#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
#عید_نداریم
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینه های علم الهی است در دلت
حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهء حاجات یادمان
فهمانده ای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم
در محضر ائمه مودّب نمی شدیم
توحید حق به نام شما آب خورده است
خضر از وجود جام شما آب خورده است
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟
در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟
هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود
با رحمت نگاه شما وصل می شود
کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی
عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم
جز خانه شما در دیگر نمی زنیم
ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم
شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم
امشب میان عشق شما سیر می کنم
از چشم پاکتان طلب خیر می کنم
ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آماده رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود
آماده نیستم رمضانم چه می شود
آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن
فکری برای برکت این سال تازه کن
آغاز سال من نظری کن به حال من
بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من
خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم
در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم
امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام
امشب به قصد گریه برایت رسیده ام
آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
آقا چه ها که از متوکل کشیده ای
پای پیاده در دل صحرا دویده ای
خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود
پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند
گاهی تو را میان خرابه نشانده اند
جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟
بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟
شیران که در برابرتان سر گذاشتند
بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو می گماشتند
هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن می گذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی
می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
می سوخت بین آتش و در التهاب بود
امشب دلم شکسته و فریاد می زنم
با محتشم نشسته و فریاد می زنم
ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صد دست و پا زده در خون حسین من
ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه
جایت کم است پیکر خود را تکان نده
مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
قاضی حاجات همه موسی بن جعفر
شور عبادات همه موسی بن جعفر
عشق تو در ذات همه موسی بن جعفر
مهرت مباهات همه موسی بن جعفر
با مهر تو ایمانمان را پروراندیم
بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندیم
ای خانه ات آباد یا باب الحوائج
کارم به تو افتاد یا باب الحوائج
از دست دل فریاد یا باب الحوائج
داد آبرو بر باد یا باب الحوائج
اهل گناهیم و نکردیم اعترافی
بیدار کن ما را شبیه بُشر حافی
تو عاشق خلوت نشینی با خدایی
تو روح بخش رویش سبز دعایی
در سجده هایت مست ذکر ربنایی
وقت عبادت از همه عالم جدایی
هفت آسمان مشتاق ذکر یا مجیرت
در کنج زندان هستی و عالم اسیرت
تو در سیاهی های عالم نور هستی
در کنج زندان نه میان طور هستی
دُرّ امام صادقی مستور هستی
یک عمر هست از خانواده دور هستی
آقا همه دلتنگ دیدار تو هستند
یک عمر با گریه به پای تو نشستند
آقا خیال آمدن دارد؟ ندارد
آیا توانی در بدن دارد؟ ندارد
حتی رمق در پا شدن دارد؟ ندارد
جان لبی بر هم زدن دارد؟ ندارد
هر چند غرق جلوه های دوست مانده
از او فقط یک استخوان و پوست مانده
آقا بگو با ما از آن زندان آخر
شد دیده ها دریا از آن زندان آخر
خون شد دل زهرا از آن زندان آخر
خون می چکد از پا از آن زندان آخر
با تو چه کرده دشمن پست یهودی
خورده به روی صورتت دست یهودی
در کنج زندان ظلم ها تکرار می شد
با تازیانه روزه ای افطار می شد
آزارها دادند هر مقدار می شد
در نیمه ی شب با لگد بیدار می شد
دشمن ندارد بهر کار خود دلیلی
یا تازیانه می زند یا ضرب سیلی
آهسته آهسته خودش را جا به جا کرد
اول برای شیعیان خود دعا کرد
معصومه را با گریه های خود صدا کرد
افتاد بر روی زمین یاد رضا کرد
ای میوه ی قلبم ببین بابا چه حالی است
اینجا فقط جای تو با معصومه خالی است
روح تو را تا درگه محبوب بردند
هم زهر خوردی هم تو را مضروب بردند
جسم تو را بر تکه ای از چوب بردند
بد بود اما عاقبت شد خوب بردند
هر چند بر روی زمین مانده تن تو
غارت نکرده هیچ کس پیراهن تو
آقا خدایی بی کفن ماندی ؟ نماندی
در بین گرما پاره تن ماندی ؟ نماندی
آیا بدون پیرهن ماندی؟نماندی
در زیر دست و پا شدن ماندی ؟ نماندی
گرچه عزادار شهید کاظمینم
امشب پریشان پریشان حسینم
آیا کسی با مرکب از روی تو رفته؟
چنگ کسی آیا به گیسوی تو رفته؟
یا نیزه ای مابین پهلوی تو رفته؟
آیا سه شعبه روی بازوی تو رفته؟
قربان آن قامت که بر روی زمین خورد
قربان آنکس که عمود آهنین خورد
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_حسین_ولادت
#دوبیتی
خورشید در آسمان زهرا آمد
کشتی نجات سوی دریا آمد
هر کس پیِ دنیای خودش هست ولی
دنیای من امروز به دنیا آمد
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
#رباعی
با آمدنت وا شده باب حسنات
نازل شده از بهشت خیر و برکات
آنقدر به مصطفی شباهت داری
که دیدنِ صورت تو دارد صلوات
#عبدالحسین
......
هم صورت زیبای تو دارد صلوات
هم قامت رعنای تو دارد صلوات
سر تا به قدم عین محمّد هستی
پس نام دل آرای تو دارد صلوات
#عبدالحسین
......
از بهر نظاره آمده پیغمبر
با ماه و ستاره آمده پیغمبر
ذکر لب هر فرشته باشد صلوات
انگار دوباره آمده پیغمبر
#سیدمجتبی_شجاع
.......
ناز قــدم عزیـز زهــــرا صلـوات
بر مـاه رخ شبـیــه طاها صلوات
تا شاد شود قلب علی بن حسین
بفــرست به روح ام لیلا صلوات
#محمدعلی_انصاری
......
در باغ خدا گلی معطر دادند
یا آل رسول را پیمبر دادند
دیدند که دلتنگ نبی هست حسین
بر دامن او علی اکبر دادند
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_زمان_ولادت
#امام_زمان_مناجات
خوشا لحظه ای بال و پر داشتن
سر کوی دلبر گذر داشتن
خوشا با خدا بودن و زیستن
به یاد خدا چشم تر داشتن
همیشه به سوی خدا رو زدن
همیشه صفای سحر داشتن
چه خوب است عاشق ز معشوق خویش
تمنای یک دم نظر داشتن
چه خوب است دنبال تو آمدن
و از جایگاهت خبر داشتن
چه خوب است دائم صدایت زدن
همیشه هوایت به سر داشتن
چه خوب است یک شب به همراه تو
به سرداب تو یک سفر داشتن
من امشب هوای تو دارم به سر
کرم کن مرا در کنارت ببر
در آسمان در سحر باز شد
فرشته مهیای پرواز شد
ملک در دل آسمان زد صدا:
و میلاد خورشید آغاز شد
شنیدم شبیه کلیم آمدی
و موسایی تو خبرساز شد
حسن بر گل روی تو خنده زد
پدر با وجودت سرافراز شد
برای دل مادر پاک تو
زمان سحر کشف صد راز شد
رسیدی و در سجده افتادی و
زبانت به توحید حق باز شد
پدر با تو می گفت ناگفتنی
چه اسرارهایی که ابراز شد
تو باطل ستیزی تو جاءالحقی
ولی خدا حجت مطلقی
کنار دلم گاه گاهی بیا
تو از جاده های الهی بیا
سیاه گناهم بیا نور عشق
در این دورۀ روسیاهی بیا
بیا از مدینه بیا از نجف
بیا از دل این دو راهی بیا
اگر چه فراهم نگشته هنوز
برای قیامت سپاهی بیا
بگو کی مرا می بری با خودت
چه روزی چه سالی چه ماهی بیا
ببین حال و روز دل شیعه را
شده کشته ی بی گناهی بیا
اگر تو نیایی چه کس می شود ؟
برای دل ما پناهی ؟ بیا
بیا قبل از اینکه بیاید اجل
بگیری مرا لحظه ای در بغل
مرا گاه در خاطرت فرض کن
مرا گرد و خاک درت فرض کن
من از چشم پاک تو افتاده ام
مرا اشک چشم ترت فرض کن
من ِروسیاه زمین خورده را
سیاهیّ در لشگرت فرض کن
اگر اولین عاشقت نیستم
مرا عاشق آخرت فرض کن
اگر چه لیاقت ندارم ولی
مرا کمترین زائرت فرض کن
به وقت ظهورت بیا و مرا
نگهبان در سنگرت فرض کن
بکش دست خود را به روی سرم
مرا نوکر مادرت فرض کن
ببخشا به من این خیالات را
مگیر از لبم این مناجات را
تو مرگ ستم را رقم می زنی
تو زنجیر محکم به غم می زنی
زمان ظهورت به اذن خدا
صف مشرکان را به هم می زنی
می آیی مدینه میان بقیع
به دنبال قبری قدم می زنی
میان مدینه به سمت نجف
تو طرح حرم تا حرم می زنی
می آیی سر قبر ام البنین
به یاد علمدار علم می زنی
ضریح بزرگی بنا می کنی
به روی طلایش قلم می زنی
تو با یاد و نام حسین و حسن
حسینیه های کرم می زنی
زمان طلوعت که بر خواستی
خبر کن مرا کارگر خواستی
بیا وعدۀ هر چه پیغمبر است
ز هجران ، نگاه دو عالم تر است
بیا نالۀ آه آه علی
زمانه پر از غربت حیدر است
بیا موقع اشک دشمن شده
بیا وقت خندیدن مادر است
بیا و خداهای ما را بگیر
بزن مهر باطل به هر بت پرست
بیا کربلا چشم در راه توست
و غرق نوای تو یک حنجر است
بیا ای دعای دل نیزه ها
به دنبال تو چشم هجده سر است
بیا انعکاس صدای رباب
پی تو نگاه علی اصغر است
بیا و ببین در دل علقمه
صدایت زند مادرت فاطمه
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
هوای خواندن جنگ جمل به سر دارم
به شوق روی کسی قصد این سفردارم
نبرد مردم باطل مقابل حق بود
همان حقیقتِ حقی که حق مطلق بود
تمام لشکر حق تحت امر حیدر بود
و در مقابل حق جمع قوم کافر بود
میان لشکر دشمن تمام کافرها
میان لشکر حیدر همه دلاورها
ببین که لشکر حیدر چقدر پُر بار است
حسن بود همه کاره حسن علمدار است
حسن،حسین و ابالفضل پشت سردارد
علی چه چشم امیدی به این پسردارد
میان معرکه ها باور علی حسن است
گمان کنم که همه لشکر علی حسن است
همیشه در همه جا بوده در رکابِ علی
درود بر علی و حُسن انتخابِ علی
دل تمامی لشکر به مرتضی گرم است
دل صبور علی هم به مجتبی گرم است
دلاورانِ علی تشنه ی عمل بودند
تمام در پیِ پی کردن جمل بودند
محمد حنفیه روانه شد در دشت
نشد که حمله کند باز هم عقب برگشت
علی که شاهد برگشتن محمد بود
به سمت لشکر اسلام اینچنین فرمود:
کسی به دست بگیرد مهار صحرا را
که بسته بر کمر خویش شال زهرا را
صدا زد ای حسنم ای فروغ هر دیده
خدا برای رشادت تو را پسندیده
بیا جوان غیورم بیا حسن جانم
بیا که حل جمل دست توست می دانم
تو اوج جلوه ی زهرای مرتضی هستی
تویی که راه نفسهای کفر را بستی
بیا که خانه نشینی تمام شد بابا
بیا که روز نبرد و قیام شد بابا
بیا که بعد فدک اولین مجال اینجاست
پس از رسول خدا اولین قتال اینجاست
بیا بجنگ که سنگ تمام بگذاری
به زخم کودکی ات التیام بگذاری
نرفته از نظرم گریه های کودکی ات
غم نهان تو و های های کودکی ات
به آن غمی که دلت را شکسته آگاهم
به هر چه در دل تو نقش بسته آگاهم
من از گرفتگی روی ماه باخبرم
من از جسارت دستی سیاه باخبرم
منی که یک کلمه از لب تونشنیدم
در آخرین شب زهرا خسوف را دیدم
خسوف ماه دلم را تو خوبتر دیدی
تو روضه خوان دلم شو که بیشتر دیدی
در آن زمان که صدای شما به گوش آمد
به جان تو پسرم غیرتم به جوش آمد
ولی بگو چه کنم گفته بود پیغمبر
میان اوج مصائب تو صبر کن حیدر
بیا بگو پسرم هر چه در دلت باشد
بیا که دشمن زهرا مقابلت باشد
برو به قدرت مردانه ات جدالی کن
برو زمین خدا را زِ کفر خالی کن
برو که خشم تو بر کافران اثر دارد
خدا به ضربه ی شمشیر تو نظر دارد
برو که خشم خدا را کمی نشان بدهی
فقط کرم نکنی کفر را امان بدهی
برو به نیت زهرا بزن تو شمشیری
ببینمت که چطور انتقام می گیری
برو به هر که نداند بگو شجاعت چیست
برو نشان بده جنگ آوری و غیرت چیست
شنید امر پدر را و گفت: بابا چشم
ای آسمان ولایت امیر دنیا چشم
گرفت رخصتی از حیدر و به لشکر زد
چه اشتیاق عجیبی گمان کنم پَر زد
به سوی لشکر دشمن کمی نگاه انداخت
کشید تیغ خودش را و خون به راه انداخت
میان معرکه گویی عذاب نازل شد
به دشت یکسره تیغ مذاب نازل شد
ببین که آتش قهر خداست گُر دارد
ببین که نیّت پِی کردنِ شتر دارد
به زیر پایِ شتر تیغ بی هوا برده
چنان که فتنه نفهمیده از کجا خورده
یکی به اهل جمل گفت: خشمِ رَب این است
سزای دشمن هتّاک و بی ادب این است
شکست پرچم کفر و به دشت غوغا شد
علی به وقت تماشا گل از گلش وا شد
ز معرکه پسر شاه لافتی برگشت
عصای دست علی، بیرق خدا برگشت
علی گرفت حسن را میان آغوشش
و فی البداهه چنین خواند و گفت در گوشش:
خدا کند که بماند حدیثِ من یادت
که این شجاعت تو می رسد به اولادت
حسن چه عزت و جاهی به آل هاشم داد
تمام قدرت خود را به دستِ قاسم داد
چه قاسمی که ز لعلِ لبش عسل بارد
چه قاسمی که حسن گونه تیغ بردارد
چه قاسمی نه زره داشت نه کُلَه خودی
میان معرکه می رفت غرقِ خشنودی
چه قاسمی که وقار و شکوه و عزت داشت
چه قاسمی که به شاه شهید غیرت داشت
چه قاسمی که شرف دارد و هدف دارد
چه قاسمی که تبار از شه نجف دارد
چه قاسمی که جهان خاک راه نعلینش
فلک ندید و نیامد در این جهان عِینَش
میان صحنه ی حمله به اَزرقِ شامی
در اقتدار و صلابت در اوج آرامی
چنان به سمت عدو تیغِ پُر شرر انداخت
که جسم دشمن خود را زِ پشت سر انداخت
میان دشتِ بلا زنده کرد نامِ حسن
به غیرت و ادب و رزم او سلامِ حسن
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#مناجات
#امیرالمومنین_علیه_السلام
بر درگهت آمدم دوباره
با جرم و خطای بی شماره
گویم به دو چشم پُر ستاره
(بر درد دلم تویی مخاطب
ما را به علی ببخش یا رب)
ما را سَر سفره راه دادی
از لطف، به ما پناه دادی
یک عالمه اشک و آه دادی
(مهمان توئیم در دل شب
ما را به علی ببخش یا رب)
گفتی که بیا به میهمانی
از فیض کریم جا نمانی
با این همه لطف و مهربانی
(این بندهی تو نشد مؤدب
ما را به علی ببخش یا رب)
گفتی که بیا و بخشش از من
از تو گره و گشایش از من
دلخسته بیا نوازش از من
(این نفْس ولی نشد مُهذّب
ما را به علی ببخش یا رب)
دانی چه شد و چکار کردم
از درگه تو فرار کردم
من لغزش بی شمار کردم
(پیمانهی جرم شد لبالب
ما را به علی ببخش یا رب)
با این همه بی حیایی من
گستاخی و بی وفایی من
اعمال بد و ریایی من
(تو لطف نمودهای مرتب
ما را به علی ببخش یا رب)
لطفت که مرا گرفت تحویل
کردی تو به عفو بسکه تعجیل
عصیان به ثواب گشت تبدیل
(از شرم چرا نکردهام تب
ما را به علی ببخش یا رب)
از درگه تو شرف گرفتم
دامان تو را به کف گرفتم
اذنِ سفرِ نجف گرفتم
(حالا که علی علی است بر لب
ما را به علی ببخش یا رب)
یا رب به تمام حق نَوَردان
ما را به علی شاه مردان
دور سر مرتضی بگردان
(تا اینکه شوم کمی مُقرب
ما را به علی ببخش یا رب)
صد شکر که آبرو نبردی
ما را بغل خودت فشردی
ما را به حسینِ خود سپردی
(تا اینکه شوم حسین مذهب
ما را به علی ببخش یا رب)
**
سوگند به داغِ شاه عطشان
بر آن سرِ روی نی نمایان
بر اشک مخدراتِ گریان
(سوگند به اضطرار زینب
ما را به علی ببخش یا رب)
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
عمرم بدون تو به هدر می رود حسین
تیر فراق تو به جگر می رود حسین
آقا بگو چه چاره کنم این فراق را
بی تابِ تو شدم چه کنم اشتیاق را
خواهم که زائرت شوم اما نمی شود
این راهِ بسته سمتِ حرم وا نمی شود
ما را به روی بالِ نسیمت نمی بری؟
ما را پیاده سمتِ حریمت نمی بری؟
ای جان پناهِ عالم و خون خدا حسین
دست مرا بگیر و ببر کربلا حسین
ما بی کَسیم و جز تو نداریم آشنا
نِعم َالاَمیرِ من نظری کن به زیر پا
شاهِ جهانِ من به رعیت نگاه کن
حالم بد است حال مرا روبه راه کن
شاها نگاه کن دل ما تنگِ کربلاست
در قلب ما زمینه و آهنگِ کربلاست
ای دور از وطن، وطنِ ماست کربلا
بعد از وفات هم سخن ماست کربلا
ما کربلا نرفته زِ دنیا نمی رویم
ما بی حسین جنّتِ اعلا نمی رویم
ما تا به حال اگر که نمُردیم معجزه است
دل را به دوری از تو سپُردیم معجزه است
از ذرّه کمتریم و تو ما را حساب کن
مورِ همین دَریم و تو ما را حساب کن
ای کشته ی تمامی سرنیزه ها حسین
ای پیکری که گشته به صحرا رها حسین
جانم فدای غربتت اربابِ بی کفن
ای تشنه لب تر از همه بی آبِ بی کفن
ای جان پناهِ زینب و سلطان کربلا
قرآنِ پاره پاره به دامانِ کربلا
دُورت شلوغ نه! به خدا ازدحام شد
بر پیکرِ شریفِ تو ظلم مدام شد
دورت شلوغ شد همگی بی حیا شدند
در قتلگاهِ تو همه حاجت روا شدند
دور از نگاهِ پاکِ حبیب و زهیر و حُر
از قتلگاهِ تو همه رفتند دستِ پُر
دور از نگاهِ حضرت عباس و اکبرت
آتش گرفت گوشه ی دامان دخترت
دارم برای پیکر تو گریه می کنم
بر گریه های دختر تو گریه می کنم
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_رضا_مناجات
خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده
چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده
نه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر میگویم
که ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کرده
عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شد
کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده
نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت
خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده
همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت
دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده
ولی جنت نمیآید به چشم زائرت وقتی...
...شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کرده
خجالت می کشم وقتی که میآیم حضور تو
ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده
به سقاخانهات بردم پناه از درد و بیماری
چه سقاخانهای که درد عالم را دوا کرده
همه آیینهها لبیک میگویند آن کس را
که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده
قسم بر خطّهی طوست، قسم بر شوق پابوست
زیارتهای مخصوصت، دلم را مبتلا کرده
دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش
ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده
معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست
به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده
نمیگوید گنهکاری، نمیگوید خطا داری
فقط آغوش بگشوده، محبتها به ما کرده
نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون
حوائج را به لطف و رحمتش یکیک روا کرده
تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست
یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده
قیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی که
خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده
چه سِرّی هست در پایین پایش هر که میآید
تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده
**
صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و
دو چشمم اشک میبارد، هوای نینوا کرده
قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو
تو میدانی که عاشورا به قلب ما چهها کرده
قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت...
چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟
برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل
چگونه نیزهها را در دل گودال جا کرده؟
تو را گیرم که دشمن کشت با لبهای عطشانت
تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟
صدای مادرت پیچیده در عالم که میگوید:
بمیرم...بی کفن، جا در میان بوریا کرده
بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم
چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#شام #اسارت
تو نیستیّ و فراق مدام را چه کنم؟
جفای این همه صیاد و دام را چه کنم؟
فراق و گریه و زخم و غم عزیزانم
بگو که گریه کنم من کدام را؟ چه کنم؟
به من گذشت هر آنچه میان کوفه گذشت
ولی عزیز دلم شهر شام را چه کنم؟
اگر مرا ببرند از میان جمعیت
غیور من تو بگو ازدحام را چه کنم؟
به کودکان تو با جان و دل حواسم هست
بگو جسارتِ از روی بام را چه کنم؟
به سنگ کینه گل از روی شاخه اش افتاد
زنان بی ادب و بی مرام را چه کنم؟
حریم اهل حرم را شکست اهریمن
دلِ شکسته زِ بزم حرام را چه کنم؟
خدا کند که میان خرابه جان بدهم
ولی رسالت نیمه تمام را چه کنم؟
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
منی که بوده عباس و علی اکبر هوادارم
به شهر شام رفتم بی حسینم، سخت بی یارم
دم دروازه ی ساعات جانم روی لب آمد
به رفتن در شلوغیها مرا کردند وادارم
همه بهر تماشای اسیران آمدند اینجا
من و این ازدحام شام، خوابم یا که بیدارم
تمام دختران گویند با هم یکصدا عمه:
همه نامحرم اند اینجا، گره خورده عجب کارم
تمام شهر با سنگ و نی و دف آمدند اینجا
ولی من بی دفاع هستم فقط تنها تو را دارم
به دامانم پناه آورده اند اطفال با گریه
حسین من! از آن بالا دعایم کن گرفتارم
یتیمان را فقط با نیزه ها آرام میکردند
بماند این که من هم زخمی ام از درد سرشارم
سر سجاد را بین غل و زنجیر سوزاندند
دلم می سوزد و دلواپس احوال بیمارم
هزاران غم، هزاران سنگ و چوب و خاک و خاکستر
کدامش را برایت بازگویم یا که بشمارم
یهودی های شهر شام خیلی بی حیا هستند
علی را ناسزا گفتند و می دادند آزارم
سزد یکسر بسوزد شهر شام و اهل آن با هم
من پرده نشین را برده اند از بین بازارم
اگر چه دست مارا مثل بابایم علی بستند
از این تکرار غم باکی ندارم، دخت کرارم
اگر چه ابری ام طوفانی ام اما برادر جان
کنار دشمنانت یک سر سوزن نمی بارم
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
#عید_نداریم
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام
ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام
ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی
ای آسمان علم خدا ایهاالنقی
خورشید از تشعشع نورت منوّر است
ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است
در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است
باغ کرامت تو همیشه بهاری است
گنجینه های علم الهی است در دلت
حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت
نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم
راهی به آسمان امامت نداشتیم
با نور تو درست شده اعتقادمان
دادی طریق عرضهء حاجات یادمان
فهمانده ای به ما ادب و احترام را
طرز چگونه حرف زدن با امام را
فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست
ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست
لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم
در محضر ائمه مودّب نمی شدیم
توحید حق به نام شما آب خورده است
خضر از وجود جام شما آب خورده است
رکن خداشناسی و درهای رحمتید
فرزندهای نور و پسرهای رحمتید
جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟
در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟
هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود
با رحمت نگاه شما وصل می شود
کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی
عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی
ای سرو سربلند سحرهای سامرا
باز است بر گدای تو درهای سامرا
ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم
جز خانه شما در دیگر نمی زنیم
ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم
شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم
امشب میان عشق شما سیر می کنم
از چشم پاکتان طلب خیر می کنم
ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن
یا هادی الائمه مرا سر به راه کن
آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد
آماده رسیدن ماه رجب نشد
باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود
آماده نیستم رمضانم چه می شود
آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن
فکری برای برکت این سال تازه کن
آغاز سال من نظری کن به حال من
بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من
خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم
در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم
امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام
امشب به قصد گریه برایت رسیده ام
آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود
دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود
آقا چه ها که از متوکل کشیده ای
پای پیاده در دل صحرا دویده ای
خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود
پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود
گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند
گاهی تو را میان خرابه نشانده اند
جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟
بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟
شیران که در برابرتان سر گذاشتند
بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند
آنان که بر امام ارادت نداشتند
قاتل برای کشتن تو می گماشتند
هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد
قلب مقدس پسرت را کباب کرد
سر را به روی پای حسن می گذاشتی
بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی
می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت
در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت
در کربلای جدّ شما غم چکار کرد
طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد
آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
می سوخت بین آتش و در التهاب بود
امشب دلم شکسته و فریاد می زنم
با محتشم نشسته و فریاد می زنم
ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صد دست و پا زده در خون حسین من
ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه
افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه
جایت کم است پیکر خود را تکان نده
مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
قاضی حاجات همه موسی بن جعفر
شور عبادات همه موسی بن جعفر
عشق تو در ذات همه موسی بن جعفر
مهرت مباهات همه موسی بن جعفر
با مهر تو ایمانمان را پروراندیم
بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندیم
ای خانه ات آباد یا باب الحوائج
کارم به تو افتاد یا باب الحوائج
از دست دل فریاد یا باب الحوائج
داد آبرو بر باد یا باب الحوائج
اهل گناهیم و نکردیم اعترافی
بیدار کن ما را شبیه بُشر حافی
تو عاشق خلوت نشینی با خدایی
تو روح بخش رویش سبز دعایی
در سجده هایت مست ذکر ربنایی
وقت عبادت از همه عالم جدایی
هفت آسمان مشتاق ذکر یا مجیرت
در کنج زندان هستی و عالم اسیرت
تو در سیاهی های عالم نور هستی
در کنج زندان نه میان طور هستی
دُرّ امام صادقی مستور هستی
یک عمر هست از خانواده دور هستی
آقا همه دلتنگ دیدار تو هستند
یک عمر با گریه به پای تو نشستند
آقا خیال آمدن دارد؟ ندارد
آیا توانی در بدن دارد؟ ندارد
حتی رمق در پا شدن دارد؟ ندارد
جان لبی بر هم زدن دارد؟ ندارد
هر چند غرق جلوه های دوست مانده
از او فقط یک استخوان و پوست مانده
آقا بگو با ما از آن زندان آخر
شد دیده ها دریا از آن زندان آخر
خون شد دل زهرا از آن زندان آخر
خون می چکد از پا از آن زندان آخر
با تو چه کرده دشمن پست یهودی
خورده به روی صورتت دست یهودی
در کنج زندان ظلم ها تکرار می شد
با تازیانه روزه ای افطار می شد
آزارها دادند هر مقدار می شد
در نیمه ی شب با لگد بیدار می شد
دشمن ندارد بهر کار خود دلیلی
یا تازیانه می زند یا ضرب سیلی
آهسته آهسته خودش را جا به جا کرد
اول برای شیعیان خود دعا کرد
معصومه را با گریه های خود صدا کرد
افتاد بر روی زمین یاد رضا کرد
ای میوه ی قلبم ببین بابا چه حالی است
اینجا فقط جای تو با معصومه خالی است
روح تو را تا درگه محبوب بردند
هم زهر خوردی هم تو را مضروب بردند
جسم تو را بر تکه ای از چوب بردند
بد بود اما عاقبت شد خوب بردند
هر چند بر روی زمین مانده تن تو
غارت نکرده هیچ کس پیراهن تو
آقا خدایی بی کفن ماندی ؟ نماندی
در بین گرما پاره تن ماندی ؟ نماندی
آیا بدون پیرهن ماندی؟نماندی
در زیر دست و پا شدن ماندی ؟ نماندی
گرچه عزادار شهید کاظمینم
امشب پریشان پریشان حسینم
آیا کسی با مرکب از روی تو رفته؟
چنگ کسی آیا به گیسوی تو رفته؟
یا نیزه ای مابین پهلوی تو رفته؟
آیا سه شعبه روی بازوی تو رفته؟
قربان آن قامت که بر روی زمین خورد
قربان آنکس که عمود آهنین خورد
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_حسین_ولادت
#رباعی
خورشید در آسمان زهرا آمد
کشتی نجات سوی دریا آمد
هر کس پیِ دنیای خودش هست ولی
دنیای من امروز به دنیا آمد
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
#رباعی
با آمدنت وا شده باب حسنات
نازل شده از بهشت خیر و برکات
آنقدر به مصطفی شباهت داری
که دیدنِ صورت تو دارد صلوات
#عبدالحسین
......
هم صورت زیبای تو دارد صلوات
هم قامت رعنای تو دارد صلوات
سر تا به قدم عین محمّد هستی
پس نام دل آرای تو دارد صلوات
#عبدالحسین
......
از بهر نظاره آمده پیغمبر
با ماه و ستاره آمده پیغمبر
ذکر لب هر فرشته باشد صلوات
انگار دوباره آمده پیغمبر
#سیدمجتبی_شجاع
.......
ناز قــدم عزیـز زهــــرا صلـوات
بر مـاه رخ شبـیــه طاها صلوات
تا شاد شود قلب علی بن حسین
بفــرست به روح ام لیلا صلوات
#محمدعلی_انصاری
......
در باغ خدا گلی معطر دادند
یا آل رسول را پیمبر دادند
دیدند که دلتنگ نبی هست حسین
بر دامن او علی اکبر دادند
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_زمان_ولادت
#امام_زمان_مناجات
خوشا لحظه ای بال و پر داشتن
سر کوی دلبر گذر داشتن
خوشا با خدا بودن و زیستن
به یاد خدا چشم تر داشتن
همیشه به سوی خدا رو زدن
همیشه صفای سحر داشتن
چه خوب است عاشق ز معشوق خویش
تمنای یک دم نظر داشتن
چه خوب است دنبال تو آمدن
و از جایگاهت خبر داشتن
چه خوب است دائم صدایت زدن
همیشه هوایت به سر داشتن
چه خوب است یک شب به همراه تو
به سرداب تو یک سفر داشتن
من امشب هوای تو دارم به سر
کرم کن مرا در کنارت ببر
در آسمان در سحر باز شد
فرشته مهیای پرواز شد
ملک در دل آسمان زد صدا:
و میلاد خورشید آغاز شد
شنیدم شبیه کلیم آمدی
و موسایی تو خبرساز شد
حسن بر گل روی تو خنده زد
پدر با وجودت سرافراز شد
برای دل مادر پاک تو
زمان سحر کشف صد راز شد
رسیدی و در سجده افتادی و
زبانت به توحید حق باز شد
پدر با تو می گفت ناگفتنی
چه اسرارهایی که ابراز شد
تو باطل ستیزی تو جاءالحقی
ولی خدا حجت مطلقی
کنار دلم گاه گاهی بیا
تو از جاده های الهی بیا
سیاه گناهم بیا نور عشق
در این دورۀ روسیاهی بیا
بیا از مدینه بیا از نجف
بیا از دل این دو راهی بیا
اگر چه فراهم نگشته هنوز
برای قیامت سپاهی بیا
بگو کی مرا می بری با خودت
چه روزی چه سالی چه ماهی بیا
ببین حال و روز دل شیعه را
شده کشته ی بی گناهی بیا
اگر تو نیایی چه کس می شود ؟
برای دل ما پناهی ؟ بیا
بیا قبل از اینکه بیاید اجل
بگیری مرا لحظه ای در بغل
مرا گاه در خاطرت فرض کن
مرا گرد و خاک درت فرض کن
من از چشم پاک تو افتاده ام
مرا اشک چشم ترت فرض کن
من ِروسیاه زمین خورده را
سیاهیّ در لشگرت فرض کن
اگر اولین عاشقت نیستم
مرا عاشق آخرت فرض کن
اگر چه لیاقت ندارم ولی
مرا کمترین زائرت فرض کن
به وقت ظهورت بیا و مرا
نگهبان در سنگرت فرض کن
بکش دست خود را به روی سرم
مرا نوکر مادرت فرض کن
ببخشا به من این خیالات را
مگیر از لبم این مناجات را
تو مرگ ستم را رقم می زنی
تو زنجیر محکم به غم می زنی
زمان ظهورت به اذن خدا
صف مشرکان را به هم می زنی
می آیی مدینه میان بقیع
به دنبال قبری قدم می زنی
میان مدینه به سمت نجف
تو طرح حرم تا حرم می زنی
می آیی سر قبر ام البنین
به یاد علمدار علم می زنی
ضریح بزرگی بنا می کنی
به روی طلایش قلم می زنی
تو با یاد و نام حسین و حسن
حسینیه های کرم می زنی
زمان طلوعت که بر خواستی
خبر کن مرا کارگر خواستی
بیا وعدۀ هر چه پیغمبر است
ز هجران ، نگاه دو عالم تر است
بیا نالۀ آه آه علی
زمانه پر از غربت حیدر است
بیا موقع اشک دشمن شده
بیا وقت خندیدن مادر است
بیا و خداهای ما را بگیر
بزن مهر باطل به هر بت پرست
بیا کربلا چشم در راه توست
و غرق نوای تو یک حنجر است
بیا ای دعای دل نیزه ها
به دنبال تو چشم هجده سر است
بیا انعکاس صدای رباب
پی تو نگاه علی اصغر است
بیا و ببین در دل علقمه
صدایت زند مادرت فاطمه
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_رضا_مناجات
خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده
چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده
نه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر میگویم
که ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کرده
عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شد
کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده
نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت
خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده
همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت
دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده
ولی جنت نمیآید به چشم زائرت وقتی...
...شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کرده
خجالت می کشم وقتی که میآیم حضور تو
ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده
به سقاخانهات بردم پناه از درد و بیماری
چه سقاخانهای که درد عالم را دوا کرده
همه آیینهها لبیک میگویند آن کس را
که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده
قسم بر خطّهی طوست، قسم بر شوق پابوست
زیارتهای مخصوصت، دلم را مبتلا کرده
دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش
ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده
معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست
به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده
نمیگوید گنهکاری، نمیگوید خطا داری
فقط آغوش بگشوده، محبتها به ما کرده
نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون
حوائج را به لطف و رحمتش یکیک روا کرده
تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست
یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده
قیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی که
خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده
چه سِرّی هست در پایین پایش هر که میآید
تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده
**
صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و
دو چشمم اشک میبارد، هوای نینوا کرده
قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو
تو میدانی که عاشورا به قلب ما چهها کرده
قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت...
چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟
برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل
چگونه نیزهها را در دل گودال جا کرده؟
تو را گیرم که دشمن کشت با لبهای عطشانت
تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟
صدای مادرت پیچیده در عالم که میگوید:
بمیرم...بی کفن، جا در میان بوریا کرده
بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم
چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
هوای خواندن جنگ جمل به سر دارم
به شوق روی کسی قصد این سفردارم
نبرد مردم باطل مقابل حق بود
همان حقیقتِ حقی که حق مطلق بود
تمام لشکر حق تحت امر حیدر بود
و در مقابل حق جمع قوم کافر بود
میان لشکر دشمن تمام کافرها
میان لشکر حیدر همه دلاورها
ببین که لشکر حیدر چقدر پُر بار است
حسن بود همه کاره حسن علمدار است
حسن،حسین و ابالفضل پشت سردارد
علی چه چشم امیدی به این پسردارد
میان معرکه ها باور علی حسن است
گمان کنم که همه لشکر علی حسن است
همیشه در همه جا بوده در رکابِ علی
درود بر علی و حُسن انتخابِ علی
دل تمامی لشکر به مرتضی گرم است
دل صبور علی هم به مجتبی گرم است
دلاورانِ علی تشنه ی عمل بودند
تمام در پیِ پی کردن جمل بودند
محمد حنفیه روانه شد در دشت
نشد که حمله کند باز هم عقب برگشت
علی که شاهد برگشتن محمد بود
به سمت لشکر اسلام اینچنین فرمود:
کسی به دست بگیرد مهار صحرا را
که بسته بر کمر خویش شال زهرا را
صدا زد ای حسنم ای فروغ هر دیده
خدا برای رشادت تو را پسندیده
بیا جوان غیورم بیا حسن جانم
بیا که حل جمل دست توست می دانم
تو اوج جلوه ی زهرای مرتضی هستی
تویی که راه نفسهای کفر را بستی
بیا که خانه نشینی تمام شد بابا
بیا که روز نبرد و قیام شد بابا
بیا که بعد فدک اولین مجال اینجاست
پس از رسول خدا اولین قتال اینجاست
بیا بجنگ که سنگ تمام بگذاری
به زخم کودکی ات التیام بگذاری
نرفته از نظرم گریه های کودکی ات
غم نهان تو و های های کودکی ات
به آن غمی که دلت را شکسته آگاهم
به هر چه در دل تو نقش بسته آگاهم
من از گرفتگی روی ماه باخبرم
من از جسارت دستی سیاه باخبرم
منی که یک کلمه از لب تونشنیدم
در آخرین شب زهرا خسوف را دیدم
خسوف ماه دلم را تو خوبتر دیدی
تو روضه خوان دلم شو که بیشتر دیدی
در آن زمان که صدای شما به گوش آمد
به جان تو پسرم غیرتم به جوش آمد
ولی بگو چه کنم گفته بود پیغمبر
میان اوج مصائب تو صبر کن حیدر
بیا بگو پسرم هر چه در دلت باشد
بیا که دشمن زهرا مقابلت باشد
برو به قدرت مردانه ات جدالی کن
برو زمین خدا را زِ کفر خالی کن
برو که خشم تو بر کافران اثر دارد
خدا به ضربه ی شمشیر تو نظر دارد
برو که خشم خدا را کمی نشان بدهی
فقط کرم نکنی کفر را امان بدهی
برو به نیت زهرا بزن تو شمشیری
ببینمت که چطور انتقام می گیری
برو به هر که نداند بگو شجاعت چیست
برو نشان بده جنگ آوری و غیرت چیست
شنید امر پدر را و گفت: بابا چشم
ای آسمان ولایت امیر دنیا چشم
گرفت رخصتی از حیدر و به لشکر زد
چه اشتیاق عجیبی گمان کنم پَر زد
به سوی لشکر دشمن کمی نگاه انداخت
کشید تیغ خودش را و خون به راه انداخت
میان معرکه گویی عذاب نازل شد
به دشت یکسره تیغ مذاب نازل شد
ببین که آتش قهر خداست گُر دارد
ببین که نیّت پِی کردنِ شتر دارد
به زیر پایِ شتر تیغ بی هوا برده
چنان که فتنه نفهمیده از کجا خورده
یکی به اهل جمل گفت: خشمِ رَب این است
سزای دشمن هتّاک و بی ادب این است
شکست پرچم کفر و به دشت غوغا شد
علی به وقت تماشا گل از گلش وا شد
ز معرکه پسر شاه لافتی برگشت
عصای دست علی، بیرق خدا برگشت
علی گرفت حسن را میان آغوشش
و فی البداهه چنین خواند و گفت در گوشش:
خدا کند که بماند حدیثِ من یادت
که این شجاعت تو می رسد به اولادت
حسن چه عزت و جاهی به آل هاشم داد
تمام قدرت خود را به دستِ قاسم داد
چه قاسمی که ز لعلِ لبش عسل بارد
چه قاسمی که حسن گونه تیغ بردارد
چه قاسمی نه زره داشت نه کُلَه خودی
میان معرکه می رفت غرقِ خشنودی
چه قاسمی که وقار و شکوه و عزت داشت
چه قاسمی که به شاه شهید غیرت داشت
چه قاسمی که شرف دارد و هدف دارد
چه قاسمی که تبار از شه نجف دارد
چه قاسمی که جهان خاک راه نعلینش
فلک ندید و نیامد در این جهان عِینَش
میان صحنه ی حمله به اَزرقِ شامی
در اقتدار و صلابت در اوج آرامی
چنان به سمت عدو تیغِ پُر شرر انداخت
که جسم دشمن خود را زِ پشت سر انداخت
میان دشتِ بلا زنده کرد نامِ حسن
به غیرت و ادب و رزم او سلامِ حسن
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
عجب خوابی، عجب حالی، عجب رؤیای شیرینی
چه زیبا میشود وقتی، پدر را خواب میبینی
عجب عشقی، عجب شوری، عجب عطر دل انگیزی
چه رؤیاییست با یاد پدر از خواب برخیزی
چه کس بیدار کرده دختری که گرمِ رؤیا بود
که در گلزار سرسبز پدر محوِ تماشا بود
چه کس حالا جوابی میدهد چشم پر آبم را
به بیداری نخواهم داد شیرینیِّ خوابم را
کجا رفته؟ کجا عمه؟ همین لحظه، همین جا بود
همین حالا، همین دلخسته در آغوش دریا بود
همین حالا کنارم بود و از غمها رهایم کرد
دوباره جان به من داد و رقیه جان صدایم کرد
نیامد بر لبم لبخند و از غمها دلم پوسید
به جبرانش پدر با گریه لبهای مرا بوسید
دوباره دستِ گرمش را به دُورِ گردنم انداخت
نگاهی بر رُخِ زرد و کبودیِّ تنم انداخت
دویدم کودکانه باز هم دنبال من میکرد
لب خشکش به هم خورد و سؤال از حال من می کرد
رقیه دخترم خوبی؟ بیا بابا در آغوشم
اگر دردِ دلی داری بگو آهسته در گوشم
تو هر جایی که میرفتی، من از بالای نی دیدم
تو هر دفعه زمین خوردی، تو را از دور بوسیدم
زمین خوردی و چشمم را به گریه باز میکردم
تو را از روی نیزه با نگاهم ناز میکردم
من از بالای نی خون گریه میکردم به احوالت
خبر دارم چه شد آن شب که خونین شد پر و بالت
دعا کردم به احوالت، دعایی تو به حالم کن
اگر در راه صد دفعه کتک خوردی حلالم کن
::
چه میفرمایی ای بابا به قربان سر و رویت
هر آنچه شد به من جانا فدایِ تار گیسویت
نمیخواهم بیازارم تو را حالا که مهمانی
نمیخواهم تو را از کف دهم امشب به آسانی
چه باید گفت ای بابا از این اوضاعِ آشفته
هزاران درد و غم دارم، هزاران حرف ناگفته
تو را تا زندهام در پنجهی هر کس نخواهم داد
به دست این و آن هرگز، سرت را پس نخواهم داد
در آغوشم بخواب آرام عزیزم خستهی راهی
چرا دیر آمدی بابا، مگر ما را نمیخواهی
بخواب آرام اینجا دشمنِ نامهربانی نیست
بخواب آغوش من امن است، اینجا خیزرانی نیست
گُلِ من! آمدی اما شمیم یاس جا مانده
تو را آوردهاند اما عمو عباس جا مانده
پس از تو بارشِ بارانِ غم آغاز شد بابا
پس از تو دخترت با تازیانه ناز شد بابا
پس از تو سهم ما تُندی و خشم و اَخم شد بی حد
در این مدت، تمام پیکر ما زخم شد بی حد
تو رفتی و النگویم طنابِ شمر و خولی شد
دلیل درد بازویم، طنابِ شمر و خولی شد
پذیرایی به غیر از سیلی قاتل نمیبینم
نگاهت میکنم بابا، ولی کامل نمیبینم
مرا پای برهنه روی سنگ و خارها بردند
مرا کوچه به کوچه از دل بازارها بردند
شبی افتادم از ناقه که زجر آمد سراغ من
چنان آمد که گویی آتش افتاده به باغ من
نمیگویم چه شد بابا، سخن کوتاه و سربسته
پس از آن نیمه شب، از زندگی کردن شدم خسته
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
هر چند به دل عزا زیاد است حسین
دور و برِ ما جفا زیاد است حسین
ما چشم به یاریِّ خدا دوختهایم
روی لبمان دعا زیاد است حسین
یک لحظه نشد چشم به هم بگذارم
در کوفه سر و صدا زیاد است حسین
اینجا به سَرِ یتیم فریاد زدند
بی عاطفه، بی وفا زیاد است حسین
در کوچه به کوچهاش به من سخت گذشت
چون چهرهی آشنا زیاد است حسین
من صابرهام میان طوفان بلا
اما چه کنم بلا زیاد است حسین
شد درد سری، دردِ سرِ طفلانت
چون سیلیِ بی هوا زیاد است حسین
در مجلسِ صبحِ کاخ، معلومم شد
دور لب تو عصا زیاد است حسین
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#شام #اسارت
تو نیستیّ و فراق مدام را چه کنم؟
جفای این همه صیاد و دام را چه کنم؟
فراق و گریه و زخم و غم عزیزانم
بگو که گریه کنم من کدام را؟ چه کنم؟
به من گذشت هر آنچه میان کوفه گذشت
ولی عزیز دلم شهر شام را چه کنم؟
اگر مرا ببرند از میان جمعیت
غیور من تو بگو ازدحام را چه کنم؟
به کودکان تو با جان و دل حواسم هست
بگو جسارتِ از روی بام را چه کنم؟
به سنگ کینه گل از روی شاخه اش افتاد
زنان بی ادب و بی مرام را چه کنم؟
حریم اهل حرم را شکست اهریمن
دلِ شکسته زِ بزم حرام را چه کنم؟
خدا کند که میان خرابه جان بدهم
ولی رسالت نیمه تمام را چه کنم؟
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
منی که بوده عباس و علی اکبر هوادارم
به شهر شام رفتم بی حسینم، سخت بی یارم
دم دروازه ی ساعات جانم روی لب آمد
به رفتن در شلوغیها مرا کردند وادارم
همه بهر تماشای اسیران آمدند اینجا
من و این ازدحام شام، خوابم یا که بیدارم
تمام دختران گویند با هم یکصدا عمه:
همه نامحرم اند اینجا، گره خورده عجب کارم
تمام شهر با سنگ و نی و دف آمدند اینجا
ولی من بی دفاع هستم فقط تنها تو را دارم
به دامانم پناه آورده اند اطفال با گریه
حسین من! از آن بالا دعایم کن گرفتارم
یتیمان را فقط با نیزه ها آرام میکردند
بماند این که من هم زخمی ام از درد سرشارم
سر سجاد را بین غل و زنجیر سوزاندند
دلم می سوزد و دلواپس احوال بیمارم
هزاران غم، هزاران سنگ و چوب و خاک و خاکستر
کدامش را برایت بازگویم یا که بشمارم
یهودی های شهر شام خیلی بی حیا هستند
علی را ناسزا گفتند و می دادند آزارم
سزد یکسر بسوزد شهر شام و اهل آن با هم
من پرده نشین را برده اند از بین بازارم
اگر چه دست مارا مثل بابایم علی بستند
از این تکرار غم باکی ندارم، دخت کرارم
اگر چه ابری ام طوفانی ام اما برادر جان
کنار دشمنانت یک سر سوزن نمی بارم
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
عجب خوابی، عجب حالی، عجب رؤیای شیرینی
چه زیبا میشود وقتی، پدر را خواب میبینی
عجب عشقی، عجب شوری، عجب عطر دل انگیزی
چه رؤیاییست با یاد پدر از خواب برخیزی
چه کس بیدار کرده دختری که گرمِ رؤیا بود
که در گلزار سرسبز پدر محوِ تماشا بود
چه کس حالا جوابی میدهد چشم پر آبم را
به بیداری نخواهم داد شیرینیِّ خوابم را
کجا رفته؟ کجا عمه؟ همین لحظه، همین جا بود
همین حالا، همین دلخسته در آغوش دریا بود
همین حالا کنارم بود و از غمها رهایم کرد
دوباره جان به من داد و رقیه جان صدایم کرد
نیامد بر لبم لبخند و از غمها دلم پوسید
به جبرانش پدر با گریه لبهای مرا بوسید
دوباره دستِ گرمش را به دُورِ گردنم انداخت
نگاهی بر رُخِ زرد و کبودیِّ تنم انداخت
دویدم کودکانه باز هم دنبال من میکرد
لب خشکش به هم خورد و سؤال از حال من می کرد
رقیه دخترم خوبی؟ بیا بابا در آغوشم
اگر دردِ دلی داری بگو آهسته در گوشم
تو هر جایی که میرفتی، من از بالای نی دیدم
تو هر دفعه زمین خوردی، تو را از دور بوسیدم
زمین خوردی و چشمم را به گریه باز میکردم
تو را از روی نیزه با نگاهم ناز میکردم
من از بالای نی خون گریه میکردم به احوالت
خبر دارم چه شد آن شب که خونین شد پر و بالت
دعا کردم به احوالت، دعایی تو به حالم کن
اگر در راه صد دفعه کتک خوردی حلالم کن
::
چه میفرمایی ای بابا به قربان سر و رویت
هر آنچه شد به من جانا فدایِ تار گیسویت
نمیخواهم بیازارم تو را حالا که مهمانی
نمیخواهم تو را از کف دهم امشب به آسانی
چه باید گفت ای بابا از این اوضاعِ آشفته
هزاران درد و غم دارم، هزاران حرف ناگفته
تو را تا زندهام در پنجهی هر کس نخواهم داد
به دست این و آن هرگز، سرت را پس نخواهم داد
در آغوشم بخواب آرام عزیزم خستهی راهی
چرا دیر آمدی بابا، مگر ما را نمیخواهی
بخواب آرام اینجا دشمنِ نامهربانی نیست
بخواب آغوش من امن است، اینجا خیزرانی نیست
گُلِ من! آمدی اما شمیم یاس جا مانده
تو را آوردهاند اما عمو عباس جا مانده
پس از تو بارشِ بارانِ غم آغاز شد بابا
پس از تو دخترت با تازیانه ناز شد بابا
پس از تو سهم ما تُندی و خشم و اَخم شد بی حد
در این مدت، تمام پیکر ما زخم شد بی حد
تو رفتی و النگویم طنابِ شمر و خولی شد
دلیل درد بازویم، طنابِ شمر و خولی شد
پذیرایی به غیر از سیلی قاتل نمیبینم
نگاهت میکنم بابا، ولی کامل نمیبینم
مرا پای برهنه روی سنگ و خارها بردند
مرا کوچه به کوچه از دل بازارها بردند
شبی افتادم از ناقه که زجر آمد سراغ من
چنان آمد که گویی آتش افتاده به باغ من
نمیگویم چه شد بابا، سخن کوتاه و سربسته
پس از آن نیمه شب، از زندگی کردن شدم خسته
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#امام_زمان
#رباعی
ایتامِ غریبِ چارده معصوماند
از دیدن صاحب الزمان محروماند
"عجّل لولیّک الفرج" باید خواند
تا وقت ظهور، شیعیان مظلوماند
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
نشستم در بقیع اشکی بریزم
شنیدم علقمه رفتی عزیزم
شنیدم کودکان بیتاب بودند
تو بودی و همه بیآب بودند
شنیدم از عطش افتاده بودند
به دستت مشکِ خالی داده بودند
الا ای ماه! بی شمشیر رفتی
میان روبهان چون شیر رفتی
صدایت میزنم با اشک، عباس
به جای نیزه بُردی مشک، عباس
شنیدم مشک بردی بر نگشتی
هزاران تیر خوردی بر نگشتی
شنیدم مشک، زیر آب بردی
در اوج تشنگی آبی نخوردی
الا مادر به قربان تو عباس!
جدا کردند دستان تو عباس!
شنیدم راه نخلستان گرفتی
شنیدم مشک بر دندان گرفتی
شنیدم مشکِ آبت تیر خورده
شنیدم پیکرت شمشیر خورده
الا ایکه دل از من بُرده چشمت
شنیدم که شده آزرده چشمت
شنیدم کردهای غوغا اباالفضل
کنارت آمده زهرا اباالفضل
الا ای عُمْر مادر! ای جوانم!
جوانم! مهربانم! پهلوانم!
شنیدم بعد تو غوغا شد عباس
عزای زینب کبری شد عباس
پیِ تو رویِ تَل اطفال رفتند
همه اهل حرم از حال رفتند
شنیدم دشمنان خوشحال بودند
همه دور و بر گودال بودند
شنیدم زینت اطفال بردند
حسینم را تهِ گودال بردند
در آن ساعت کجا بودی اباالفضل؟
به زیر نیزهها بودی اباالفضل؟
من از بعد حسین، همراهِ زهرا
زنم ناله: حسینا وا حسینا
#مجتبی_شکریان
@raziolhossein