eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بحار، ج 100، ص 441 بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم: فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟ -من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! -مگر آن زن چه کرده بود؟ -مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة! امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد. فرمود: -بشار! برخیز... غلام گفت که در میزنند... بشّار است! کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را؟ همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است @raziolhossein
وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت کاره شد گفتند، گفت زود سند را بده به من گفتند، بعد از آن که ستم بی شماره شد باپنجه وسعت فدکش راوجب گرفت سیلی برای غصب فدک راه چاره شد گفتند مست بود و صدایی نمی شنید آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد پا زد که بارِ شیشه ی او را بیفکند اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره ، شد چادر به پای مادر سادات گیر کرد افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد @raziolhossein
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد مامور شد به صبر علی ، از سکوت او سو استفاده کرد ستمگر بلند شد با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد طوری زدند ناله‌ی حیدر بلند شد با این همه همینکه علی بین کوچه رفت دیوار را گرفت از آن در بلند شد دستش رسید دامن مولا ولی شکست از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد زینب شنید گریه‌ی در آه میخ را زینب گریست دادِ برادر بلند شد کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است وقتی دوباره گریه‌ی دختر بلند شد * * * این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم  اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد @raziolhossein
مادرم پشت در افتاد به دادم برسید پشت در با پسر افتاد به دادم برسید ‌ ضربه آنقدر به پهلوی گلش کاری بود که زشاخه ثمر افتاد به دادم برسید در زجا کنده شد افتاد به روی مادر جان او در خطر افتاد به دادم برسید مادرش نیست به داد دل دختر برسد فضه در دردسر افتاد به دادم برسید با همان حال به دنبال علی رفت ولی چند قدم پیشتر افتاد به دادم برسید هر چه کردند نمی کرد رها حیدر را کار با ده نفر افتاد به دادم برسید یک نفر نیست بگیرد غلاف از قنفذ ضربه اش کارگر افتاد به دادم برسید آنقدر در وسط کوچه زدند زهرا را مثل یک محتضر افتاد به دادم برسید مردم شهرمدینه چقدر نامردید دخت خیرالبشر افتاد به دادم برسید @raziolhossein
دستی آمد به روی صورت تو جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت  پا انداخت یکنفر که دلش از بغض قدیمی پر بود ضربه ای زد به در خانه و در را انداخت عدّه ای را به درِ خانه ی تو آورد و ... از روی کینه ی دیرینه به دعوا انداخت آمد و با همه بی حرمتی اش در کوچه ریسمان گردنِ"مولا"ی دو دنیا انداخت در قیامت جلوی چشم همه می اُفتد آنکه در کوچه تورا بین تماشا...انداخت @raziolhossein
دیو را با خانه ی انسیّه الحورا چه کار؟ دود را با چشم خورشید جهان آرا چه کار؟ دشمن و بیت و لایت، هیزم و باغ بهشت شعله ی آتش تو را با صورت زهرا چه کار؟ تازیانه شرم کن این دست، دست فاطمه است ای فشار در تو را با عصمت کبرا چه کار؟ مرد کو، تا آورد دستی برون از آستین این همه نامرد را با یک زن تنها چه کار؟ بوستانِ وحی و شیطان روبه و شیر خدا ریسمان ظلم را با بازوی مولا چه کار؟ بیت حقّ را هیچکس نگشوده با ضرب لگد درد را با پهلوی انسیّة الحورا چه کار؟ فاطمه پشت در آمد گفت با آن سنگ دل ما عزا داریم ای ظالم تو را با ما چه کار؟ ای مغیره بشکند دستت که کوثر را زدی هیچ دانی ضرب دستت کرد با زهرا چه کار؟ مجتبی می گفت وا اُمّا خدا داند که می کرد با دل شیر حقّ آن فریاد وا اُمّا چه کار؟ ای که انکار شهادت می کنی از فاطمه هیچ دانی با تو ذات حقّ کند فردا چه کار؟ کاش بودی کاش بودی می دیدی غلاف تیغ را کرد با بازوی تنها عصمت یکتا چه کار؟ «میثم» از خون جگر بنویس در دیوان خود ساکنان نار را با جنّت اعلی چه کار؟ @Raziolhossein
بهشت و شعله آذر خدا به خیر کند هجوم و خانه حیدر خدا به خیر کند در شکسته و مسمار داغ و ضرب لگد شد اجر و مزد پیمبر خدا به خیر کند صدای فضه خذینی او علی را کشت چها گذشت به مادر خدا به خیر کند برای بردن حیدر چه ازدحام شده میان کوچه و معبر خدا به خیر کند سر برهنه علی را زخانه می‌بردند غریب شد یل خیبر خدا به خیر کند زراه آمده قنفذ مغیره همراهش نداشت فاطمه یاور خدا به خیر کند فتاد روی زمین دختر رسول الله میان آن‌همه کافر خدا به خیر کند رسید با کمک فضه بر در مسجد چه دید بر سر منبر خدا به خیر کند به پیش فاطمه شمشیر بر علی نکشید که برده دست به معجر خدا به خیر کند به مادر هر‌چه گذشت آخرش به خیر گذشت برای زینب مضطر خدا به خیر کند نگاه می‌کند از روی تل حسینش را میان آن‌همه لشکر خدا به خیر کند وفرقةٌ بسیوفِ وفرقةٌ برماح زنند به جسم برادر خدا به خیر کند همینکه صحنه  وَالشِّمْرُ جالِسٌ را دید گذاشت دست روی سر خدا به خیر کند امان نداد مناجات او تمام شود که برد دست به خنجر خدا به خیر کند @raziolhossein
از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا از تنگ نای این در و دیوار برخیز بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا پیچیده در گوشم صدای ضرب سیلی سنگین تر از این ماه ماهی نیست زهرا سردسته ی این قوم سنگین است دستش بر ضربه های او پناهی نیست زهرا با آبرو ریزی علی را میبرند و جز تو برای او سپاهی نیست زهرا بی بی زبانم لال چادر بر سرت کن خیره تر از اینجا نگاهی نیست زهرا ت یا که رها کن دامنش را زود برگرد یا مثل اینجا قتلگاهی نیست زهرا @raziolhossein
روز آری روز ، اما تیره بود و تار بود آنچنان که راویان گفتند شب انگار بود ! پس دوباره امت موسی به هارون پشت کرد پشت پرده دست های سامری در کار بود می شمرد آن روز آفت در میان مزرعه دانه دانه دانه های پوک را ، خروار بود  آنچه در آن کوچه می زد با دل همسایه ها ... داد هم رنگی ، نمای سنگی دیوار بود  ابتدا خودخواه ها بعداً خدا خواهان شهر غیر از این معنا مگر "الجار ثم الدار"  بود؟! آنکه زد تنها میان شهر پیغمبر ، دریغ !  سنگ زهرا را به سینه ، لاجرم مسمار بود فاش با بی حرمتی ها دست رد خورد عاقبت "سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود *** آنچه بعد از فاطمه روی سر زینب نشست ای ! گرد یتیمی بود یا آوار بود @raziolhossein
مولای عالم بی کس و تنها و یار است چشمان طفلانش چنان ابر بهار است هیزم در این خانه جای لاله چیدید در را نسوزانید زهرا داغدار است اصلا نه اینکه فاطمه دخت رسول است حرمت نگه دارید زهرا باردار است فکر غریبی علی او را زمین زد نامرد مردم مادر ما بی قرار است دست علی را بسته اید ای بی حیاها او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است اینجا میان کشمکش قنفذ جلو رفت اما سر و کار حسین با نیزه دار است @raziolhossein
قلب دنيا سنگ شد وقتي كه آن در مي شكست بايد از شرمندگي آنجا زمين سر  مي شكست فاجعه تازه رقم مي خورد وقتي كوچه ديد در كمال بهت مردم قلب حيدر مي شكست چشم هاي ذولفقاري علي خون گريه داشت هيبت اسطوره سردار خيبر مي شكست آيه اي از سوره اش روي زمين افتاده بود قامت رعنايي بانوي كوثر مي شكست نيروي پروانه بر در كارگر واقع نشد بال هايش شعله ور گرديد و پر پر مي شكست در به روي شعله ها چرخيد و تا پهلو رسيد از تلاقيِ در و ديوار مادر مي شكست @raziolhossein
روضه از اين ديگه بدتر نمي شه غنچه با شعله برابر نمي شه هر چي سعي مي كنم امشب براتون كه نگم از ديوار و در نمي شه حرفي از مردونگي پيش نكشيد هيچ جا زن حريفِ لشكر نمي شه وقتي آتيش بياد از جلو بخواي از عقب نيوفتي با سر نمي شه درِ خونه رو مادر افتاده بود اوضاع از اين ديگه بدتر نمي شه هر چي كه مي زدنش بازم مي گفت برا من هيچ كسي حيدر  نمي شه *** كي مي دونه نوكِ مِسمار يعني چي؟ كي مي دونه مردم آزار يعني چي؟ به خدا خيلي بَده اگر بگم يه عزيز كرده بشه خار يعني چي؟ مي دونم هيچ كسي باور نداره گريه­ ی حيدرِ كرار يعني چي؟ بريد از چشمِ علي سوأل كنيد خجالت كشيدن از يار يعني چي؟ اونكه با لگد در و وا مي كنه چي مي فهمه زنِ باردار يعني چي؟ @raziolhossein
بحار، ج 100، ص 441 بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم: فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟ -من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! -مگر آن زن چه کرده بود؟ -مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة! امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد. فرمود: -بشار! برخیز... غلام گفت که در میزنند... بشّار است! کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را؟ همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است @raziolhossein
شب تولد زینب بلند شو مادر بیا بخاطرم امشب بلند شو مادر شب تولد زینب دعای مرگ نکن بیا و خانه مهیا برای مرگ نکن شب تولد زینب پس از دو ماه بخند ببین که خانه مان نیست روبراه بخند شب تولدِ من را بهانه کن مادر بیا و موی مرا باز شانه کن مادر شب تولد زینب به من کفن دادی به جای هدیه به من کهنه پیرهن دادی @raziolhossein
یافاطمه، ای مَلَک ارادتمندت ای باغ بهشتِ علوی لبخندت ای‌کاش که باشیم و ببینیم آن‌روز ... با آن« دو نفر» چه می کند فرزندت @raziolhossein
بحار، ج 100، ص 441 بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم: فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟ -من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! -مگر آن زن چه کرده بود؟ -مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة! امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد. فرمود: -بشار! برخیز... غلام گفت که در میزنند... بشّار است! کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را؟ همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است @raziolhossein
از امیرالمومنین علیه‌السلام نقل شده که فرمود: پیامبر صلی الله علیه وآله را در پیراهنش غسل دادم. فاطمه به من می‌گفت: آن پیراهن را به من نشان بده. (وقتی پیراهن را به او نشان دادم و) او پیراهن را بویید از حال رفت. من وقتی این حالت را دیدم پیراهن را مخفی کردم. یا امیرالمومنین، در خرابه شام درست است که پیراهن حسینت را برده بودند!!! و دختر نمی‌دید!! اما در عوض سر بابا را برایش آوردند... کجا بودی که نگذاری چشم نوه عزیزت به رأس بریده پدر بیفتد... بی بی جان یا زهرا، شما با دیدن پیراهن پدر از حال رفتید و حق داشتید چون دلتنگ پدر بودید و با دیدن پیراهن به یاد او افتادید، پس آیا رقیه‌ات حق نداشت با دیدن سر بابا آن هم با آن حالت!! جان بدهد... عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: غَسَلْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه وآله فِی قَمِیصِهِ فَکَانَتْ فَاطِمَةُ تَقُولُ أَرِنِی الْقَمِیصَ فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ. بحارالانوار ج۴۳ ص۱۵۷ @raziolhossein
وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت کاره شد گفتند، گفت زود سند را بده به من گفتند، بعد از آن که ستم بی شماره شد باپنجه وسعت فدکش راوجب گرفت سیلی برای غصب فدک راه چاره شد گفتند مست بود و صدایی نمی شنید آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد پا زد که بارِ شیشه ی او را بیفکند اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره ، شد چادر به پای مادر سادات گیر کرد افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد @raziolhossein
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد مامور شد به صبر علی ، از سکوت او سو استفاده کرد ستمگر بلند شد با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد طوری زدند ناله‌ی حیدر بلند شد با این همه همینکه علی بین کوچه رفت دیوار را گرفت از آن در بلند شد دستش رسید دامن مولا ولی شکست از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد زینب شنید گریه‌ی در آه میخ را زینب گریست دادِ برادر بلند شد کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است وقتی دوباره گریه‌ی دختر بلند شد * * * این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم  اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد @raziolhossein
مادرم پشت در افتاد به دادم برسید پشت در با پسر افتاد به دادم برسید ‌ ضربه آنقدر به پهلوی گلش کاری بود که زشاخه ثمر افتاد به دادم برسید در زجا کنده شد افتاد به روی مادر جان او در خطر افتاد به دادم برسید مادرش نیست به داد دل دختر برسد فضه در دردسر افتاد به دادم برسید با همان حال به دنبال علی رفت ولی چند قدم پیشتر افتاد به دادم برسید هر چه کردند نمی کرد رها حیدر را کار با ده نفر افتاد به دادم برسید یک نفر نیست بگیرد غلاف از قنفذ ضربه اش کارگر افتاد به دادم برسید آنقدر در وسط کوچه زدند زهرا را مثل یک محتضر افتاد به دادم برسید مردم شهرمدینه چقدر نامردید دخت خیرالبشر افتاد به دادم برسید @raziolhossein
دستی آمد به روی صورت تو جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت یکنفر که دلش از بغض قدیمی پر بود ضربه ای زد به در خانه و در را انداخت عدّه ای را به درِ خانه ی تو آورد و ... از روی کینه ی دیرینه به دعوا انداخت آمد و با همه بی حرمتی اش در کوچه ریسمان گردنِ"مولا"ی دو دنیا انداخت در قیامت جلوی چشم همه می اُفتد آنکه در کوچه تورا بین تماشا...انداخت @raziolhossein
دیو را با خانه ی انسیّه الحورا چه کار؟ دود را با چشم خورشید جهان آرا چه کار؟ دشمن و بیت و لایت، هیزم و باغ بهشت شعله ی آتش تو را با صورت زهرا چه کار؟ تازیانه شرم کن این دست، دست فاطمه است ای فشار در تو را با عصمت کبرا چه کار؟ مرد کو، تا آورد دستی برون از آستین این همه نامرد را با یک زن تنها چه کار؟ بوستانِ وحی و شیطان روبه و شیر خدا ریسمان ظلم را با بازوی مولا چه کار؟ بیت حقّ را هیچکس نگشوده با ضرب لگد درد را با پهلوی انسیّة الحورا چه کار؟ فاطمه پشت در آمد گفت با آن سنگ دل ما عزا داریم ای ظالم تو را با ما چه کار؟ ای مغیره بشکند دستت که کوثر را زدی هیچ دانی ضرب دستت کرد با زهرا چه کار؟ مجتبی می گفت وا اُمّا خدا داند که می کرد با دل شیر حقّ آن فریاد وا اُمّا چه کار؟ ای که انکار شهادت می کنی از فاطمه هیچ دانی با تو ذات حقّ کند فردا چه کار؟ کاش بودی کاش بودی می دیدی غلاف تیغ را کرد با بازوی تنها عصمت یکتا چه کار؟ «میثم» از خون جگر بنویس در دیوان خود ساکنان نار را با جنّت اعلی چه کار؟ @Raziolhossein
از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا از تنگ نای این در و دیوار برخیز بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا پیچیده در گوشم صدای ضرب سیلی سنگین تر از این ماه ماهی نیست زهرا سردسته ی این قوم سنگین است دستش بر ضربه های او پناهی نیست زهرا با آبرو ریزی علی را میبرند و جز تو برای او سپاهی نیست زهرا بی بی زبانم لال چادر بر سرت کن خیره تر از اینجا نگاهی نیست زهرا ت یا که رها کن دامنش را زود برگرد یا مثل اینجا قتلگاهی نیست زهرا @raziolhossein
روز آری روز ، اما تیره بود و تار بود آنچنان که راویان گفتند شب انگار بود ! پس دوباره امت موسی به هارون پشت کرد پشت پرده دست های سامری در کار بود می شمرد آن روز آفت در میان مزرعه دانه دانه دانه های پوک را ، خروار بود  آنچه در آن کوچه می زد با دل همسایه ها ... داد هم رنگی ، نمای سنگی دیوار بود  ابتدا خودخواه ها بعداً خدا خواهان شهر غیر از این معنا مگر "الجار ثم الدار"  بود؟! آنکه زد تنها میان شهر پیغمبر ، دریغ !  سنگ زهرا را به سینه ، لاجرم مسمار بود فاش با بی حرمتی ها دست رد خورد عاقبت "سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود *** آنچه بعد از فاطمه روی سر زینب نشست ای ! گرد یتیمی بود یا آوار بود @raziolhossein
مولای عالم بی کس و تنها و یار است چشمان طفلانش چنان ابر بهار است هیزم در این خانه جای لاله چیدید در را نسوزانید زهرا داغدار است اصلا نه اینکه فاطمه دخت رسول است حرمت نگه دارید زهرا باردار است فکر غریبی علی او را زمین زد نامرد مردم مادر ما بی قرار است دست علی را بسته اید ای بی حیاها او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است اینجا میان کشمکش قنفذ جلو رفت اما سر و کار حسین با نیزه دار است @raziolhossein
قلب دنيا سنگ شد وقتي كه آن در مي شكست بايد از شرمندگي آنجا زمين سر  مي شكست فاجعه تازه رقم مي خورد وقتي كوچه ديد در كمال بهت مردم قلب حيدر مي شكست چشم هاي ذولفقاري علي خون گريه داشت هيبت اسطوره سردار خيبر مي شكست آيه اي از سوره اش روي زمين افتاده بود قامت رعنايي بانوي كوثر مي شكست نيروي پروانه بر در كارگر واقع نشد بال هايش شعله ور گرديد و پر پر مي شكست در به روي شعله ها چرخيد و تا پهلو رسيد از تلاقيِ در و ديوار مادر مي شكست @raziolhossein
روضه از اين ديگه بدتر نمي شه غنچه با شعله برابر نمي شه هر چي سعي مي كنم امشب براتون كه نگم از ديوار و در نمي شه حرفي از مردونگي پيش نكشيد هيچ جا زن حريفِ لشكر نمي شه وقتي آتيش بياد از جلو بخواي از عقب نيوفتي با سر نمي شه درِ خونه رو مادر افتاده بود اوضاع از اين ديگه بدتر نمي شه هر چي كه مي زدنش بازم مي گفت برا من هيچ كسي حيدر نمي شه *** كي مي دونه نوكِ مِسمار يعني چي؟ كي مي دونه مردم آزار يعني چي؟ به خدا خيلي بَده اگر بگم يه عزيز كرده بشه خار يعني چي؟ مي دونم هيچ كسي باور نداره گريه­ ی حيدرِ كرار يعني چي؟ بريد از چشمِ علي سوأل كنيد خجالت كشيدن از يار يعني چي؟ اونكه با لگد در و وا مي كنه چي مي فهمه زنِ باردار يعني چي؟ @raziolhossein
بحار، ج 100، ص 441 بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم: فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟ -من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! -مگر آن زن چه کرده بود؟ -مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة! امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد. فرمود: -بشار! برخیز... غلام گفت که در میزنند... بشّار است! کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را؟ همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است @raziolhossein
شب تولد زینب بلند شو مادر بیا بخاطرم امشب بلند شو مادر شب تولد زینب دعای مرگ نکن بیا و خانه مهیا برای مرگ نکن شب تولد زینب پس از دو ماه بخند ببین که خانه مان نیست روبراه بخند شب تولدِ من را بهانه کن مادر بیا و موی مرا باز شانه کن مادر شب تولد زینب به من کفن دادی به جای هدیه به من کهنه پیرهن دادی @raziolhossein
یافاطمه، ای مَلَک ارادتمندت ای باغ بهشتِ علوی لبخندت ای‌کاش که باشیم و ببینیم آن‌روز ... با آن« دو نفر» چه می کند فرزندت @raziolhossein