eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.8هزار دنبال‌کننده
613 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها شاگردهايشان همه در رختخواب ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه ترسيده است دخترِ دردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم بالاى تخت قائله اى بود، واى من پيش رباب حرمله اى بود، واى من زينب ميان سلسله اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه بازهم @raziolhossein
آتش گرفته بارِ دگر آشیانه ات چون شعله ها گرفته ام امشب بهانه ات هر گوشه ای كه می نگرم خاطراتِ توست اینجا پُر است گوشه به گوشه نشانه ات دیوار و دود و آتش و لبخندهای شوم حالا شده ست خانه ی من روضه خانه ات امشب كه كودكان زِ پِی ام گریه می كنند اُفتاده ام به یادِ تو و نازدانه ات یك سو تویی و عمه ام و گریه های او یك سو كسی كه باز زند تازیانه ات آخر جدا شد از كفِ تو دامنِ علی ای وایِ من شكسته مگر دست و شانه ات @raziolhossein
ازمهر؛ آسمان مدینه اثر نداشت من سفره ام کباب؛ به غیر از جگر نداشت (ما  آن شقایقیم که با داغ زاده ایم ) جز داغ دل نصیب ؛ جگر بیشتر نداشت بردند اگر به بزم عدو نیمه شب مرا آن جا یزید و؛چوب تر وتشت زر نداشت از کودکان لرزه به پیکر فتاده ام یک تن؛ امید دیدن روی پدر نداشت گویی مدینه رسم شده ؛ خانه سوختن سهمی دگر ؛زمادر خود این پسر نداشت غم نیست خانه ام اگر آتش گرفت ؛شکر گر خانه سوخت ؛فاطمه ای در پشت در نداشت @raziolhossein
کسی که حکم ولا از خود پیمبر داشت دلی  شبیه  بهشت  خدا  معطر داشت کسی که نور نگاهش زلال باران بود میان قاب دوچشمش همیشه کوثر داشت کسیکه نیمه ی شب حرمتش شکسته شد و دلی شکسته و چشمی زغصه ها تر داشت سه بار دشمن او قصد جان او را کرد ولی ز ترس پیمبر از او نظر بر داشت زمان سوختن درب خانه اش تنها نفس نفس روی لبها نوای مادر داشت دل خودش به کنار حرم سرایش سوخت ز داغ اینکه در آن خانه چند دختر داشت در آن کشاکش و در بین آن همه آتش دلی به یاد غم کربلا چه مضطر داشت به یاد ساعت آخر میان قربان گاه که شمر آمد و قصد بریدن سر داشت و باز پیش دو چشمان او مجسم شد کسی که نیت حمله به سمت معجرداشت @raziolhossein
از كار غربتت گره‌اي وا نمي‌كند اين شهر ، با دل تو مدارا نمي‌كند اين شهر ، زخم بي‌كسي‌ات را...عزيز من جز با دواي زهر مداوا نمي‌كند اين شهر ، در ميان خودش جز همين بقيع يك جاي امن بهر تو پيدا نمي‌كند اينجا اگر كسي به سوي خانه‌ات رود در را به غير ضرب لگد وا نمي‌كند اين شهر ، شهرِ شعله و هيزم به دستهاست با آل فاطمه به جز اين تا نمي‌كند ابن ِربيع ِ پست چه آورده بر سرت؟ شرم و حيا ز سِنّ تو گويا نمي‌كند بالاي اسب در پيِ خود مي‌كشاندت رحمي به قامتِ خَمَت امّا نمي‌كند تا مي‌خوري زمين به تو لبخند مي‌زند اصلاً رعايت رَمَقت را نمي‌كند زخم زبانش از لب شمشير بدتر است يك ذرّه احترام به زهرا نمي‌كند @raziolhossein
داور مدارِ شیعه ؛ روَد سوی داورش آتش زده ست زهر ؛سراپای پیکرش آن زهر ؛گوشت های بدن آب کرده است چیزی نمانده از بدن او؛ به جز سرش عمری غریب بود ؛ولی ؛ وقت احتضار اهل واعیال اوهمه اطراف بسترش واکردپلک از هم وگفت ازنماز وبست آخرکلام گفت به ساعات آخرش می کرداگر که لب تر و می گفت تشنه ام بودند جام آب به کف در برابرش سوزم به تشنه ای که به ظهر ی در آفتاب یک نم نداد آب کسی؛غیر خنجرش @raziolhossein
ز هر طرف به کمان تیر غم  زمانه گرفت دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت چو جد خویش علی سالها به خانه نشاند ز دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت هنوز خانه زهرا نرفته بود زیاد که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت سپاه کفر به کاشانه ام حجوم آورد مرا بزمزمه و ناله شبانه گرفت زباغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت سر برهنه و پای پیاده برد مرا پی اذیت من بارها بهانه گرفت هنوز خستگی راه بود در بدنم که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت هزار شکرکه زهر جفا نجاتم داد مرا بموج غم از مردم زمانه گرفت چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول که گه بزهر جفا گه به تازیانه گرفت گرفت تاسمت نوکری زما«میثم» مقام سروری و جاودانه گرفت @raziolhossein
همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست @raziolhossein
مولای من سلام خدا هدیه محضرت گلبوسه ی ملايکة الله بر درت یا صادق الائمه که قران ناطقی عالم فدای آن نفس روح پرورت تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم زانو زنند خیل ملک پای منبرت بر کرسی خطابه لبت چونکه باز شد باغ بهشت مصطفوی شد معطرت از تو گرفت درس بصیرت ابوبصیر صدها زراره کاتب و اندیشه گسترت سرچشمه ی زلال حقیقت کلام توست شد جرعه نوش ، علم و فضیلت ز کوثرت معراج توست علم و در آن سیر نور شد هفت آسمان عالم معنا مسخرت تنها جهاد ، عرصه ی شمشیر و تیغ نیست روز ازل جهاد سخن شد مقدّرت در دست تو کتاب خدا بود ذوالفقار فقه و اصول ، نیزه و شمشیر دیگرت مدیون توست مکتب شیعه الی الأبد در این جهاد ، لطف خدا بود یاورت دشمن که بست دست یداللهی تو را رد شد تمام خاطره ها از برابرت رفتی سرِ برهنه و پای پیاده لیک سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت در طول عمر ، داغ فدک با دل تو بود می زد حدیث حادثه زخم مکررت باشد برای اهل ولا ، جلوه ی حضور در گوشه ی بقیع ، مزار مطهرت گاهی نگاه کن به دل بیقرار من دست «کمیل » دامن تو ، جان مادرت @raziolhossein
بنگر به بیت شعله ورم وای مادرم آتش گرفته بام و درم وای مادرم آتش زدند خانه من را و زنده شد یادت دوباره در نظرم وای مادرم گاهی به فکر ضرب غلاف مغیره ام گاهی به فکر میخ درم وای مادرم پای پیاده در پی مرکب نفس زنان بردند مرا چنین زحرم وای مادرم بستند دستهای من اما کتک نخورد در کوچه همسرم به برم وای مادرم دیدم چو تازیانه ابن ربیع را ناله زدم من از جگرم وای مادرم دستم که بسته بود دفاعی نداشتم حتی یکی نشد سپرم وای مادرم شکر خدا که وقت زمین خوردنم نبود در کوچه همرهم پسرم وای مادرم @raziolhossein
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت می رفت که خاموش شود مشعل توحید اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت در محضر او این همه شاگرد عجب نیست بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت! چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد تیغ تو و پستوی نهانخانه سبب داشت از صبح بپرسید که صادق به چه معناست با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت @raziolhossein
عمری از نامردی و پستی این دنیا گریست صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد اما گریست یار تنهایان شد و  همدرد بهر دردمند با دلی پر درد، اما ماند خود تنها گریست بی عبا با ظلم بردندش ز صحن خانه اش دخترش با دیدن این صحنه بر بابا گریست تا زدند آتش در کاشانه را قلبش شکست یاد پهلوی شکسته کرد، بر زهرا گریست یاد آن لحظه که زهرا پشت درب خانه بود ناگهان افتاد با ضرب لگد از پا گریست دست بسته تا که بردندش میان کوچه ها یاد کوچه یاد دست بسته مولا گریست دخترش ترسان و لرزان بود، آقا تا که دید یاد طفلان حسین و زینب کبری گریست  هم دعا میکرد بر گریه کن جدش حسین هم به یاد گریه جدش در عاشورا گریست گاه یاد راس از پیکر جدا بر نیزه ها گاه یاد پیکر عریانِ در صحرا گریست گاه از داغ رباب و اصغر ششماهه اش گاه از داغ علیِ اکبر لیلا گریست دیده اش از اشک دریا گشت و بر این داغ که تشنه لب شد کشته جدش بر لب دریا گریست @raziolhossein