eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
587 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب @raziolhossein
چنان کوهیم اما کوه هم از غصه ات آب است چنان آهیم آهی که میان سینه بی تاب است پس از عباس ما تشنه نماندیم ای حسین من حرم از ناسزا و طعنه و آزار سیراب است به اشک خواهرت زنهای کوفه خوب خندیدند گمانم میهمان آزاری اینجا جزء آداب است من و طفلان همه غمخوار یکدیگر شدیم اما چه سازد مادری که کودکش بر نیزه ها خواب است خلاصه هر چه با ما شد خودت از روی نی دیدی گذر کردم ز شهری که علی کشتن در آن باب است @raziolhossein
دید چو زینب به کوفه غارتِ دین است شورِ قیامت چو روزِ باز پسین است شهر پر آشوب و مرد و زن به تماشا بر سرِ نی شاهباز سِدره نشین است خلق به انگشت می کنند اشارت بر سر نی کاین سرِ امام مبین است کرد برون سر چو خُور زمحمِلِ عریان گفت که یا لَلْعَجب حسین من این است خواند هلالاً لَما اسْتَتَمَّ کمالا دید قمر مُنخسِف در ابر نشین است گفت که ای ماه من چه وقت غروب است رخ بنما دل زفُرقتِ تو غمین است پرسشی ای همسفر زخَسته دلان کن جان من آئین دوستی نه چنین است نیزه بلند است دستْ کوته و دلْ خون صبر کنم دلْ مگر به سنگ عجین است @raziolhossein
دنبال تو ما را به چشم تر می آورد آنکس که روی نیزه اش گوهر می آورد بالای تل دیدم سر بالانشینم... از زیر دست و پا ترا مادر می آورد ای پیکر جامانده روی خاک سوزان! دیدم کسی در کوفه انگشتر می آورد من زینبم بر ناقه عریان همانکه... روزی مرا با احترام اکبر می آورد با سر کسی روی زمین هرگز نمی خورد این ساربان ما را اگر بهتر می آورد ای کاش از بالای آن سرنیزهء تیز می آمدی و دخترت پر در می آورد هی سنگ خوردم باتو از دست کسی که خرما و نان از سفره حیدر می آورد رد می شوم از کوچه و بازار کوفه ای کاش محرم داشتم معجر می آورد @raziolhossein
"ای یک‌شبه هلال! چه زیبا نشسته‌ای!" ماه منیّ و انجمن‌آرا نشسته‌ای طوبی و سدره بر قد تو رشک می‌برند از بس که سروقامت و رعنا نشسته‌ای پژمردگی به گلشن تو ره نمی‌برد بر چوب خشک نیز شکوفا نشسته‌ای با دیدن سر تو شکیبم ز دست رفت تو روی پا هنوز و شکیبا نشسته‌ای؟! چشمان خیس ما عطش دیدن تو داشت در پیش تشنگان چه گوارا نشسته‌ای! دستان کودکانه‌ی طفلت نمی‌رسد افسوس می‌خورد که چه بالا نشسته‌ای موسای نخل نیزه! مسیح دیار دیر! آخر برای تشت که یحیی نشسته‌ای؟ بر صفحه‌ی جبین تو کوفی چه خط نوشت؟ کاینسان شکسته‌ایّ و معلّا نشسته‌ای دیگر مگیر از سر ما سایه را، حسین! اکنون که نزد زینب کبری نشسته‌ای @raziolhossein
یابن خیرالانام امام زمان صاحب انتقام امام زمان سیدی العجل بیاو بگیر تیغ را از نیام امام زمان روضه در یک کلام می خوانم حرم و ازدحام امام زمان خنده بر اشک داغدیده زدند عده ای بی مرام امام زمان بر جناب عقیله سخت گذشت ماند بی احترام امام زمان سخت تر اینکه ماند در بینِ... نظر خاص و عام امام زمان چقدر عمه ات اذیت شد از نگاه حرام امام زمان حرمت خانواده رفت به باد دَخَلَتْ زینبُ علیَ بنِ زیاد @raziolhossein
دل، ریش شد ز غم، به دلم نیشتر مزن آتش به خرمن من از این بیش‌تر مزن از داغِ خشکی لب او، چشم‌ها تر است دست تو خشک! آتش بر خشک و تر مزن این لب، هزار بار مرا بوسه داده است گر می‌زنی، برابر دختر دگر مزن ای چوب خیز‌ران! تو ادب کن، فرو میا خود را به جای بوسۀ «خیر ‌البشر» مزن دستت شکسته باد! که دندان او شکست ای سنگ‌دل! تو سنگ به دُرج گهر مزن من دست بر سر و تو به‌سر، چوب می‌‌زنی بر نخل آرزوی جهانی، تَبَر مزن از طشت هم به عمّه‌، پدر می‌کند نگاه بر خرمن وجود من و او شرر مزن دعوت از او کنم که به ویرانه سر زند ای مرغ روح! از قفس سینه پر مزن @raziolhossein
اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند   ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل   یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند   یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند وقتی که دست‌های علمدار قطع شد   پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف   پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند محراب اگر که‌خم‌شوداز غم،عجیب نیست   روح نماز نافله را سنگ می‌زنند تفسیر عشق بود و پریشانی حسین وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین @raziolhossein
انتهای صبر در اصل ابتدای زینب است چشم زهرا و علی وقف عزای زینب است گریه بر او هست گریه بر حسین و بر حسن مبدا گریه در عالم غصه های زینب است در غدیر کربلا زینب امامت میکند جلوه "مَن کُنتُ مولا" در ولای زینب است پنج تن دلداده ی اویند پس با این حساب اصلا این اهل کسا اهل کسای زینب است حق شفا را داده در تربت که این خاک شریف.. کیمیای عشق شد چون زیر پای زینب است کربلا را زینب از غربت برون اورده است پرچم سرخ حسینی در هوای زینب است نور خاک چادرش کافر مسلمان میکند عزت اسلام از یاربنای زینب است شام را با جمله "اِلّا جَمیلا "خاک کرد ابتلای انبیا جمعا بلای زینب است دختر حیدر کجا و کوچه و بازارها.. مردن ما کمترین درک عزای زینب است @raziolhossein
چه‌ها که با دل زینب نکرده این کوفه؟ تو نی‌سوار و منم کوچه‌گرد این کوفه چه سنگ‌ها که نشد پرت سوی محمل من به دست‌های زن و طفل و مرد این کوفه من از فراق نگارم عزا گرفته‌‌ام و گرفته جشن ظفر فرد فردِ این کوفه ادامه‌دار شده خاطرات کرب و بلا چه آتشی‌ست به پا در نبرد این کوفه به جای نان و رطب‌های هر شب بابا چه لقمه‌ها که نصیبم نکرده این کوفه به خاندان رسول خدا کنایه زدند چه داغ کرده دلم، قلب سرد این کوفه نخوان دگر سر نیزه برایشان قرآن که سکه می‌خورد آقا به درد این کوفه بخوان دعای فرج تا بیاید آن مردی که پاسخی‌ست خدایی، به عهد این کوفه @raziolhossein
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه وامصیبت ، (دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد) پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد @raziolhossein
خدا کند زِ لبت یک سلام هم باشد و سایه‌ات به سرم مستدام هم باشد بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد کم است اینهمه دشنام‌های طولانی که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشد گذشتن از گذرِ تنگِ کوچه‌ها سخت است و سخت تر که در آن ازدحام هم باشد فقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم کنیزِ خانه‌ی‌مان رویِ بام هم باشد شبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشد چه حال می‌شوی آن لحظه‌ای که تنهایی اگر که با تو سنان هم کلام هم باشد لباس کهنه‌ی خود را برایم آوردند میان کوفه کمی احترام هم باشد دلم خوش است که با نیزه‌ی تو می آیم اگرچه فاصله ام یک دو گام هم باشد @raziolhossein