#امام_زمان_مناجات
تب وصال تورا شب شب به سر دارد
کسی که از غم تو گریه سحر دارد
هوایی تو هوایی هیچ بامی نیست
تعلقات برای گدا ضرر دارد
چگونه زندگی اش راحت است و آسوده؟!
یتیم اگر به دلش حسرت پدر دارد
بیا برای غریبی ش گریه کن هرروز
که او همیشه به خون جگر نظر دارد
بگیر پشت درش دست خالی خود را
فقیر وقت کرم فیض بیشتر دارد
بگرد روضه به روضه برای دیدن او
بگرد، یار به این روضه ها گذر دارد
خدا کند که برات مرا کند امضا
کنار او دل من میل یک سفر دارد
به یمن تربت اعلای کربلای حسین
نماز و سجده من لذتی دگر دارد..
#سید_پوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #دوبیتی
کسی گل را میان خس ندیده
زنی اینقدر دلواپس ندیده
شدم راهی شام و کوفه عباس
منی که سایه ام را کس ندیده
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#اسارت_آل_الله
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر کهخمشوداز غم،عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
#محمدجواد_غفورزاده
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
عقیده ی همه یاران به اتفاق این است
که اشک شور بیاد حسین شیرین است
کنار قتلگه تو به گریه جان دادن
ز وعده ها که به خود داده ام یکی این است
تو سیدالشهدایی ، تو کشته ی اشکی
منم که مذهبم عشق تو گریه ام دین است
عزیز فاطمه شد هر که بر غم تو گریست
امیر هر دو جهان هر که بر تو مسکین است
سلام حضرت صادق به هر که از داغت
همیشه سفره ی چشمش به اشک رنگین است
ز اشک دیده جهان را به آب خواهم بست
کنون که مرهم تو گریه ی محبین است
عقیده ی همه یاران به اتفاق این است
که شور گریه بیاد حسین شیرین است
#ابراهیم_روزبهانی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#مجلس_ابن_زیاد
#کوفه
چون پیشچشمشان، سر شه برسِنان گذشت
در حیرتم که بر سر زینب، چسان گذشت
تا بوسدش گلو، نرسیدش به نیزه، دست
آوخ که نیزه نیز بر او سرگران گذشت!
بر ناقۀ برهنه نشاندنْد عترتش
شاهی که یکسواره ز نُه آسمان گذشت
چون دید بانوی اُسرا کز برابرش
سرهای سرورانِ زمین و زمان گذشت
زد فرق خود به چوبۀ محمل چنان کز او
خونشد روان و نالهاش از فرقدان گذشت
چون راه کهکشان شده راه از نظارهگر
فریاد بانوان شه از کهکشان گذشت
بردندشان به بارگه زادۀ زیاد
گفتن نیاورم که چنین و چنان گذشت
بر زانوی پلید، سر شه نهاد و گفت:
سبط رسول بهر خلافت ز جان گذشت
یک قطرهخون بهزانویش از حلق شه چکید
سوراخ کرد جامه و از استخوان گذشت
ناسور شد جراحت و از بوی ناخوشش
خلقی نفور؛ تا به عذاب از جهان گذشت
القصّه؛خواب و خور به اسیران، حرام کرد
با قیدشان، روانه سوی شهر شام کرد
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein
#اسارت_آل_الله
#کوفه
#مجلس_ابن_زیاد
هوش بزدود و ز سر برد ز دل طاقت و تاب
ستم کوفی و ظلمی که در آن ملک خراب
و آنچه دیدند در او آل علی رنج و عذاب
سر شاه شهدا طشت طلا بزم شراب
آتش افروخته این قصّه به کاشانۀ دل
گشت ازآتش او سوخته پروانۀ دل
پای بیمار به زنجیر ستم بسته چراست
عهدوپیمان خدا بسته و بشکسته چراست
تن اطفال ز بیداد و جفا خسته چراست
بستهورسته و دلخسته و پیوسته چراست
در خرابی به خرابات دل مرد و زن است
کز چه بر پیر خرابات خرابه وطن است
زادۀ شیر خدا بسته به زنجیر جفا
بسته اندر رسن استاده برِ نسل زنا
سر شاه شهدا زیب ده طشت طلا
زینت طشت طلا و سر شاه شهدا
کی شود طالع از طشت طلا بدر تمام
یا که خورشید شود تافته در عین ظلام
زینب پرده نشین، حضرت ناموس خدا
سرِّ برهان نبی آیت قاموس خدا
زده بر سطح زمین بام فلک کوس خدا
همه دم بوده بهر مرحله ناموس خدا
به طریقی شد در مجلس فرزند زیاد
که نه کس دیده و نشنیده و نه داشته یاد
تازیانه، سرِ نیزه، سیهاش کرده بدن
پای در سلسله و بسته دو دستش به رسن
پارهپاره سلبی کهنه عیان داشت به تن
زآستین کرده نهان عارض چون برگ سمن
دید چون کین خداوند در آن بزم عیان
خویش را کرد نهان بین کنیزان و زنان
پور مرجانه به خشم آمد و بنمود سوال
گفت:کیقوم! کهبود اینزن فرخنده خصال؟
کز تکبر سوی ما نگرد اندر همه حال
گِردش آکنده کنیران ز یمین و ز شمال
زانمیان گفتیکی، کینمه، فرّخ نسب است
زادۀ ماه عجم دختر میر عرب است
به نشاط آمد و رو سوی مه بطحا کرد
که شما را چه نگر شد که خدا رسوا کرد
آیت کذب شما را به همه پیدا کرد
دربهدر ساخت به هر کشور و بیمأوا کرد
همه از دیدۀ خود ابر در آزار شدید
سر برهنه به سر کوچه و بازار شدید
حضرت عصمت صغری ز جگر آه کشید
ناله برداشت ز دل، پیرهن صبر درید
گفت کی لعن خدا بر تو و بر آل یزید
که نمودید شه دین خدا تشنه شهید
کس بجز فاسق بدکار نگردد رسوا
نشود کذب جز از چون تو لئیمی پیدا
دوستی جان بدهد گر به ره حضرت دوست
زانمیانعشرتودلشادی دشمن نه نکوست
آنکه را نیستبجزدوستنهان در رگوپوست
ضربت نیزه و شمشیر کجا حاجب اوست
نکتۀ علَّمالاسماست به آدم مخصوص
بَر عزازیل بود اَنتَ رَجیمٌ منصوص
دست ناشسته فرا برد به سوی سر شاه
دید رخشنده سری زینت خور، غیرت ماه
گفت غالب تو شدی یا که من، ای نور اله!
بِنِگر زینب خود یافته در بزمم راه
ناگه از حلق شه افتاد یکی قطرهی خون
کرد سوراخیِ ران، درد دلش را افزون
آن زمان زادۀ مرجانۀ مِیشومِ دغا
خواست خاموش کند نایرۀ نور خدا
دست ببریدۀ خود برد سوی چوب جفا
آه از چوب جفا و لب شاه شهدا
داد از آن ظلم که ارکان جهان کرد خراب
آه از آن جور کز آن شد دل یحیی بیتاب
#میرزایحیی_مدرس_اصفهانی
@raziolhossein
#کوفه
#اسارت_آل_الله
#مجلس_ابن_زیاد
گیرند اگر حساب تو در فتنه و فساد
دوزخ کم است بهر تو ای زادۀ زیاد
جوری نکردهای تو که هرگز رود ز دل
کاری نکردهای تو که هرگز رود ز یاد
بسیار گشت چرخ پی مفسدان ولی
همچون تویی ندیده به قوم ثمود و عاد
برخاست صرصری ز نفاق تو در جهان
گلهای بوستان نبی را به باد داد
آنی که بست آب بر او اهل بیت را
در حلقشان به خنجر کین چشمها گشاد
از تندباد جور تو، ای مایۀ فساد!
آزاده سرو باغ امامت ز پا فتاد
شرمت ز بوتراب نیاید، زهی جحود
بر دیدۀ تو آب نیاید زهی عناد
چشم شفاعتت ز که باشد به روز حشر
فریاد مصطفی چو برآید برای داد
ترسم در آتش تو بسوزند عالمی
چون گرم انتقام شود داور عباد
آه این چهآتشاست که جور تو بر فروخت
افروخت آتشی که جهان را به ناله سوخت
#عاشق_اصفهانی
@raziolhossein
#اسارت_آل_الله
#مجلس_ابن_زیاد
#مجلس_یزید
دل، ریش شد ز غم، به دلم نیشتر مزن
آتش به خرمن من از این بیشتر مزن
از داغِ خشکی لب او، چشمها تر است
دست تو خشک! آتش بر خشک و تر مزن
این لب، هزار بار مرا بوسه داده است
گر میزنی، برابر دختر دگر مزن
ای چوب خیزران! تو ادب کن، فرو میا
خود را به جای بوسۀ «خیر البشر» مزن
دستت شکسته باد! که دندان او شکست
ای سنگدل! تو سنگ به دُرج گهر مزن
من دست بر سر و تو بهسر، چوب میزنی
بر نخل آرزوی جهانی، تَبَر مزن
از طشت هم به عمّه، پدر میکند نگاه
بر خرمن وجود من و او شرر مزن
دعوت از او کنم که به ویرانه سر زند
ای مرغ روح! از قفس سینه پر مزن
#علی_انسانی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
تا به روی نیزه، جانا! منزل و مأوا گرفتی
در کف غارتگرانی، طاقت از دلها گرفتی
دامن و آغوش ما بگْذاشتی خالیّ و رفتی
جا درون مطبخ خولیِّ بیپروا گرفتی
دیشباز اینرویِخونآلودِ خاکسترنشینت
خون دل از دیدگان مادرم زهرا گرفتی
رفتهای با سر به معراج، ای بنازم همّت تو!
روز روشن را بَدَل از«لیلةالاسری» گرفتی
مسجدُ الاقصای تو گشته تنور خولیِ دون
نیزه شد عرش الهیّ و تو بر وی جا گرفتی
دادهام فرمان«اُسکُت»از پیِمظلومیِّ خود
آیهای برخوان که با خونت ز حق امضا گرفتی
تا گشودی لب به قرآن خواندن، ای آرام جانم!
خَلق را مجنون نمودی، صبر از لیلا گرفتی
کی گمانم بُد چنین؟ ای قوّت قلب فگارم!
سرخط تقدیر را از خالق یکتا گرفتی
نیست کار عاشقِ حق، روی بستر آرمیدن
زین سبب بر خارِ نیزه، همچو گُل مأوا گرفتی
گر نمیگویی سخن با من، بگو با دختر خود
کز سکوت خویش تاب از فاطمهیْ صغری گرفتی
آنچه میباید نبیند دیدهام، امروز دیدم
خود چه تصمیمی برای مجلس فردا گرفتی؟
ناگهان خون گشت جاری از کنار محمل او
یعنی این عهدی است کز روز ازل از ما گرفتی
وعدهی ما و تو، شاها! باد در کنج خرابه
گر سوی شام آمدیّ و رخصت از اعدا گرفتی
تو گُلِ بیخار یکتای گلستان رسولی
ای شه«مظلوم»!خوش سُکنی تو در دلها گرفتی
#سید_جواد_مظلومپور
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
باور نمیکنم سر بازار بردنت
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت
از سینۀ حسین، تو را چکمهای گرفت
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت
پای سفر نداشتی ای داغدار درد!
با یک سر بریده، به اصرار بردنت
پهلو کبود! گریه کنان تازیانهها
با خاطراتی از در و دیوار بردنت
فهمیده بود شمر غرورت شکسته است
از سمت قتلگاه علمدار بردنت
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...
در کوچههاش مثل بدهکار بردنت
در پیش گریههای تو این گریهها کم است
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
اى وجه ذوالجلال! چه والا نشستهاى؟
بر عرش نى به غارت دلها نشستهاى
از پشت ابر خون، رخ ماهت چه ديدنى است!
اى يکشبه هلال! چه زيبا نشستهاى!
باور مكن فراق تو باور كنم، حسين!
باور نمیكنم كه تو آنجا نشستهاى
گه ماه در محاقى و گه مهر در شفق
بر اوج آسمان به تجلّىٰ نشستهاى
دستم دگر به پاى سرت هم نمیرسد
از بس كه قد كشيدى و بالا نشستهاى
در دست باد، زلف پريشان رها مكن
جانا! به قصد جان من آيا نشستهاى؟
اى سر! به دست نيزۀ اعدا چه میكنى؟
آشوب شهر را به تماشا نشستهاى؟
كنج تنور، ديشب و امروز روى نى
چشمانتظار قصّۀ فردا نشستهاى
اى ايستاده بر سر نى! با تنت بگو
آيا هنوز در دل صحرا نشستهاى؟
#مصطفی_قربانعلی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت_آل_الله
نمیگویم ز نوک نیزه با خواهر، تکلّم کن
نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحّم کن
اگر چه غنچۀ بیآب، هرگز نشکفد امّا
درِ فردوس را بگْشا، به روی من، تبسّم کن
به چشم خارجی ما را تماشا میکند، کوفی
به نیِ قرآن بخوان و رفع این سوءتفاهم کن
اگر بهر نماز شُکر میخواهی وضو سازی
ندارم آب، با خاک سر زینب، تیمّم کن
تو قلب عالم امکانی و آگاهی از قلبم
به دریا با نگاه خود بگو، کمتر تلاطم کن
نگه با اختیار و اشکِ من بیاختیار آید
ز برجنی، نظر،ای ماهمن!امشب به انجم کن
اگر چه کاسۀ صبر مرا هم کردهای لبریز
ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلّم کن
#علی_انسانی
@raziolhossein