شاملش نازم به کوثری که تبار رسول از اوست ابتر اگرچه خواند ز کین، ابن وائلش گرگان پس از شهادت او نیز در کمین تا ریشه‌کن کنند تبار و سلاسلش نامحرمی و ضربه به پهلوی فاطمه؟! شکر خدا که شد در و دیوار، حائلش وای از دمی که شکوه کند نزد مصطفی در روز حشر، حضرت زهرا ز قاتلش وای از دمی که شرم زند شعله بی‌امان نزد رسول بر جگر خصم جاهلش این شکوه را چو یوسف زهراست مدعی موکول می‌کنیم به دیدار عاجلش... @raziolhossein
زن رشک حور بود و تمنّای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مُهر در خانۀ علی، سَرِ افشای خود نداشت ام‌ّالبنین کنایه‌ای ازشرم عاشقی‌ست کزحُجب، تابِ نامِ دل‌آرای خود نداشت در پیش رویِ چار جگر گوشۀ بتول آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت زن؟نه، همای عرش‌نشینی که آشیان جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت در راه عشق چار پسر داده بود و لیک بعد ازحسین میل تسلّای خود نداشت عمری به سوگ زیست، که عبّاس وقت مرگ دستی برای یاری مولای خود نداشت @raziolhossein
ای نامه سربه مهر مکتوم ای مادر صبر، ام کلثوم! ای میوه بوستان احمد ای حاصل وصلت دو معصوم مجهول جهانیان، چو زهرا چون زهره، ولی به عرش،معلوم هرچند که غافل از تو تاریخ ما گرچه به غفلت ازتو محکوم مانند حسین، گشته جاری عطر تنت از حجاز تا روم در صبر و وقار، همچو زینب پرونده ظلم کرده مختوم خدمت شده افتخار جبریل وقتی تو و زینبید، مخدوم شرمنده خطبه بلیغت منظومه هر کلام منظوم "" نان و نمک تو خورده مولا درآن شب واپسین محتوم"" دیدی تو اگر چه داغ زهرا هم غربت دفن، در شبی شوم هم داغ برادری که بی سر هم داغ برادری که مسموم هم داغ برادری که بی دست افتاده به خاک از آب، محروم هم اکبر خود که گشته پرپر هم قاسم خود که گشته مقسوم اما زتو صبر گشته عاجز زیرا تو فراتری ز مفهوم هم ظلمت کوفه از تو نابود هم شام سیاه، ازتو معدوم جانم به فدای خاک پایت ای سرو خمیده، ام کلثوم!... @raziolhossein