eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
744 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لبریز شوق بود که در گوش محسنش یک روز علی اقامه بخواند ولی نشد @raziolhossein
اگه با گناهام ؛ میشه باز دلت خون من رو از تو روضه‌ت ؛ زنده برنگردون رو ندارم تو چشات نگاه کنم نمی خوام جوونیمو تباه کنم به رقیه دیگه من خسته شدم جون مادرت نذار گناه کنم منو به حال خودم رها نکن _ ابی‌ عبدالله ۳ سفرمو تو رو خدا جدا نکن _ ابی‌ عبدالله ای جان _ ابی‌ عبدالله جانان _ ابی‌ عبدالله تصویر ضریحت ؛ از یادم نمیره ای کاش دست عباس ؛ دستامو بگیره دل می گیره هی سراغ حرم منو می کشه فراق حرم به خنکای‌ ضریحت قسم می سوزونه دلو داغ حرم یه سلام از دم در بسه برام _ ابی عبدالله ۳ باشه آقا من اصن تو نمیام _ ابی‌ عبدالله ای جان _ ابی‌ عبدالله جانان _ ابی‌ عبدالله آقا وقت مرگم ؛ یاد تو بمونه اگه تو نباشی ؛ چشمام وا می مونه نفس آخر من می رسی کنار بستر من می رسی با رقیه‌ و علی اصغرت آقا بالا سر من می رسی گریه کردم واسه بوریای تو ؛ ابی عبدالله ۳ کفن و نوکرت به پای تو ؛ ابی  عبدالله ای‌ جان : ابی‌ عبدالله عطشان‌؛ ابی‌‌ عبدالله @raziolhossein1
چاه ها! گریه ی شبهای مرا دفن کنید خاک ها! این تن تنهای مرا دفن کنید <لحدم را بگذارید و به روی لحدم > چادر مشکی زهرای مرا دفن کنید @raziolhossein
حال و روزم فرق دارد ،روزگارم مضطر است خانه ام بیمار دارد ... مادرم در بستر است هر کسی آمد عیادت گفت مادر رفتنی‌ست از طبیبان هم شنیدم روزهای آخر است از ته دل مطمئنم‌ دوستم داری هنوز طفل ، بدرفتار هم باشد ، عزیزِ مادر است بر خودت زحمت مده ، سرفه امانت را برید با تکانِ سر بفهمانم که حالت بهتر است از سرم یک لحظه حتی سایه‌ات‌ را کم مکن ای که زیر چشم هایت سايه‌ی انگشتر است . . گوش شهر از پهلوانی های قنفذ پر شده آنکه رفت از یاد نامش‌،پهلوان خیبر است در سلام دومی مردم رقابت می کنند آنچه مانده بی جواب اما سلام حیدر است تا علی حال تو را پرسید گفتی بهترم گل گلِ پیراهنت اما جوابی دیگر است از حسین بی کفن ، با زینبت گفتی سخن سنِ زینب از مصیبت‌ هاش خیلی کمتر است پیرهن با شوق می بافی ، بمیرم مادرم آخرش عریان ، حسینت زیر سم لشکر است آتش در می‌رسد روزی به اهل خیمه گاه کهنه میخِ در ، تهِ گودال ، کهنه خنجر است @raziolhossein
لبریز شوق بود که در گوش محسنش یک روز علی اقامه بخواند ولی نشد @raziolhossein
هر کسی از تبار زهرا باشه یه‌جوری طعم غربتو‌ می چشه بزرگ و کوچیکم نداره اصلا میگن که خون هم‌خونِشو‌ می‌کِشه سه چار سالش بود که شبا تو گوشش امام حسن روضه‌ی مادر میخوند پدر پسر گریه می‌کردن با هم غربت بابا ، قاسمو می سوزند می‌گفت : بابا حسن! برات‌ بمیرم چیکار با قلب نا‌ امیدت کنم من قول میدم بهت بزرگ که شدم یه‌ روز یه جایی رو سپیدت کنم □(کربلا) نامه‌ی بابا حسنش رو آورد واسه اجازه دس به هر کار زد اشکای زینب و حسین یک طرف حتی زره هم به تنش زار زد دل تموم این سپاه کوفه از پدرت خیلی پره عزیزم این رفتنت برگشتنی نداره من چشَم‌ آب نمیخوره عزیزم اسم علی رو تا که گفتی با بغض با نیزه‌شون تو رو نشونه کردن شبیه کندوی عسل عموجون کل تنت رو خونه خونه کردن نقابت افتاد همه چی شروع شد زیادی به چش اومدی قاسمم احلی من العسل‌ گفتی و بعدش مثل عسل کش اومدی قاسمم نیزه ها می‌رفتن و بر میگشتن چشمای تو هی باز و بسته میشد یتیم‌ گیرآوردنتو‌ ، هر کسی اینقد تو رو میزد که خسته میشد ای بدن زخمیِ ویران شده به نجمه من چطور‌ نشونت بدم جا بجا میشه استخون‌ دنده‌ت اگه یه کم دیگه تکونت بدم @raziolhossein