eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
544 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد همه سر ها به روی نیزه ی لشگر می رفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند گوشواره که نه گیسو پی معجر می رفت نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد یک نفر در طمع جایزه با سر می رفت @raziolhossein
خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده در شب بیماری ام آتش پرستارم شده ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین امشب اما جای او آتش علمدارم شده ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند در شب تنهایی ام تنها همین یارم شده من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟ جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت مردم چشمان من تنها وفا دارم شده گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده شعله های کربلا آتش به جانم زد "حسان" آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده @raziolhossein
می کِشم آه از جگر با یا حسین شد دلم خون دیده ام دریا حسین حضرت مظلومِ بی همتا حسین ای شهید تشنه و تنها حسین نیست بر روی لبم اِلّا حسین کربلا امّید را از من گرفت هیجده خورشید را از من گرفت ماه را ، ناهید را از من گرفت دودِ آتش ، دید را از من گرفت سوخت وقتی چادرم اینجا حسین بر زمین چون وحیِ مُنزَل دیدمت یکّه خوردم وقتی اول دیدمت روی خاک گرمِ مقتل دیدمت بی نفس بودی که از تل دیدمت زیر دست و پای کوفی ها حسین قلب من از غصه مالامال شد هر کجایی حرف از گودال شد یادم آمد عشقِ من پامال شد باز ، از پای زنان خلخال شد وا محمد ، وا علیّا ، وا حسین شمر زد بر زخم دلها نیشتر دیدمت بر نی دلم شد ریشتر دشمنت وقتی که آمد پیشتر آتش دامانمان شد بیشتر با دویدن در دلِ صحرا حسین یک جهان غصه انیسِ دل شده قاتل من خندهء قاتل شده از غم تو خون دل حاصل شده قسمت من چوبۀ محمل شده قسمت تو نیزهء اعدا حسین خیمه ها بعد تو غارت شد اخا بر نوامیست جسارت شد اخا قامتم خم در کنارت شد اخا بر تنم رخت اسارت شد اخا می شنیدم نالۀ زهرا حسین با نظر بر اشکهای جاری ام می دهی از روی نی دلداری ام سنگ خورده بر لبت ای قاری ام کشتۀ این زخمهای کاری ام پس دعا کن خواهر خود را حسین @raziolhossein
او می‌دوید و من می‌دویدم او سوی خیمه من سوی دختر او می‌رسید و من می‌رسیدم او دارد آتش  من دست بر سر او می‌کشید و من می‌کشیدم او موی طفلان  من آه یکسر او شعله‌ مارا  من دستِ دختر او گوشواره  من وای مادر او می‌کشانَد  طفلِ تو بر خار من می‌کشاندم  خود را مکرر او می‌نشانَد سر را به نیزه من می‌نشاندم  بوسه به حنجر او می‌زند باز  من می‌زدم باز او خیزران را  من دادِ دیگر او حرفِ غارت  من آه عباس او خنده بر ما  من وای معجر او مانده آنجا  من ماندم اینجا او با لباست  من بی برادر او رفت آخر  من رفتم آخر او پشت خیمه  من سمت پیکر در هول آتش سمت رُباب است بر روی نیزه  چشمان اصغر @raziolhossein
گشت ناموست اسیر دست بی ناموس‌ها @raziolhossein
آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان بی برگشت... @raziolhossein
بعد تو کی واسه من تب میکنه کی منو سوار مرکب میکنه نگرانم حالا که دارم میرم کی تن تورو مرتب می کنه @raziolhossein
ای نفس مطمئنّه‌ی قالوا بَلَی حسین راضی‌ترینِ خلق به جام بلا حسین ای از ازل حرارت داغ تو شعله‌ور جان جهانیان به غمت مبتلا حسین آلوده‌ایم و نام تو را جار می‌زنیم نام تو می‌دهد دل ما را جلا حسین ای مقصد حقیقی حیَّ عَلَی‌الصّلوة ای در گلوی مأذنه‌هامان صلا حسین سر داده‌ای که سر بدهی سِرّ عشق را بر روی نیزه راز تو شد برملا حسین در سینه‌ام محبت تو موج می‌زند ای کشتی نجات و چراغ ولا حسین دلداده‌ی تو را چه هراس از قیامت است؟ آن‌جا که عشق توست چه هول و ولا حسین؟ وقتی به شوق کرب‌وبلا سینه می‌زنم حس می‌کنم دلم شده ایوان طلا حسین جان مرا بگیر و به آغوش خود ببر یک شب میان تشنگی کربلا حسین گل می‌کند به روی لبم وقت رفتنم بعد از شهادتین "سلامٌ عَلَی حسین" @raziolhossein
سلام بر سرِ به روی نیزه در سفر حسین سلام بر تنِ برهنهء بدون سر حسین شنیده ام وحوش بر تن تو گریه کرده اند شنیده ام که رفته ای تنور، بی خبر حسین به پیش چشم مادر تو اسب بر تنت دوید سراغ تو گرفتم از نسیم هر سحر حسین کدام قسمت از تن تو مانده که بغل کنم سی و سه نیزه خوردی از هجوم صد نفر حسین لباس پارهء تو هم به درد پیکرت نخورد زمان غارتش که شد، شدی کشیده تر حسین به روی ریگ داغ، رنگ پیکرت عوض شده نمانده بهر بوسه ام دو جای مختصر حسین مُقَطَّعی و بر حصیر پاره دفن میشوی تن مطهرت شده مسیر رهگذر حسین @raziolhossein
آب بودی ، سراب کشت تو را پی کسب ثواب کشت تو را تشنه لب بوده ای ولی آن روز شمر با آب و تاب کشت تو را @raziolhossein
بیا شامِ غریبون و به پاش کُن بیا خاکی سرِ ما تو عزاش کُن بیا چشم انتظارِ توست زینب سوار ناقه‌ی نامحرماش کن .... شب است و تویِ آتیش خیمه تا سوخت دلِ زینب تو این هول و بلا سوخت بیا آقا کمک کن دست تنهاست کمک کُن موی دختر بچه‌ها سوخت @raziolhossein
فراق گشته مقدر ،گمان نمیکردم رسید لحظه آخر ،گمان نمیکردم به دست وپا وسرت بوسه ها زدم اما.. به پاره پاره حنجر گمان نمیکردم همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد ولی ز چکمه لشکر گمان نمیکردم! گمان به نیزه وشمشیر وسنگ می بردم ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم قبول! بی توسفر میکنم به شام اما.. کنار شمر برادر گمان نمیکردم تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند به آن طریق که دیگر گمان‌ نمیکردم سربریده به هرمادری نشان دادند ولی به مادر اصغر گمان نمیکردم به آیه خواندن تو با همان لب زخمی که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم @raziolhossein
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ناراحتم زیاد نماندم کنار تو شمر آمد و برای نشستن زمان نبود هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است مانند من غریب دراین‌ کاروان نبود ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت ای کاش بین قافله ای ساربان نبود ماندم چرا به زور کشیدند از تنت آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود گفتم به آفتاب نتابد روی تنت شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود با لشگری برای سرت جنگ کرده ام پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود دیروز شش برادر کرار داشتم امروز دور خواهر تو جز سنان نبود آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک جای تن تو برروی ریگ‌ روان نبود ای وای از این سفر که بدون تو میروم تنها شدن که حق من نیمه جان نبود باد صبا ببر به نجف روضه مرا روضه بخوان که دخت علی در امان نبود ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است اما دگر اسیر شدن رسممان نبود @raziolhossein
دردها هست ولی فرصت گفتاری نیست چه کنم قافله را قافله سالاری نیست بگذارید بگریم به جوارش امشب تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست پای یک طفل نبینی که پرازخون نشده‌ست دیده بگشاکه به باغت گل بی خاری نیست برتوهرزخم تنت گریهءخون سرکرده ست در تن تو به جز از دیدهءخونباری نیست فرصت گریه ندادند به بلبل در باغ بلبل نغمه زنی درغم گلزاری نیست غم اطفال فراری به بیابان چه خوری؟ عمه با ماست، نگویی که مددکاری نیست آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان اند غیر تب بر سر تبدار، پرستاری نیست @raziolhossein
با اینکه می¬بینم، دلم باور ندارد این جسمِ دلدار من است و سر ندارد؟! ای معنیِ «أمّن یجیب» از جای برخیز دنیا شبیهِ خواهرت مضطر ندارد گر بی¬کفن ماندی، ز من دلخور نباشی شرمنده¬ام، حتّی سرم معجر ندارد انگار چیزی دیده باشد اولین بار خورشید، چشم از صورت من بر ندارد ای آسمان بر قتلگاهش گاه¬گاهی آبی ببار، این تشنه آب¬آور ندارد ای آهوان دشت بر داغش بگریید این کشتۀ غرقه به خون مادر ندارد یا رب مدد کن زیر کعب نی نمیرم این کاروان جز من کسی دیگر ندارد آسان کنم هر مشکلی را در سفر، لیک مشکل، ربابی که علی¬اصغر ندارد @raziolhossein
با نيزه روي زَخمِ تو مَرهَم گذاشتند جِسمِ تو را به خاک، چه دَرهَم گذاشتند . من مانده ام چِگونه بِبوسم تَنِ تو را؟! بَس نِيزه پُشتِ نِيزه و بَر هَم گذاشتند . بَر سينه ات نِمونه ی هَرچه سِلاح هست! شَمشير و سَنگ و تيرِ سه پَر هَم گذاشتند . هم داغِ اَكبرِ تو و هم سوز تِشنگی اَصلاً مَگَر بَرات جِگر هَم گذاشتند؟! . آمد زِ مَن رُقَيِّه سُراغِ تو را گِرِفت پُرسيد كه: برای تو سَر هَم گذاشتند...؟ . دَر كيسه هايِشان پُرِ سَر بود و روسَری هَر آنچه بود زيوَر و زَر هَم گذاشتند @raziolhossein
پاره پاره حنجرت را بوسه باران می کنم عضو عضوِ پیکرت را بوسه باران می کنم . خاکِ اینجا ای برادر بوی زهرا می دهد قتلگاهِ اطهرت را بوسه باران می کنم . گیسوانم را به خونَت می زنم، قربانی ام این مِنا و مَشعرت را بوسه باران می کنم . نقشِ نعلِ اسبها بر سینه ات اُفتاده است قبله ی پیغمبرت را بوسه باران می کنم . دخترت افتاده روی پیکرِ بی راسِ تو گیسوانِ دُخترت را بوسه باران می کنم @raziolhossein
آه ، ای بی کفنِ کرببلا وای‌حسین تنت اینجاست سرت رفته کجا وای‌حسین خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را خاک آلود تنت گشته رها وای‌حسین آنقدر  دور تو شمشیر و سنان ریخته است شده گودال تو چون کوه منا وای‌حسین پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت از لباست نگذشتند چرا وای‌حسین چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند میکشم بر تن تو جای عبا وای‌حسین روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند قاتل مادرمان کشت تو را وای‌حسین هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند جایی یک بوسه نداری به خدا وای‌حسین قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وای‌حسین تو کریمی غم انگشتریت را نخورم بگو انگشت تو افتاده کجا وای‌حسین من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم حال با شمر روم شام بلا وای‌حسین کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟ بین مردم نبرد اسم مرا وای‌حسین روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن نشود خواهرت انگشت‌نما وای‌حسین @raziolhossein
در کربلا صبور رسید و دچار رفت زینب عزیز آمد و با حال زار رفت آنکس که روزگار به گردش نمیرسید.. آخر به سایه ستم روزگار رفت روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر آن سان سوار آمد و این سان سوار رفت! بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن.. بین غریبه آمد و با نیزه دار رفت زینب اگر چه وقت بلا پس نمیکشید هرجا صدای حرمله آمد کنار رفت! میخواست تا وداع کند با تن حسین اورا چنان زدند ز قلبش قرار رفت خلخال دختران همه سوغات کوفه شد از آن به بعد پای همه روی خار رفت احمد عمامه را به زمین زد میان عرش وقتی بروی معجر زینب غبار رفت @raziolhossein
شبِ این قافله بی تو سخت گذشت جنگِ با حرمله بی تو سخت گذشت بین دشمن سوار ناقه شدم خیلی این مرحله بی تو سخت گذشت مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت سیلی و آتیش و تازیانه ها... اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت رو خاکه  برهنه پیکرت حسین الهی بمیره خواهرت حسین سر تو که روی نیزه ها زدن افتاد از رو ناقه دخترت حسین میدونی که خیلی دلخونم حسین میدونی به لب رسید جونم حسین با اینا که کشتنت، برم سفر؟ من بدون تو نمیتونم حسین بعد تو پشت و پناه ما کیه سر و کار دختر تو با کیه تو که شیرخواره اتو خاک کرده بودی پس سرِ کوچیک، رو نی برا کیه بی تو زینب تو بی پناه میره با کتک از دلِ قتلگاه میره چشماتو ببند رو نیزه نبینی شمر کنار خواهر تو راه میره @raziolhossein
از بچه هات هیچ کسی کم نمی‌ شود باشد بخواب، بدتر از این غم نمی‌ شود باید چه کرد در وسط این حرامیان با دست بسته مقنعه محکم نمی‌ شود پیشانی ام که بوسه زدی را شکسته اند مرهم حریف شدت دردم نمی‌ شود هر کار می‌کنم بروند آن طرف، ولی اوباش مانده دور و برم کم نمی‌ شود @raziolhossein
دَر قَتلِگاه آمدم و سَر نداشتی جایی بدونِ زَخم به پیکَر نداشتی دیدم تو را، چه دیدَنی اِی پاره ی دلم... حَتّی لباسِ کُهنه ای دَر بَر نداشتی جُز روی حَنجری که، هَمه بوسه اَش زدند جایی برای بوسه ی خَنجَر نداشتی؟ زینب بمیرد، این همه خونی شُدی چرا؟ خواهر شود فَدای تو، یاوَر نداشتی؟ تَه مانده های پیرُهَنَت هَم رُبوده شُد چیزی برای غارَتِ لَشکَر نداشتی... اِی وای... سینه ی تو پُر اَز جای پا شُده یکی دو تا که اِرث زِ مادَر نداشتی بی کَس شُدی، زِ پُشتِ سَرَت نِیزه خورده ای! حَق می دَهَم حُسِین، بَرادَر نداشتی! @raziolhossein
نه از لباس کهنه‌ات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرت شناختم تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل که از سکوت غصه‌دار حنجرت شناختم تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را میان پاره‌پاره‌های دفترت شناختم قیام در قعود را، رکوع در سجود را من از نماز لحظه‌های آخرت شناختم غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم شکست عهد کوفه... این گناه بی‌شمار را به زخم‌های بی‌شمار پیکرت شناختم تو را به حس بی‌بدیل خواهر و برادری به چشم‌های بی‌قرار خواهرت شناختم اگرچه روی نیزه‌ای ولی نگاه کن مرا نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟ @raziolhossein
لطف زمین گرم تو را نُه فَلَک نداشت گودال تو چه داشت که مُلک و ملک نداشت جز خانه ات تمام جهان خاک غربت است بی کربلا بشر وطن مشترک نداشت این حرف عاشقان تو هنگام مردن است بی گریه بر تو زندگی اصلا نمک نداشت مادر گذاشت خاک تو را بر زبان من شیرش حلال باد به کار تو شک نداشت یادش بخیر تا که تو لبخند می زدی زهرا دگر نیاز به باغ فدک نداشت آخر چگونه چوب به لبهای تو زدند... @raziolhossein
اينهمه راه دويدم به سوی دلدارم به اميدی كه در اين دشت برادر دارم تو دعا كن كه كنار بدنت جان بدهم فكرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم يک عبا داشتی و خرج علی اكبر شد با چه از روی زمين جسم تورا بردارم به وداع من و تو خيره بُوَد چشم رباب خواندم از طرز نگاهش كه منم دل دارم خيز و نگذار كه ما را به اسيری ببرند منكه از راهیِ بازار شدن بيزارم @raziolhossein
نبریدم!پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونس بی کسی من تک و تنها مانده کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آبروی همه عریان رو صحرا مانده بین یک گونی کهنه سر اورا بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم ساربان راه مرو همسفر ما مانده چند باری شده گم کرده ام اورا اصلا بس که از دور تنش مثل معما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بازهم آمده این حرمله وا مانده برسانید خبررا به علمدار حرم چادر زینب تو زیر لگدها مانده  ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم چشم من سمت علی اکبرم اما مانده.. @raziolhossein
آگه چو شد از حالت بیماری او دامن به کمر بست پیِ یاری او چون دید کسی بر سر بالینش نیست سرگرم شد آتش به پرستاری او @raziolhossein
در کوفه دلت شکست از درد و بلا در شام شکست حرمتت واویلا آنقدر بلا به جانت آمد... گفتی : ای کاش که مادرم نمی زاد مرا با گریه تمام روز تو شب شده بود از هرم بلا تنت پر از تب شده بود با دیدن بوریا به خود می گفتی ای‌کاش تنش کمی مرتب شده بود @raziolhossein
.     عجب شبی است شب جمعه کربلا غوغاست      شب زیارت مخصوص سیدالشهداست          🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴           وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم                  السلام علی الحسین                وعلی علی ابن الحسین                  وعلی اولادالحسین                وعلی اصحاب الحسین                       لبیک یاحسین               🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲       هدیه به حضرت زهرا و مادر بزرگوارشان      ام المومنین حضرت خدیجه کبری صلوات .
اینجا نگـارخانـۀ گل‌هــای پـرپـر است  اینجا بهشت سرخ بدن‌های بی‌سر است  حیـران ستـاده‌اید چــرا ای بنـی‌اســد  امـروز روز دفــن عزیــز پیمبــر است  من می‌شنـاسم ایـن شهـدا را یکی‌یکی  سرهایشان اگرچـه بریـده ز پیکـر است  این پیکـر حبیـب بــوَد، این تـن زهیر این مسلم‌بن‌عوسجه، این عون و جعفر است این پیکـری کـه مانده به گودال قتلگاه  قـرآن آیــه‌آیــۀ زهــرای اطهـر اسـت  این زخم‌ها که مانده بر این نازنین بدن  آثار تیر و نیزه و شمشیر و خنجر است  دارد دو زخم بـر کمـر و بر جگـر نهان  زخمی که هر دو باعث قتل مکرر است  داغ بــرادر آمــده یـک زخـم بـر کمر  زخمی که مانده بر جگرش داغ اکبر است  نتـوان شمـرد زخم تنش را به دید چشم  از بس که جای زخم روی زخم دیگر است  این پیکـر گسیخته از هـم از آن کیست؟  این است آن علـی که شبیـه پیمبر است  چیـزی نمانــده از بـدن پــاره‌پــاره‌اش  زخـم تنش ز پیکـر بـابـا فـزون‌تـر است  ایـن جسـم پـاره‌پـارۀ دامــاد کربـلاست  کو را عروس، نیزه و شمشیر و خنجر است  پیراهـن زفــاف، زره گشتــه بــر بــدن  بـاران تیـر:لاله، حنـا خـون حنجر است  یک کشته دفن گشته همین پشت خیمه‌ها  نامش علی‌ست ذبح عظیم است و اصغر است  بـا هـم کنیـد رو بـه سـوی نهـر علقمـه  آنجـا تـن شـریف علمــدار لشکــر است  دست و سـرش جداست ولی مثـل آفتاب  در موج خون بـه دشت بلا نورگستر است  «میثم!» مزار این شهدا در دل است و بس  زیـرا کـه دل مقـام خداونـد اکبــر است  @raziolhossein