eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در شهر غریب، از وطن می‌گویم از عشق و مُساوات، سخن می‌گویم آموختم از مادرشان این دَم را در ماه حسین، از حسن می‌گویم @raziolhossein
مَرا سَری است که اُفتاده زیرِ پای حسن به تَختِ سَلطَنتِ این دل اَست جای حسن هِزار حاتَمِ طائی شود گِدای دَرَش هَرآن کَسی که به دُنیا شَوَد گِدای حسن دو دَست داده خداوند تا که سینه زَنَم یکی برای حُسین و یکی بَرای حسن دو چَشم داده خُداوند تا که گِریه کُنَم شَبی بَرای حُسین و شَبی برای حسن حُسین روضه ی هر روزه ی حَسَن بوده تمامِ زندگی ام نَذرِ روضه های حسن به ساحَتَش هَمه دَم اِحتِرام باید کرد به پای خیزَد وَقتی علی به پای حسن غُروبِ هَفتُمِ ماهِ صَفَر‌ جِگرسوز است نَوای حَضرتِ زَهرا به کربلای حسن به عَرش، مادرِ او را که می کُند خوشحال؟ همانکه گِریه کند در غَمِ عَزای حسن سُروده است چه بِیتی " عَلیِ مَشهوری " که اَجرِ می دَهَدَش عاقبت خُدای حسن "دو آرزو به دِلِ مادرِ جَوانَش ماند کفَن بَرای حُسین و حَرَم برای حسن" @raziolhossein
روزی ما سر هر سفره به نامِ حسن است تا کرم بین مقیمینِ  مَقام حسن است هرکه مجنون حسین است خودش می‌داند که حسینی شده‌ی دست امام حسن است از خرابات بقیع تا به خدا راهی نیست همت باده کشان از لب جام حسن است در جمل بین جوانان علی کاری کرد همه گفتند فقط سکه به نام حسن است گفت لایومک فقط کرببلا دیده شود همه‌ی معجزه‌ها پشت کلام حسن است صلح او صلح حسین است به زهرا سوگند  کربلایی هم اگر هست  قیام حسن است حسنی‌های حرم هول قیامت دارند کربلا دید زمین زیر لگام حسن است خیمه‌ی آل حسن حلقه‌ی انگشتر بود مسند عمه‌ی سادات خیام حسن است تا سرِ ازرق شامی و یلانش را زد قاسمش گفت که این تازه سلام حسن است @raziolhossein
بگو به هر که برای حسین سینه زن است به صبح روز جزا با رقیه هم سخن است به غیر او به کسی جان و دل نخواهم داد حسین در دو جهان بهترین رفیق من است نماز و روزه و حج و زکات جای خودش ولی امید من این یا حسین و یا حسن است مرا دوباره به آغوش کربلا برسان کجا برای دل خسته بهتر از وطن است غم تو تا به قیامت نمی شود کهنه که شیعه منتقم داغ کهنه پیرهن است چه گریه ها که نکردیم با همین جمله کریم بی حرم است و حسین بی کفن است @raziolhossein
تنش را با دم تکبیر بردند کنارش دست بر شمشیر بردند ملائک پیکر پاک حسن را به سوی فاطمه با تیر بردند @raziolhossein
بعد از دو ماه اشک و عزا فابک للحسن خواهی رضای فاطمه را فابک للحسن این روضه وا کند گره ی کور را : اگر دردت شده بدون دوا ، فابک للحسن بازین چه شورش است ؛ تو ای سینه زن بیا همراه سید الشهدا ، فابک للحسن نه گنبدی ، نه صحن و سرایی ، نه زائری ای زائران کرببلا فابک للحسن او گرچه مادری است ؛ ولی بی کسیش هست خیلی شبیه شیر خدا فابک للحسن آید به گوش ناله زهرا که می زند در کوچه مدینه صدا فابک للحسن جز او برای مادر قامت کمان که بود ؟ در کوچه مدینه صدا فابک للحسن مرد حماسه ساز جمل ، مانده بی سپاه در خانه و محله چرا ؟ فابک للحسن باران تیر و مجلس تشییع یک امام هرگز نبود شرط وفا فابک للحسن ... در مجلس یزید گمانم سر حسین زد ناله بین طشت طلا فابک للحسن @raziolhossein
دامنِ چشمِ من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد پاره‌هایِ جگرم می‌چكد از كُنجِ لبم عاقبت قرعه به نامِ منِ تنها اُفتاد باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند راهِ من باز بر آن كوچه‌ی غم‌ها اُفتاد یادِ آن کوچه که با مادر خود می‌رفتم به سَرَم سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن بست شد و در دلِ آن وانفسا چشمِ نامرد به ناموسِ علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد گاه می خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد @raziolhossein
ای مظهر جمال جمیل خدا حسن وی "طلعت تو آینهء کبریا" حسن روح نبی، روان علی، قلب فاطمه  گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی  از بس که داده بوسه دهان تو را حسن وقتی که جای دست خدا می‌شوی سوار  حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن از کائنات نغمۀ آمین شود بلند  دست تو تا بلند شود بر دعا حسن   باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش  تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن آل نبی تمام کریمند و تو شدی  مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن  خلقند میهمان و تویی میزبان خلق  ملک وجود آمده مهمان سرا حسن روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟  جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن صلح تو کرد روز معاویّه را سیاه صبر تو داد دین خدا را بقا حسن  صبر و ثبات و صلح تو گردید از ازل  بنیانگذار نهضت کرببلا حسن یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب  یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن گرد حریم تو که درش بسته روز و شب صف بسته اند سلسلهء انبیا حسن وهابیان به زائر تو راه بسته‌اند سد می‌کشند دور مزار تو، یا حسن  بیچاره‌های کوردل پست، غافلند دارالزیارۀ تو بوَد قلب ما حسن  از ماهیان بحر الی ساکنان عرش گریند در غم تو به صبح و مسا حسن ای چشم غیر بر کرمت! با کدام جرم دشنامها شنیده ای از آشنا حسن آن خواست دست بسته برد سوی دشمنت این یک فشرد بر روی پایت عصا حسن این غم کجا برم که به منبر خطیب پست دشنام داد بر پدرت مرتضی حسن این غم کجا برم که ترا یار آشنا گردید مار و کشت به زهر جفا حسن از فرط تیر تا تن و تابوت شد یکی قد حسین مثل کمان شد دوتا حسن دست بریدۀ پسر کوچکت بس است بر دستگیری از همهء ماسوا، حسن گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد  بهر نجات خلق کند اکتفا حسن هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو  دست هزار «میثم» بی دست و پا حسن @raziolhossein
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن مادر افکند مرا در یم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از  خان حسن از همان روز شدم بی سر و سامان حسن بر جبینم  بنویسید مسلمان  حسن دل خود را سر هر بام هوایی نکنم طلب عشق ز هر بی سر و پایی نكنم  رو به هر قبله و هر قبله نمایی نكنم پیش هر سفره كه پهن است گدایی نكنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد چقدر لطف به بیمار جذامی دارد خنده در پاسخ آن سائل شامی دارد وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد همه اینها غزلی هست به دیوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل كیست حسن آنكه بخشندگیش گشته مَثل كیست حسن معنی حی علی خیر العمل كیست حسن مرد نام آور پیكار جمل كیست حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبانها دارد گر بگوییم غریب الغربا جا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت به هم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم همه ی خاطره ها در نظرش ریخت به هم دل پریشان شده از حال پریشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه قاتل جان حسن می شود آخر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن  (چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد) وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد شعله ی آه كشد سینه ی سوزان حسن @raziolhossein
کیست آقام ، شاه ذوالمنن است به همه گفته ام که عشق من است بنویسید روی بابِ نجف کنیهٔ مرتضی ابوالحسن است او فقط صاحب کرمخانه است سفره دارِ تمام پنج تن است ناقهٔ ام فتنه را پی کرد پسرِ کعبه زاده ، بت شکن است خطبه می خواند عین ِ پیغمبر از همان کودکی چه خوش سخن است با وجودیکه بی حرم شده است صاحبِ این همه گدا حسن است مظهر ِ اسم ِ یا کریم ِ خداست او بزرگِ همه بنی الزهراست جلوات خدا نماست حسن اولین شبهِ مصطفاست حسن شیر خورده ز سینهٔ زهرا مَحرَمِ عصمتِ خداست حسن پسرِ ارشدِ امیرِ نجف شاهِ ما بعدِ مرتضاست حسن همه حاجت روا روید امشب دست هایش گره گشاست حسن در دو دنیا نگاهِ قاسمِ او چاره سازِ امورِ ماست حسن ظاهراً در مدینه بی حرم است مالکِ کُلِّ کربلاست حسن بی جهت نیست پرچمش بالاست حسنی کیست ؟! سیدالشهداست حلم دارد به وسعت عالم در کرم دست بوسِ او حاتم گیسوانِ سپید ِ او دارد خاطراتی ز روزهای غم ای بمیرم چه زود پیر شده روزگارش گذشته با ماتم قاتلش گشته کوچه ای باریک کوچه ای تنگ و پُر ز پیچ و خم دست در دست مادرش می رفت آمد از روبرو یکی کم کم جلو آمد دو سه قدم نامرد مادرش رفت عقب یکی دو قدم مانده ام من چه نسبتی دارد رویِ حوریه....سیلی ِ محکم صورتی که تمام عصمت بود غرقِ خون شد به دست نامَحرم یک طرف دست و یک طرف دیوار چهره از آن به بعد شد درهم تا قیامت برای ما بد شد پا به چادرگذاشت و رد شد @raziolhossein
قلب همه را عایشه آزرد آنروز انگار حسین داشت میمرد آنروز ای کاش به قلب من فرو می آمد تیری که به تابوت تو میخورد آنروز @raziolhossein
در هیئت حسینم و در هیئت حسن در خدمت حسینم و در خدمت حسن هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن هم رعیت حسینم و هم رعیت حسن در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست آقا؛ حسین..،امام؛ حسن..،ماسوا؛ گداست اصل بهشت..،سینه‌زنی پای این دوتاست در جنت حسینم و در جنت حسن روح اذان حسین شد و ربنا حسن کشتی حسینِ فاطمه شد..،ناخدا حسن شیرینیِ حسین حسین است یا حسن در "یاحسین" ریخته شد لذت "حسن" پیر نجف حسینیه را تا درست کرد زینب گریست..،ماتم عُظمیٰ درست کرد زهرا غذای هیئتشان را درست کرد نان حسین خورده ام از برکت حسن ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد لب‌تشنه را به سمت سبوی حسین بُرد ما را حسن پیاده به سوی حسین بُرد دور حسین پُر شده با زحمت حسن یک روح در میان دو تن بوده از قدیم پائین پای این دو..،وطن بوده از قدیم صحن حسین..،صحن حسن بوده از قدیم پس خاک کربلاست همان تربت حسن آن کوچه..،بی حسین..،حسن را اسیر کرد سیلی‌زدن‌به‌فاطمه او را چه پیر کرد در زیر چکمه چادر مادر که گیر کرد آسیب دید بین گذر غیرت حسن یک عمر اشک ریخت..،به گریه وضو گرفت از هر مسیر تنگ که می دید..،رو گرفت آن گوشوار را که شکستند..، او گرفت این خاطره‌ است اوج غمِ غربت حسن @raziolhossein
من الازل علی است و الی الابد زهراست به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست میان راه ببین که قدم قدم حسن است فقیرها همه در اربعین کریم شوند چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است به روی تیرک این جاده‌ها به موکب‌ها نگاه کن که  ببینی به هر علَم حسن است پیاده‌ها به حرم می‌رسند و می‌فهمند کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله حسین نه به گمانم در این حرم حسن است از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد رفیق اشک حسین و قرین غم حسن است  از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است @raziolhossein
خیلی سخته اسیر بلا بشی زیر بار درد و غصه تا بشی از کوچه تا خونه راهی نباشه اما واسه مادرت عصا بشی وقتی آهت توی سینه سد میشه برای دل تو خیلی بد میشه چادر  مادرتو  لگد  کنن به خدا غرورتم لگد میشه به خدا دلی که نا امید میشه خوشیاش یه دفعه ناپدید میشه یکی دس رو مادرت بلند کنه یه روزه همه موهات سفید میشه حرفایی هس تو گلو گیر میکنه آدمو از زندگی سیر میکنه  مادر جوون اگه خمیده شه معلومه که بچه شو پیر میکنه مادرم غماشو با ما نمیگفت بعضی حرفاشم به بابا نمیگفت میدونستیم که همش درد میکشه شب تاصبح بیداره -امّا نمیگفت برا رفتنش خدا خدا می کرد دلامونو به غم آشنا می کرد با همون دست شکستش تو نماز شبا همسایه ها رو دعا میکرد حالا هر اتفّاقی که بود گذشت منم و یک جگر سوخته و طشت جیگرم تو کوچه سوخت اونروزی‌که مادرم با دست دنبالم می گشت میذارم رو دوش گریه سرمو می زنم ناله های آخر مو بخدا میمیرم و زنده میشم می بینم  تا قاتل  مادرمو حق بده بشینم و زاری کنم سیل گریه از چشام جاری کنم اومد و تو کوچه راهمونو بست به خدا نشد که من کاری کنم حق دارم اگه پرم درد میکنه هم دلم هم جیگرم درد میکنه سر مادرم تو کوچه داد کشید از همون موقع سرم درد میکنه @raziolhossein
یک عمر فلک خون به دل و جانت کرد بیدادِ دو زن زار و پریشانت کرد لعنت به زنیکه کرد مسموم تو را لعنت به زنیکه تیر بارانت کرد ...... لعنت به کسی که تیر کین زد به تنت شد پاره شبیه جگر تو کفنت زینب که شنید ناله زد وای حسن ای کاش شبانه دفن می شد بدنت @raziolhossein
خیلی سخته اسیر بلا بشی زیر بار درد و غصه تا بشی از کوچه تا خونه راهی نباشه اما واسه مادرت عصا بشی وقتی آهت توی سینه سد میشه برای دل تو خیلی بد میشه چادر  مادرتو  لگد  کنن به خدا غرورتم لگد میشه به خدا دلی که نا امید میشه خوشیاش یه دفعه ناپدید میشه یکی دس رو مادرت بلند کنه یه روزه همه موهات سفید میشه حرفایی هس تو گلو گیر میکنه آدمو از زندگی سیر میکنه  مادر جوون اگه خمیده شه معلومه که بچه شو پیر میکنه مادرم غماشو با ما نمیگفت بعضی حرفاشم به بابا نمیگفت میدونستیم که همش درد میکشه شب تاصبح بیداره -امّا نمیگفت برا رفتنش خدا خدا می کرد دلامونو به غم آشنا می کرد با همون دست شکستش تو نماز شبا همسایه ها رو دعا میکرد حالا هر اتفّاقی که بود گذشت منم و یک جگر سوخته و طشت جیگرم تو کوچه سوخت اونروزی‌که مادرم با دست دنبالم می گشت میذارم رو دوش گریه سرمو می زنم ناله های آخر مو بخدا میمیرم و زنده میشم می بینم  تا قاتل  مادرمو حق بده بشینم و زاری کنم سیل گریه از چشام جاری کنم اومد و تو کوچه راهمونو بست به خدا نشد که من کاری کنم حق دارم اگه پرم درد میکنه هم دلم هم جیگرم درد میکنه سر مادرم تو کوچه داد کشید از همون موقع سرم درد میکنه @raziolhossein
کرامت مثل یک جرعه‌ست از پیمانۀ جانش سخاوت لقمه‌ای از سادگی سفرۀ نانش.. اگرچه سایۀ او مایۀ آرامش دنیاست دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش صَلاح این‌گونه می‌بیند، سِلاح صلح بردارد چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟.. امام غیرت و غربت کنار دشمنِ سرسخت چه رنجی می‌کشید از دوستان سُست‌پیمانش زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را مُعِزّالمؤمنین بود و نفهمیدند یارانش کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش چگونه گوشه‌ای بنشیند و سر در گریبانش... اگر لب وا کند صد کربلا خون در خودش دارد پر است از حرف ناگفته دل شمشیر بُرّانش چه زهری محرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟ نمی‌دانم چه راز سینه‌سوزی بوده مهمانش! به روی دست‌های آل طاها باز تابوتی‌ست مبادا زخم بردارد مبادا تیربارانش... اگرچه تلخ‌تر از زهر بوده زندگی امروز ولی فردا عسل می‌ریزد از کام جوانانش :: خیالت جمع سردار جمل! تنها نمی‌مانی به زودی کربلا از راه می‌آید که طوفانش... @raziolhossein
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد آتش این زهر آبی روی آتش بوده است آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد روضه‌خوانی میکنم هرروزوشب درخلوتم روضه‌ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد این مصیبت‌نامه را جز من نمیداند کسی دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر باد گلبرگ گل پیغمبرم‌ را زخم کرد سال‌ها گریان داغ ضربت یک سیلی ام ضربه‌ای محکم که روی‌مادرم را زخم کرد با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود @raziolhossein
هر که خوانش بیش، مهمانش، گدایش بیشتر هر کسی خیل گدایش بیش، جایش بیشتر کلّ فرزندان زهرا سفره‌دارند و کریم بینِ اولادِ کریمش؛ مجتبایش بیشتر رزق دنیا درمی‌آید از تنور خانه‌اش هر که نانش بیش، خیلِ بی‌نوایش بیشتر هر چه پنهان‌تر بگیرد دست او دست مرا پیش چشم خلق، می‌افتم به پایش بیشتر تا نفس دارم به عشقِ او نفس خواهم کشید بعدِ مرگم نیز، می‌میرم برایش بیشتر کیمیای عشقِ او از خاک می‌سازد طلا خاکسارش می‌شود سهمِ طلایش بیشتر هر چه دل‌ها بیشتر از داغِ قبرش بشکند می‌شود اندازه‌ی صحن و سرایش بیشتر گریه‌کن‌هایش سزاوار قنوت مادرند هر که اشکش بیشتر؛ رزق دعایش بیشتر روضه‌ی موی سپیدش داغ ناموس خداست از مدینه زخم خورد؛ از کوچه‌هایش بیشتر هر شبی کابوس داغِ کوچه مهمانش شود می‌شود فردای آن شب؛ های‌هایش بیشتر @raziolhossein
ذات حق است فقط قدر و بهای حَسنین راه قربِ به خدا چیست؟ لقای حَسنین در حسینیه موحد شدنم کامل شد بنده ام، سجده کنم رو به خدای حسنین آبرودار شدن، ماحصل نوکری است هست، عزت همه اش تحت لوای حسنین فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین کیمیا می شود از خیرِ مجاور شدنش گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین اینکه در سلسله ی سینه زنان، سینه زدیم بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن جان مادر پدرم هم به فدای حسنین نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین اربعین پای پیاده، حرم ثارالله کاش دستم برسد تذکره های حسنین دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود دست خالی من و لطف و عطای حسنین بارها گفت نبی این دو پسر جان منند این همه ظلم نبوده است سزای حسنین هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند کاش امسال بمیرم به عزای حسنین @raziolhossein
دیوار و در و روضه ی مادر ، کوچه پرپر شـدن ِ سـوره ی کـوثر، کوچه لاحــولَ و لا قــوةَ الا بالـلّـه ...! والله حسـن شـهیـد شد در ، کوچـه @raziolhossein
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم حَسن صورت ، حَسن سیرت ، حَسن خَلق و حَسن خُلق است که معنا عاجز است از حدّ توصیفش عبارت هم چنان افتاده ام بر خاک پای مجتبی امروز "که فردا برنخیزم بلکه فردایِ قیامت هم"* کجا او دوستان را از دعا محروم می سازد دعا میکرد بهر آنکه بود اهل اهانت هم ضمانت میکند دنیا و عقبای محبان را که اینجا دستگیری میکند ، آنجا شفاعت هم *مصراع از هلالی جغتایی @raziolhossein
"حَسن" بگو و ببین اسم محترم این است هزار شکر مرا ذکر دم به دم این است بگو همیشه که یا محسن بحقّ حسن که پیش حضرت حق بهترین قسم این است سه بار زندگی اش را تمام بخشید او به هر چه هست کشیدن خط عدم این است گرفته لقمه برای جذامیان حتی بگو به مدعیان ، معنی کَرَم این است به وقت بذل کریم و به وقت رزم دلیر سخاوت است و شجاعت ، هم آن و هم این است جمل که رفت به میدان ، علی چنین می گفت : محمد حنفیّه ببین جَنَم این است که گفته است حسن بی حرم بُوَد ؟! بنگر میان دل حرمش باشد و حرم این است @raziolhossein
باد مانده به علی سر بزند یا نزند چه کند حلقه بر این در بزند یا نزند تا نریزد درِ این خانه مردد شده دل طرف بیت علی پر بزند یا نزند میخ از دربِ توسل وسط در مانده دست بر پهلوی مادر بزند یا نزند حسن از کوچه چهل سال به خود می گوید حرف ها را به برادر بزند یا نزند دست بالا برود چونکه به روی مادر روضه برپاشده دیگر بزند یا نزند زهر تلخ است ولی با دل و جان می نوشی جعده در ظرف تو شکّر بزند یا نزند ٢ مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود از سرِ تشت حسن پا بشود یا نشود آنکه باید همه ی فاجعه را می داند سر این زخم اگر وا بشود یا نشود جا نشد در دلش و در وسط تشت چه سود پاره های جگرش جا بشود یا نشود کوچه ها علت پیری تو را می دانند بر سر تشت قَدَت تا بشود یا نشود مادری هستی و در نزد تو زهرا هم هست مدفنِ گمشده پیدا بشود یا نشود همه ی دغدغه ی شاعرت آخر این است شعر با دست تو امضا بشود یا نشود @raziolhossein
اول مدح قلم مرثيه خوان شد ناگاه حرف تشییع تو با تیر و کمان شد ناگاه ماجرا را سرِ مقتل برسد میفهمند شعر از آخر که به اوّل برسد میفهمند تیر در چلّه نشسته ست، نمیفهمم من راه تابوت تو بسته ست نمیفهمم من مادرِ فتنه پیِ جنگِ دوباره ست، عجب باز هم صحبت یک زن که سواره ست...عجب! کینه ها در دل این زن ز تو و حیدر هست شتر حادثه خوابیده، ولی استر هست چند تن باز پی جنگ و جدل آورده کینه هایی ست که از جنگ جمل آورده چه گذشته ست بر این زن که غضب کرده چنین؟ فتنه ارث پدرش بوده، طلب کرده چنین! چند صفحه به عقب میرود این جا تاریخ راه باید بروی چند قدم با تاریخ سر ظهر است و هوا گرمتر از هر روز است آتش فتنه ی این معرکه عالم سوز است سر ظهر است و هوا هم به سخن آمده است مرد کم بود در این قافله، زن آمده است کفر بر جهل نشست و دم از ایمان زده شد طبل یک جنگ به خونخواهی عثمان زده شد همه آماده ی جنگ اند و مهیای ستیز همه آری همه حتّی شتر عایشه نیز خوف جنگ است فقط پشت غضب کردن کفر ترس چون گرد نشسته ست به پیراهن کفر مُهر جهل است که خورده ست بر این دلها سخت خود ها سخت گره خورده، حمایل ها سخت تیغ ها از غضب و کینه و نفرت سنگین تیرها پشت کمان ها همه کردند کمین باد آرام رجز خوان شده با گرد و غبار خاک لبریز غضب گشته و بی تاب و قرار گرد و خاک است که بر پا شده در دل ها هم زخم خوردند سپرها و حمایل ها هم میوزید از دل طوفانِ بلا باد به دشت ناگهان سایه ای از واهمه افتاد به دشت همه دیدند کسی از وسط گرد و غبار مثل یک شیر که افتاده دو چشمش به شکار تیغ ابروی غضب کرده اش از راه رسید نعره زد لشکر دشمن: اسد الله رسید رگ پیشانی اش انگار که بالا زده است آستین غضبش را دو سه تا تا زده است او که آمد همه رفتند عقب چند قدم لافتای دگری آمده با تیغ دو دم وای اگر دست بگیرد پسر شاه علم دشت را با نفس حیدری اش ریخت به هم شده در بین نبردش کمر معرکه خم میتواند بفرستد همه را قعر عدم به علی رفته ستیزش به خداوند قسم رفت تا پای شتر را کُند از ریشه قلم هیبت حیدر کرار نمایان شده است بنویسید حسن راهی میدان شده است تیغ می غرد و از خشم رجز خوان شده است مثل اینکه وسط معرکه طوفان شده است بین میدان جمل، کشته فراوان شده است لشکر از کرده ی خود سخت پشیمان شده است بسکه خون میچکد انگار که باران شده است با نگاهت شتر حادثه حیران شده است وقت آن است که بالا برود تکبیرت چارتا پای شتر را بزند شمشیرت سد راه تو نشد هیچ کسی، چندی بعد تازه کردی سر میدان نفسی چندی بعد نه خم افتاد به ابرو و نه چینی به جبین تیغ تو پا شد و انداخت شتر را به زمین @raziolhossein
یک روز، جگر برابرم آوردی یک روز، سرِ برادرم آوردی ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی @raziolhossein
باد مانده به علی سر بزند یا نزند چه کند حلقه بر این در بزند یا نزند تا نریزد درِ این خانه مردد شده دل طرف بیت علی پر بزند یا نزند میخ از دربِ توسل وسط در مانده دست بر پهلوی مادر بزند یا نزند حسن از کوچه چهل سال به خود می گوید حرف ها را به برادر بزند یا نزند دست بالا برود چونکه به روی مادر روضه برپاشده دیگر بزند یا نزند زهر تلخ است ولی با دل و جان می نوشی جعده در ظرف تو شکّر بزند یا نزند ٢ مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود از سرِ تشت حسن پا بشود یا نشود آنکه باید همه ی فاجعه را می داند سر این زخم اگر وا بشود یا نشود جا نشد در دلش و در وسط تشت چه سود پاره های جگرش جا بشود یا نشود کوچه ها علت پیری تو را می دانند بر سر تشت قَدَت تا بشود یا نشود مادری هستی و در نزد تو زهرا هم هست مدفنِ گمشده پیدا بشود یا نشود همه ی دغدغه ی شاعرت آخر این است شعر با دست تو امضا بشود یا نشود @raziolhossein
وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب خانه گرفت از جگر او بوی گلاب ذریه‌ی رسول ، زمین گیر زهر شد ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب یک جا نشست و قدر چهل سال گریه کرد از زهر لامروت ، تا آتش و طناب این ماجرای زهر جگر میکشد برون آن ماجرای کوچه جگر میکند کباب آتش زدند بر دل اولاد فاطمه آن آتشی که گشت از آن میخ در مذاب میخ دری که خورد به جان برادرش از آن به بعد کشتن شش ماهه گشت باب گودال قتلگاه حسن بود خانه‌اش وقتی که شد به خون جگر صورتش خضاب درهم شده به خاطر درهم گلوی او جعده که هست شمر زمان خانه اش خراب زینب رسید و خون جگر دید بین تشت اما سری ندید در آن تشت بی شراب آه ای غریب همسر خوبی نداشتی تا در عزات گریه کند زیر آفتاب جعده اگر فروخت حسن را به درهمی نجمه به جاش کرب وبلا رفت با رباب @raziolhossein
دیگر رَها ز غُصّه و مِحنت شدم، حسین از خاطراتِ تَلخ، چه راحت شدم، حسین با کَس نگفته ام زِ چهل سالِ پیشِ خود از کوچه ی مدینه، که غارَت شدم، حسین از کوچه ای که مادَرِمان بر زمین نشست از کوچه ای که غَرقِ خِجالت شدم، حسین قَدَّم نمی رسید، که او را کُمک دَهم خیلی در آن میانه اَذیّت شدم، حسین خِیلی عَزیز بودم و، در بینِ طائِفه! مَحکوم به شنیدنِ تُهمت شدم... حسین... دیدی برادرم، جِگرم تِکّه پاره شُد کُشته، میانِ خانه، به غُربت شدم، حسین گُفتی دگر عَطر به مویَت نِمی زَنی گُفتی: "حَسن زِ داغِ تو غارَت شدم"، حسین اَمّا بِدان چو روزِ تو روزی حسین، نیست گِریانِ آن هِزار مُصیبَت شدم، حسین @raziolhossein
ای طشت یاریم‌ بده دیگر بریده ام این زهر  را به قصد شفایم چشیده ام کم سن و سال بودم و پیری به من رسید مانند شمع قطره به قطره چکیده ام راضی به مردنم که نبینم‌ مغیره را! من‌ ناز مرگ‌ را به دل و جان خریده ام عمری ز کوچه رد شدم و سوخت صورتم! کوچه‌ نرفته ای‌ که‌ بدانی چه دیده ام نامحرمی به مادر من حرف تند زد جایی نگفته ام که چه حرفی شنیده ام! سنگین‌ شدست گوش حسن مثل مادرم آزرده از صدای بلند کشیده ام! ناموس مرتضی به کمک احتیاج داشت فریاد زد حسن! کمکم‌ کن خمیده ام! این تنگی نفس اثر زهر کینه نیست از کوچه تا به خانه فراوان دویده ام @raziolhossein