#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
میان قبله محراب ناله ها کردم
به هرقنوت برای همه دعا کردم
برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم
به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم
گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا
ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم
میان گودی محراب تا زمین خوردم
عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم
تو بر زمین که فتادی مرا صدا کردی
ببین به صورت خونین تورا صدا کردم
عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم
ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم
دلم زبس نگران نگاه زینب بود
دوشانه حسینین خودم رها کردم
محارمند کنون دور دخترم اما
اشاره جانب گودال کربلا کردم
تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود
به پیش دیده زینب گلو بریده شود
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امیر_المومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
وجودم نخل از غم بارور بود
تمام حاصلم خون جگر بود
ز هر شاخه هزاران ميوه دادم
همانا پاسخم نيش تبر بود
دلم از طفل بر پستان مادر
به ديدار اجل مشتاقتر بود
اگر چه شاخههايم را شکستند
به هر شاخه هزارانم ثمر بود
چه باک از تيغ زهرآلود دشمن
علي يک عمر در کام خطر بود
هزاران زخم در دل داشتم من
که بس کاريترِ اين زخم سر بود
به جان فاطمه آنکه مرا کشت
نه تيغ ابن ملجم، ميخ در بود
هزاران استخوان بودم گلوگير
هزاران نيش خارم در بصر بود
به هر آهم هزاران زخم فرياد
به هر زخمم هزارن نيشتر بود
تو اي قاتل مرا کشتي نگفتي
علي يک عمر غمخوار بشر بود
زدي شمشير بر فرق امامي
که حتي مهربانتر از پدر بود
به اشک و خون دل بنويس "ميثم"
علي از فاطمه مظلومتر بود
#غلامرضاسازگار
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد
دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقهی در : جانِ من مرو
پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت
مسجد رسید روضهی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند
تا ضربه خورد بُغضِ پریشانیاش شکست
تا ضربه خورد صفحهی پیشانیاش شکست
جبریل پیشِ ضربهی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت
اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمهاش وای با سرش
محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد گوشهی چشمش کبود شد
خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است
خون میچکید از سر و روی و محاسنش
زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش
رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود
آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید
ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت
اینبار شُکر حق که زینب عبا ندید
اینبار شکر حق که او بوریا ندید
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#شبهای_قدر
ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمانی نگاهت پر بگیرم
ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
دست شما را جای قرآن سر بگیرم
ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
ای کاش می شد تا برای سجده از تو
مهری زخاک تربت مادر بگیرم
تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
شدم راحت الا ای تیغ امشب
ز درد وغصه ها بودم لبالب
میان سینه ی من بود دردی
که تو امشب مرا آسوده کردی
زبعد سالها از جور اعدا
شدم آماده ی دیدار زهرا
مرا راحت ز دنیا کردی امشب
گره از کار من وا کردی امشب
به چشم پر ز خون کردم تماشا
که یارم پشت در افتاد ازپا
الا ای تیغ تو آنجا ندیدی
تو زخم دست زهرا را ندیدی
تو بر داغ دلم هر دم فزودی
تو آنجا در غلاف کینه بودی
گلم را دیدم آنجا با غم ودرد
که قنفذ بین کوچه پرپرش کرد
از آن ترسم که روزی بین گودال
زنی ضربه،به جسم بی پروبال
رسد تیری اگر بر پیکر او
توجا وامیکنی در هر پر او
بگو شائق تو با سوز دل و جان
که همچون قدر،قدرم ماند پنهان
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#امام_زمان_شبهایقدر
نگاه منتظران را ببين و باور كن
ز جام خواهش اين دست ها لبي تر كن
بيا بيا گل زهرا بيا گل نرگس
ز عطر بودنت اين خانه را معطر كن
اگرچه زندگيِ بي تو گشته تقديرم
ولي تو قدر مرا با خودت مقدر كن
به مصحفي كه روي سر نهاده اي سوگند
از اين سه قدر، شبي را ميان ما سر كن
بيا و لطف كن از آب و نان افطارت
براي سفره ي ما جيره اي مقرر كن
ببين هنوز هم آلوده مانده ام بگذار
كمي حسين بگويم مرا مطهر كن
دلم ميان دوراهي كربلا نجف است
مرا كبوتر ايوان طلاي حيدر كن
براي گريه به فرق شكافته امشب
مرا نخست مهياي روضه ي در كن
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آه علي محراب و منبر را بهم ريخت
بغض گلوي شاه قنبر را بهم ريخت
قرآن تلاوت كرد آن قرآن ناطق
قرآن تلاوت كرد،كوثر را بهم ريخت
از آسمان،چشم خودش را بر نمي داشت
با دانه هاي اشك دختر را بهم ريخت
دامن كشان ميرفت از خانه به مسجد
با رفتنش قلابه ي در را بهم ريخت
وقتي اذان آخرش را گفت مولا
حين اذان الله و اكبر را بهم ريخت
آن ناله ي فزت و رب الكبه ي او
هم عرش هم شخص پيمبر را بهم ريخت
آن قدر بد زد ابن ملجم ضربه را كه
فرق سر سردار خيبر را بهم ريخت
زهرا و حيدر دلبر و دلداده بودند
داغ غم دلدار دلبر را بهم ريخت
يك روز نه،يكسال نه،سي سال دائم
ياد در و ديوار حيدر را بهم ريخت...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
ناله كن اى دل به عزاى على
گريه كن اى ديده براى على
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
گشته سيه پوش عزاى على
عمر على عمرۀ مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على
ديدۀ زمزم كه پر از اشگ شد
ياد كند، زمزمههاى على
تيغ شهادت سر او را شكافت
كوفه بُوَد، كوه مناى على
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
پيك ظفر بخش لواى على
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى على
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى على
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم يتميان ز لقاى على
مانده تهى سفرۀ بيچارگان
منتظر نان و غذاى على
واى امير دو سرا كشته شد
خانۀ غم گشته، سراى على
پيش حسين و حسن و زينبين
خون چكد از فرق هماى على
خواهی اگر ملك دو عالم حسان
از دل و جان باش گداى على
#حبیب_الله_چایچیان
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شكست
با ضربتي ، نمازِ مجسّم ، سرش شكست
از شرم ، سرخ شد به فلك صورت فلق
خورشيد بي قرينه ي عالم سرش شكست
سر در نيام خويش فرو بُرد سَيفِ او
وقتي به تيغ زاده ي مُلجَم سرش شكست
پيشاني مقدّس او تا شكاف خورد
بين بهشت حضرت آدم سرش شكست
در عرش قلب حضرت زهرا كباب شد
وقتي قرار سينه ي خاتم سرش شكست
گيرم نمي رسيد نداي "تهدّمت"
من خود به گوش خويش شنيدم، سرش شكست
پيوستگيِّ ابرويش از هم گُسسته شد
از بس به دست حادثه، مُحكَم سرش شكست
تكرارِ جاودانه اي از بوتراب بود
مردي كه در حوالي عَلقَم سرش شكست
بعد از علي و مُسلمِ تنها ، در اين ديار
---تفسيرْگويِ سوره ي مريم*سرش شكست
*اشاره به حضرت زينب عليهاسلام
#محمد_قاسمی
@raziolhossein1
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
کس نمی داند چها بر قلب مولا میگذشت
لحظه های آخرش با یاد زهرا میگذشت
دخترش را کرد آرام و سپس در را گشود
گفت کاش آن روز زهرایم به پشت در نبود
در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت
یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت
شال خود محکم ولی در را علی آهسته بست
یادش آمد ضربِ در پهلوی زهرا را شکست
تا قدم در کوچه ها زد لرزه بر پایش فتاد
یاد آن روزی که بین کوچه زهرایش فتاد
یادش آمد باز تنها یاورش را میزدند
دستهایش بسته بود و همسرش را می زدند
تا در مسجد فقط میکرد مولا زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
گریه میکرد و دعا می کرد یارب یا مجیر
که علی را دیگر از این مردم دنیا بگیر
سجده آخر دعای مرتضی شد مستجاب
تیغ اشقی الاشقیا بشکست فرق بوتراب
خورد با صورت زمین شیر خدا از حال رفت
در همان لحظه دلش یک لحظه تا گودال رفت
دید در گودال آن خدّالتریب افتاده است
بین یک لشکر حسین او غریب افتاده است
یک طرف در بین مقتل دست و پا میزد حسین
یک طرف بر روی تل زینب صدا میزد حسین
دور تا دورِ حسینش چشم تا می کرد کار
نیزه بود و نیزه بود نیزه بود و نیزه دار
گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده
یا مَبُر سر از تنش یا لااقل آبش بده
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#امام_زمان_شبهایقدر
دوباره اشك غم از گونه ام سرازير است
امام حيِّ من! احياي بي تو دلگير است
دوباره ليله ي قدر آمد و گمان دارم
مقدر است نيايي؛ فراق تقدير است
كسي ورق نزند خاطرات هجران را
كتاب بي كسي ام بي نياز تفسير است
مبين كه دست تمنا به آسمان دارم
هنوز پاي دل من به خاك، زنجير است
گرسنه آمده ام پاي سفره ي سحرت
كه ديده و دلم از شام بي كسي سير است
رواست تا كه فدايت كنم جواني را
ز فرط معصيت افسوس كه دلم پير است
براي اين شب جمعه مرا به كوفه ببر
چرا كه كرب و بلا در نجف زمينگير است
دليل مرگ علي نيست ضربه ي شمير
چرا كه قاتل مولا قلاف شمشير است
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد
میانِ خانهاش زینب زمین خورد
نه تیغ اینقدرها زوری ندارد
غلط گفتم که میخی آتشین خورد
- - -
علی را عاقبت از پا درآورد
که با خود تیغ یادِ مادر آورد
چنان زد تیغ هم نالید از درد
چنان زد دادِ زهرا را درآورد
- - -
سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد
فقط سه لقمه امشب با نمک خورد
علی امشب هوایِ روضهها داشت
فقط میگفت بودم او کتک خورد
- - -
همانهایی که بانو را شکستند
خدایا بِینِ اَبرو را شکستند
چنان زد فاطمه اُفتاد از پا
گمانم باز پهلو را شکستند
-------
حسن با داغِ خود درگیرتر شد
تمامِ مسجد از شمشیر تر شد
علی اُفتاد رویِ دامنِ او
حسن پیر است حالا پیرتر شد
- - -
نه مرحم نه دوا آورده بودند
فقط آه و نوا آورده بودند
فقط یک ضربه خورده بود اما
برای او عبا آورده بودند
- - -
زمین اُفتاد و مینالید بابا
که هر گوشه علی میدید بابا
عبا آورده بودند و کمش بود
علی را روی هم میچید بابا
- - -
صدا زد آتشِ دل را نشانید
مرا بر شانههای خود کشانید
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر درِ خیمه رسانید
#حسن_لطفی
@raziolhossein