eitaa logo
راز موفقیت
6.6هزار دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
18.3هزار ویدیو
101 فایل
🌍🇮🇷 راز موفقیت 👇 ➡️ @razmovafajh🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
╭━⊰✨﷽✨⊱━╮ @khanvadtarbiat ╰━•⊰❀ 🌸 ❀ ⊱•━╯ 🌚پروژه‌ای که با خاتمی‌ شروع و به پزشکیان‌ ختم نمی‌شود ...از مسیح علینژاد ممنونم [۱] ✍ دکتر (مدیر اندیشکده زوج) 📝تیتر، مقدمه و ویراستاری: اتاق‌فکر[۲] : روزی که دخترکان دریده‌ای چون مسیح علینژاد، کنار آن عاق پدر شده، جمع، و جماعتی که دوم خرداد نام گرفتند، بیت‌المال را صرف براندازي فرهنگی و سیاسی کردند، هدف آن بود تا با مد کردن ""، رای آوری امثال پزشکیان را تثبیت کنند. 🌺🌸🌼 ☑️ ...مسیح علینژاد تا امروز یک پروژه داشت: "کشف حجاب دختران در ایران" اما از امروز می‌گوید پروژه جدیدی را استارت زدم: "برهنگی دختران در ایران" تا دیروز به " حجاب سر" می‌گفت: "پوشش دلخواه و امروز این عبارت را برای بیکینی و تاپ به‌کار می‌برد!" ☑️واقعیت اینست که علینژادها کارشان را خوب بلدند.آنان"" حرفه‌ای‌‌اند. برای گام به گام پروژه‌شان استراتژی و برنامه دارند. کارگزاران و شرکای متعددی در داخل دارند که در تکمیل و پیش‌روی پروژه‌شان کادرسازی، کارسازی، و هم‌افزایی می‌کنند. تردیدی نیست که به زودی مناقشات درباره در کشور جمع می‌شود و در آینده گفتگو درباره جای آن را خواهد گرفت. ☑️علینژادها زمان خوبی را برای شروع پروژه جدیدشان انتخاب کردند. دقیقا زمانی که در آستانه‌ی ابلاغ قانون حجاب قرار داشتیم و مسئولان با تردید و ترس تصمیم به تعلیق قانونی گرفتند که مستظهر به اراده‌ی مردم و محصول سازوکارهای تقنینی نظام جمهوری اسلامی بود. حالا علینژادها هوشمندانه این سیگنال را از مسئولان ما دریافت کرد که حاکمیت ایران از" سر" عبور کرد و اکنون زمان آغاز " پوشی" دختران در ایران است. ☑️علینژادها دقیقا همان استراتژی و خطی را دنبال می‌کنند که رژیم صهیونیستی درباره مقاومت و در نسبت با محور اصلی آن، ایران دارد. آن خط چیست؟ ✔️۱.تعرض به خطوط قرمز و تست کردن واکنش ایران ✔️۲.عدم واکنش ایران و دریافت سیگنال ضعف از مسئولان ✔️۳.تعرض به خطوط قرمز جدید! مسیری که اکنون منتهی به همسایگی ما با اسرائیل و عن‌قریب به یمن نیز سرایت خواهد کرد. ☑️علینژاد وقتی می‌بیند واکنش ما نسبت به عریانی دختر علوم تحقیقات پاک کردن صورت مساله با احاله آن به بیماری روانی او بود و پرستو احمدی نیز پس از برگزاری کنسرتی با آن وضعیت صرفا به صرف چای و شیرینی به پلیس دعوت می‌شود وخیلی شیک مهمانی پلیس را ترک می‌کند، مطمئن می‌شود که هیچ اراده‌ای درجهت تعرض‌های پروژه‌ای به خطوط قرمز اخلاقی وفرهنگی جامعه ایران وجود ندارد.خب پس اکنون بهترین زمان برای رونمایی از بدن خود با کپشنِ پوشش دلخواه است! ☑️من بی‌نهایت خوشحالم و از علینژادها سپاس گزارم! در این لحظه او تمام قد به کمک گفتاری آمده که امثال من، سال‌ها مروج و مبیّن آن بوده‌ایم. ما سال‌ها و به‌ویژه بعد از فتنه "زن، زندگی، آزادی" گفتیم و نوشتیم که: "روند مبارزاتِ مدنی علیه حجاب و کنشِ سیاسی و براندازانه‌ی کشف حجاب به هیچ وجه به این نقطه (کشف حجاب سر) اکتفا نخواهد کرد و پس از تثبیت آن به سوی کشف سایر نقاط بدن! نیز حرکت خواهد کرد. این صحنه خیلی روشن بود." ☑️ عده‌ای که نمی‌خواستند این گفتار را همراهی کنند و همواره بر جامعه‌ی "خودتنظیم‌گرِ ایرانی،تاکید می‌کردند. گویی ما مخالف یا منکِر سهم سازوکارهای اخلاقیِ مقاوم جامعه ایران بودیم. ما به نقطه دیگری اشاره و موضوع دیگری را مطرح می‌کردیم و دوستان داشتند از موضوع دیگری با ما محاجه می‌کردند. امروز اما علینژاد با عکس‌های جدیدش به کمک تثبیت این آگاهی تاریخی ما ایرانیان در نسبت با "دشمن" آمد. ☑️ ذهنیتِ مسئولان و نخبگان اجتماعی سیاسی ما، در لحظه‌ی عقب‌نشینی از ابلاغ قانون حجاب چه بود؟ آنها معتقد بودندکه: "نباید در میانه‌ی جنگِ نظامی و امنیتی با اسرائیل و مشکلات اقتصادی در داخل کشور فضای جدیدی را برای تنش با مردم ایجاد کرد." این اذهانِ بسیط گمان می‌کردند که با تعلیق قانون حجاب، دشمن به پشت دست خود زده و با حسرت می‌گوید: "حیف که مسئولان حازم و باتدبیر ایران تمام نقشه‌های من برای ایجاد آشوب اجتماعی در ایران را نقش بر آب کردند!" درحالی‌که پیام دریافتی دشمن از این عقب‌نشینی، تدبیر مسئولان نبود بلکه ضعف و استمهال بود! دشمن نیز در پاسخ به استمهال ما لحظه‌ای درنگ نمی‌کند و گام بعدی را محکم‌تر برمی‌دارد. وقتی که می‌شد با ابلاغ و اجرای مدبرانه و هوشمندانه‌ی قانونی که از قضا، برای رفع تنش‌های محتمل جامعه ایرانی تنظیم شده‌بود، مانع از جسارت بیشتر و پیشروی دشمن به سمت تنش‌زایی‌های اجتماعی بیشتر شد، اما امان از ... 📚منبع ۱. کانال جنسیت و عدالت ۲.اندیشکده خانواده، تربیت و اصلاح سبک زندگی 🌍🇮🇷 راز موفقیت 👇 ➡️ @razmovafajh
💎دزد و عارف فقیر 💎 وارد کلبه فقیرانه پیری شد. این کلبه درخارج شهر واقع شده بود. عارف بیدار بود. او جز یک پتو چیزی نداشت. او شب ها نیمی از پتو را زیر خود می انداخت و نیمی دیگر را روی خود می کشید، روزها نیز بدن خویش را با آن می پوشاند. عارف پیر دزد را دید و چشمان خود را بست، مبادا دزد را کرده باشد. عارف با خود اندیشید: آن دزد راهی دراز را آمده است، به امید آنکه چیزی نصیبش شود، او باید در فقری بوده باشد، زیرا به خانه محقرانه این پیر زده بود. عارف پتو را برسرکشید و برای حال زار آن دزد و نداری خویش گریست. “خدایا چیزی در خانه من نیست و این دزد بینوا با دست خالی و ناامید از این جا خواهد رفت. اگر او دو سه روز پیش مرا از تصمیم خویش باخبر ساخته بود، می رفتم، پولی قرض می گرفتم، و برای این مردک بینوا روی تاقچه می گذاشتم! بله ، آن عارف فرزانه نگران نبود که دزد اموال او را خواهد برد او نگران بود که چیزی در خور ندارد تا نصیب دزد شود و او را خوشحال کند. داخل خانه عارف تاریک بود. پیرمرد شمعی روشن کرد تا... دزد بتواند در پرتو نور آن زمین نخورد و خانه را بهتر وارسی کند. استاد شمع را برد تا روی تاقچه بگذارد که ناگهان با دزد چهره به چهره برخورد کرد دزد بسیار ترسیده بود. او می دانست که این مرد مورد اعتماد اهالی شهر است بنابر این اگر به مردم موضوع دزدی او را بگوید همه باور خواهند کرد. اما آن پیر عارف گفت: نترس آمده ام تا کمکت کنم داخل خانه تاریک است. وانگهی من سی سال است که در این خانه زندگی می کنم و هنوز هیچ چیز در آن پیدا نکرده ام بیا با هم بگردیم اگر چیزی پیدا کردیم پنجاه پنجاه تقسیمش می می کنیم. البته اگر تو راضی باشی. اگر هم خواستی می توانی همه اش را برداری زیرا من سالها گشته ام و چیزی پیدا نکرده ام. پس همه آن مال تو. بالاخره یابنده تو بودی. دل دزد نرم شد. استاد نه او را تحقیر کرد نه سرزنش. دزد گفت: مرا ببخشید استاد. نمی دانستم که این خانه شماست و گرنه جسارت نمی کردم. عارف گفت: اما درست نیست که دست خالی از این جا بروی. من یک پتو دارم هوا دارد سرد می شود لطف کن و این پتو را از من قبول کن. استاد پتو را به دزد داد. دزد از اینکه می دید در آن خانه چیزی جز پتو وجود ندارد شگفت زده شد. سعی کرد استاد را متقاعد کند تا پتو را نزد خود نگه دارد. استادگفت: احساسات مرا بیش از این جریحه دار نکن دفعه دیگر پیش از این که به من سری بزنی مرا خبر کن. اگر به چیزی خاص هم نیاز داشتی بگو تا همان را برایت آماده کنم تو مرا غافلگیر و شرمنده کردی. می دانم که این پتوی کهنه ارزشی ندارد اما دلم نمی آید تو را بادست خالی روانه کنم لطف کن و آن را از من بپذیر که تا ابد ممنون تو خواهم بود . دزد گیج شده بود او نمی دانست چه کار کند. تا کنون به چنین آدمی برخورد نکرده بود. خم شد پاهای استاد را بوسید پتو را تا کرد و بیرون رفت. او وزیر و وکیل و فرماندار دیده بود ولی انسان ندیده بود. پیش از آنکه دزد از خانه بیرون رود استاد صدایش کرد و گفت: فراموش نکن که امشب مرا خوشحال کردی من همه عمرم را مثل یک گدا زندگی کرده ام. من چون چیزی نداشتم از لذت بخشیدن نیز محروم بوده ام اما امشب تو به من لذت بخشیدن را چشاندی ممنونم. هوا سرد شده بود . استاد می لرزید. استاد نشست و شعری سرود: دلی دارم خواهان بخشیدن به همه چیز، اما دستانی دارم به غایت تهی کسی به قصد تاراج ام آمده بود خانه خالی بود و او با دلی شکسته باز گشت. ای ماه! کاش امشب از آن من بودی، تا تو را به خانه ام می بخشیدم پسندیدم👍 نپسندیدم👎🏻 💎💎🍃 🍃📚📚 🌍🇮🇷 راز موفقیت 👇 ➡️ @razmovafajh🌸